شنبه 5 بهمن 1392-21:46

زخم کهنه ای به نام محرومیت سوادکوه

حال و روز سوادکوه را باید از دل های شکسته ی  پدر و مادرهای درد کشیده ی سوادکوهی و همچنین میتینگ های رسانه ای برخی جویا شد که ژست های قهرمانانه شان آنان را سرمست کرده است.


مازندنومه؛ یادداشت مهمان، حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمّد امیری سوادکوهی، مدیر مرکز جهانی تحقیقات و پژوهش امام حسین(ع): با افتخار می گویم اینجانب یک سوادکوهی هستم. فرزند سرزمینی که تاریخ از آن به دیار بزرگمردان، عالمان، پهلوانان، غیرتمندان و سخت کوشان یاد کرده است.سرزمین پاکی که در تمام دوران تاریخ ، مهد فرهنگ و منش پهلوانی و غیرت دینی بوده و حماسه های سَرو قامتان دیار شِروین بر احدی پوشیده نیست.

دیار سر سبز و خرّمی که شاه عباس ها و اعتمادالسلطنه ها و جلال آل احمدها را در مقابل عظمت و شکوهش خاضع و خاشع گردانیده و  به گواهی تاریخ ، روزگاری دیار تخت نشینان، دیار دیوان و آیین و فرهنگ ایران بود.

از سوادکوه بزرگانی پا به عرصه وجود گذاردند که عده ای از آنان برخی از ممالک را دگرگون کرده، خدمات مادی و معنوی آنان تا به امروز چشم ها را می نوازد.

از سوادکوه  فقیهانی پا به عرصه علم و فقاهت و مرجعیت نهادند که برخی از آنان مایه شگفتی دنیای اسلام شده اند.

 از سوادکوه بزرگانی پا به عرصه وجود نهادند که طاغوت را زیرپای خود لِه کردند و جوانان غیرتمندش جان خود را فدای خاک پاک میهن و انقلاب شان کردند.

افتخار بنده نیز این است که در هر کجا از مجامع علمی دنیا که حضور پیدا می کنم ، مقاله ای می نویسم و یا کتابی تألیف می کنم، با افتخار خود را "سوادکوهی" معرفی می کنم.

شاید خیلی ها سوادکوه را بشناسند و از گذشته اش مطلع باشند، ولی یک سؤال: آیا از حال و روز امروزش نیز خبر دارید؟ حال و روز امروز سوادکوه قابل نوشتن نیست، همانطوری که قابل دیدن هم نیست.

حال و روز سوادکوه را باید از غرور های شکسته جوانان ارزشمند سوادکوهی جویا شد که هر روز برای شان به سختی یک سال می گذرد و شرمنده پدر و مادر پیرشان و یا نو عروس زندگی شان هستند.

حال و روز سوادکوه را باید از دل های شکسته ی  پدر و مادرهای درد کشیده ی سوادکوهی و همچنین میتینگ های رسانه ای برخی جویا شد که ژست های قهرمانانه شان آنان را سرمست کرده است .

حال و روز سوادکوهِ امروز را باید در کوچه ها و خیابان ها و صف های طولانی درخواست های وام مردمان این شهرستان جویا شد.

حال و روزِ سوادکوهِ امروز را باید از خجالت پدر پیری جویا شد که بغض های زندگی اش را تنها با امامزاده عبدالحق علیه السلام می شکند و نجوا می کند.

حال و روز سوادکوه را باید از شرکت های تعطیل شده این سامان جویا شد که هر کسی به نوبه ی خود کلنگی بر خاکش می زند و می خندد و ربان قیچی می کند، غافل از آنکه هر کلنگی که بر این خاک می زنند زخمی عمیق تر بر پیکره امید جوانان این منطقه است.

سهم سوادکوه از توسعه، اقتصاد و پیشرفت ایران اسلامی چه بوده است؟! سوادکوهی که روزگاری محور پیشرفت ایران به شمار می رفت، حال روزگارش چگونه است؟البته جفا ست که خدمات انجام شده توسط برخی نمایندگان و مسئولان خدوم را نادیده بگیریم، ولی سوادکوه امروز در شأن سوادکوه بزرگ نیست.

جوانان این دیار از وعده وعیدهای برخی، که بعضاً این جوانان غیور را با ابزارهای تبلیغاتی خود اشتباه می گیرند و از صداقت قلبی آنان سوء استفاده می کنند خسته شده اند.

 عده ای که شخصیت جوانان سوادکوهی را به عنوان نردبان پیشرفت دنیوی و افتخارات مدیریتی خود قرار می دهند تا بتوانند چند روزی شیرینی کاذب دنیا را مزمزه کنند.

البته و به لطف خدا و به برکت جمهوری اسلامی و خون پاک شهدا و ارشادات رهبری عزیز، مسئولان و نمایندگان خدوم و زحمتکش و انقلابی در سوادکوه ما بسیارند، ولی بگذارید صادقانه بگویم که خوبان نیز خوبی های شان را بر سوادکوهی های ارزشمند تمام نکردند .

خوب است دولتمردان ما که در سفرهای شان به شهرهای مختلف ایران سیر و سیاحت می کنند و گهگداری به موزه ها و گنجینه های آنان نیز سر می زنند، به سوادکوه ما نیز نیم نگاهی بیندازند. بیایند تا آنان را با یکی از گنجینه های ارزشمند شهرستان سوادکوه آشنا کنیم.

موزه ای بزرگ و کم نظیر که متأسفانه برخی هنوز  فرصت ننمودند به آن سری بزنند. آری ! شاید چند صباحی با آنان عکس یادگاری گرفتند ولکن پس از مدتی که تاریخ مصرف شان را به زعم خود مُنقَضی دیدند ، آنان را به تاریخ سپردند.آری ! گنجینه ای که در سوادکوه ما هست گرد غربت بر شانه هایشان دیده می شود: گنجینه های ارزشمندی به نام جوانان.

جوانانی که باید علمدار اقتصاد شهر خود باشند، امروز شرمنده ی پدران بازنشسته دیار خود هستند که جیب های شان خالی، مدارج علمی دانشگاهی شان بالا و نگاه های صادقانه و نا امیدانه شان به خورشید است!

شنیده ام مسئولی در شهرستان ما نیمه های دل شب به جای آنکه از کم کاری هایش در حقّ جوانان شهر، پیش خدای متعال گریه و زاری کند، ساعت یک بامداد تلفن به دست گرفته و مانع مدیریت جوان فرهیخته سوادکوهی در دیار دیگری می شود که به زعم خود، او قابلیت مدیریت ندارد، ولکن حقیقت آن است که او را نردبانی برای پُست های مدیریتیِ سال های آتی خود نیافت.

آری! در دیار ما برخی نیز خود را مالک سوادکوه می دانند! در حالی که مالک نفس خود نیز نیستند و شیطان همواره آنان را بازی می دهد.

این یادداشت و درد و دل ها  که رسالت نویسندگان است را به نوبه ی خود  به یادگار می گذارم تا شاید برخی بیدار شوند ...! خصوصاً آنانی که با لطف مردم غیرتمند سوادکوه ، به نان و نوایی رسیدند و  امروز  در عمل، خود را سوادکوهی نمی دانند و از توانایی خود برای آبادانی زادگاه خود قدم بر نمی دارند.!

همه ما مسافریم ... یقیناً تاریخ درباره ما و شما قضاوت خواهد کرد!

اینجا سوادکوه است. مردمش با غیرت. جوانانش گنج نهان ... روزگارش سخت و دلگیر...
سوادکوه محروم است البته نه از لحاظ فرهنگ، بلکه از لحاظ اقتصاد...این را برخی بفهمند! اگر صورت جوانان سوادکوهی سرخ است از فرهنگ بالای آنان است نه از گرمای ثروت و بی عاری.!
خدایا سوادکوه را به تو سپردم که به خلق ناسپاست امیدی نیست.