سه شنبه 20 اسفند 1392-14:28

درباره میانکاله و ورسک و چیزهای دیگر...

بس عجایب چشم ما بیند!

 فقط میانکاله نه، وضع از این هم بدتر شده است. نه تنها همسایگان، برخی بومی ها نیز قصد جدایی و رفتن به استان همسایه را دارند.


مازندنومه، سردبیر: 1- در سال های آخر سلطنت کریم خان زند یک هیئت روسی از راه دریا وارد رشت شد.آن ها در آن جا از سواحل گیلان بازدید و به ساخت بناهایی اقدام کردند. سپس راهی مازندران شدند و از شهرهای آمل، بارفروش، ساری،فرح آباد و اشرف دیدن و نقشه برداری کردند.

در سال 1195 هجری قمری در زمان کاترین دوم یک دسته از ناوگان روسی در نزدیکی های اشرف پهلو گرفت. فرمانده کشتی مامور بود که در آن نواحی، مرکزی نظامی برای روس ها دایر کند. او اشرف را برای این منظور انتخاب کرده بود و به قدری از کارش اطمینان داشت که نام شهر را به «ملی سوپل» تغییر داد؛ یعنی شهر زنبوران! و از اداره نظارت نشان های رسمی پترزبورگ برای شهر جدید نشانی گرفت.

آقامحمدخان قاجار که در آن سال ها در مازندران تسلط داشت، از تصرف اشرف توسط روس ها جلوگیری کرد و آن ها مجبور شدند نزدیک گلوگاه برجی برای خود بسازند. با این کار، روس ها قصد تسلط بر خلیج استرآباد را داشتند و نام آن سه جزیره را نیز تغییر دادند. این بار نیز تلاش های آنان بی ثمر ماند و آقامحمدخان آن ها را اخراج کرد و این مشت نمونه خروار بود از بیگانه ستیزی و حفظ تمامیت ارضی مازندران در تاریخ.

2- تاریخ گواهی می دهد که مازندرانی ها نسبت به خود و فرهنگ و زمین خود تعصب و عِرق خاصی دارند. در کتاب ارزشمند تاریخ طبرستان نوشته ابن اسفندیار واقعه ای نقل شده که مربوط به حدود1200 سال پیش و در زمان خلافت هارون است.

بعد از برامکه، خلیفه بن سعید به حکومت مازندران رسید و او مهرویه رازی را به نیابت خود برگزید. مهرویه در ملا عام گفت: «مردم آمل در همه جهان کیستند؟ سیرخواران را چه زهره حرکت باشد؟»

او بی احتیاطی کرده بود و به مردم آمل(مازندران) گفته بود:سیرخوار و شل! سپاهیان آملی خشمگین شدند و و چون شب رسید به سرای مهرویه رفتند و سرش را جدا کرده، یک دسته سیر در(...) او گذاشتند و میان بازار دورش دادند تا عبرتی باشد برای آنانی که طعنه بر مازندران و مازندرانی می زنند.

3- ژان شاردن – جهانگرد معروف فرانسوی-  که در دوران صفویه دو بار به ایران سفر کرد، در فصلی از سیاحت نامه خود نوشت: «از خصال پسندیده ایرانیان این است که هرگز با هم جنگ نمی کنند،ولی به جای جنگ به یکدیگر فحش و ناسزا می دهند.»

اکنون و پس از سال ها هم چنان ایرانی ها به ظاهر با یکدیگر ستیز نمی کنند، لیکن بدشان نمی آید به هم فحش و ناسزا بدهند و با حرکت هایی از جمله دست درازی به بخش هایی از سرزمین همسایگان، خود را بزرگ تر و قدرتمندتر و همسایه را کوچک تر و ذلیل تر نشان دهند –هر چند این حرکت ها و ترکتازی ها محمل قانونی هم داشته باشد-

اتفاق تازه از دست درازی های همسایگان مازندران، میانکاله است؛ جدالی قدیمی بین دو استان شمالی و در واقع کشمکش «زمین» بین مادر-مازندران- و فرزند-گلستان- و از قرار برنده ماجرا فرزند ناخلف مازندران است.

در ماجرای میانکاله غیر از استانداران و وزارت کشور،  پای آیت الله ها هم به میان  کشیده شد. ابتدا آیت الله طبرسی در خطبه های نماز جمعه این منطقه با ارزش را آنِ مازندران دانست و هفته بعد آیت الله نورمفیدی در پاسخ، میانکاله را جزو گلستان قلمداد کرد.

در دنیای بدون مرز امروز و دهکده کوچک جهانی، خط و نشان کشیدن ها و تعرض هایی از این دست، اندکی مضحک به نظر می رسد. البته ما از این گونه ماجراها کم نداریم؛ غیر از شمال مازندران، این استان از جنوب و غرب و شرق گهگاهی مورد نوازش قرار می گیرد و همسایگان تهرانی و سمنانی  به ما نزدیک تر شده اند! عده ای درغرب مازندران هم سال هاست ساز جدایی سر داده اند.

آن چه این جا اتفاق می افتد، درست عکس آن چیزی است که در دنیا، مثلا" اروپا روی داده است: برداشته شدن مرزهای جغرافیایی، یک دست شدن قاره ها و تشکیل اروپای واحد.

این جا اما همه دوست دارند تابلوی ورودی شهر و منطقه شان را کنده، به مسافتی دورتر انتقال دهند تا کمی زمین نصیب شان شود؛ غافل از این که همه ما زیر یک پرچم و دین و آیین و دریک کشور واحد قرار داریم و تفاوتی نمی کند در گلستان باشیم، یا مازندران یا جای دیگر.  مگر تابلو و خط کشی، رفاه و آرامش و برخورداری می آورد؟ مثلا" اگر میانکاله به گلستان بچسبد، گلستانی ها نان را دانه ای یک قران می خرند یا مرغ شان دوزرده تخم می کند؟

در کجای دنیا مرز و بزرگ تر بودن خاک، رفاه و زندگی به ارمغان آورده است؟ مگر هلند، اسپانیا، فنلاند، سوئد، سوییس و... که پیشرفت کرده اند با تعرض و دست اندازی  و بزرگ تر شدن وسعت شان به این مهم دست یافته اند یا به دور از تنبلی و تقلب و دودوزه بازی ایرانی ها، کار و تلاش کرده اند و حاشیه نداشته اند؟!

گلستان اگر میانکاله را بگیرد، یا هرجای دیگری را، همین گلستان خواهد بود و مازندران اگر میانکاله را از دست بدهد یا هرجای دیگری را، همین مازندران خواهد بود؛ مشکل جای دیگری است و به جدا شدن و بزرگ شدن خاک برنمی گردد.

 دعوا بر سر زمین بین دو هم کیش و هم زبان در شان نیست و سرانجامی نخواهد داشت. وقتی ما فکر نمی کنیم، تمرکزگرا هستیم، قومی و قبیله ای می اندیشیم، حرف می زنیم و عمل نمی کنیم و شعارگرا هستیم ، در رو و تن پروریم، متقلبیم، دروغ می گوییم، حق کشی می کنیم و... چه تفاوتی بین زندگی در مازندران و گلستان و تهران و سمنان و جاهای دیگر است؟! ما از درون در حال ریزش و پوسیدنیم و دو وجب خاک مانع این ریزش و پوسیدگی نمی شود.

4-آورده اند که دو نفر با هم دوستی داشتند. یکی از آن دو را به تهمتی حبس کردند. او برای دوستش نامه ای نوشت و حالش را شرح داد. آن دوست در جواب نوشت: خدا را شکر کن، شاید خیر تو در این باشد، ممکن است وضع تو از این هم بدتر شود!

فردای آن روز زندانی را تنبیه سختی کردند. باز به دوستش نامه نوشت و از وضع خود گله کرد. او پاسخ داد: خدا را شکر کن، شاید خیر تو در این باشد، ممکن است وضع تو از این هم بدتر شود!

اتفاقا" آن شب یک دیوانه زنجیری را با او هم سلول کردند و یک سر زنجیر را به پای مرد بیچاره بستند. همان شب دوستش به ملاقات آمد و گفت: خدا را شکر کن، شاید خیر تو در این باشد، ممکن است وضع تو از این هم بدتر شود!

زندانی گفت: مگر از این بدتر هم می شود؟ آن شب دیوانه زنجیری که هم بند مرد بود، دل پیچه گرفت و تا صبح یک ربع به یک ربع می رفت مستراح و مرد بیچاره هم مجبور بود همراهش برود، چرا که پای شان به یک زنجیر بود!

 بله، وضع از این هم بدتر شده بود!

حالا اوضاع مازندران شبیه این داستان شده است! وضع از این هم بدتر شده است. نه تنها همسایگان، بلکه برخی بومی ها نیز قصد جدایی و رفتن به استان همسایه را دارند؛ «رو شکر کن، مباد که از بد، بتر شود!»



شاهد مثال عکسی است که این روزها در برخی وبلاگ ها و سایت ها و نیز فیس بوک صفحه به صفحه اشتراک گذاشته می شود و نوشته ای حاوی این جمله: «به اطلاع اهالی محترم روستای ورسک می رسانیم با توجه به توافق ضمنی مسئولین استان تهران جهت الحاق روستای ورسک به استان تهران خواهشمندیم جهت اعلام آمادگی و موافقت به دهیاری ورسک مراجعه فرمایید.»

ورسک روستایی گردشگری در پل سفید سوادکوه است؛ شهرستانی که همین امسال برخی اعضای شوراهای روستایی آن نامه نگاری کردند تا در آغوش تهران قرار گیرند!

رسم دنیا جمله تکرار است اندر کارها / تا چه زاید عاقبت زین رسم و این تکرارها
بس عجایب چشم ما بیند که نو پنداردش / لیک چشم پیر دنیا، دیده آن را بارها...( باستانی پاریزی)