پنجشنبه 22 اسفند 1392-18:31
در احوال همراه اولهمراه بی سواد!
شما را به خدا ای همراهان اول و ...ما که هیچ !حداقل فرزندان -این امیدان آینده ی کشور- را بازیچه ی کسب درآمد خویش نسازید.
مازندنومه؛ سرویسی اجتماعی: از قدیم گفتند هر چیزی نوی آن خوب است مگر دوست که کهنه ش بسی دل نشین تر است.
حالا ما درمانده ایم همراه اول را با قدمتی سیزده - چهارده ساله برای شخص ما و صد البته بسیاری از دوستان، کهن بخوانیم یا نو ...ما که در این همراهی چندین ساله هماره سعی مان براین بوده و هست که با عینک خوش بینی کاستی هایش را ندیده و به همراهی با این همراه ادامه دهیم که ادعا دارد با وجود مبارکش تنها نیستیم .
ما به خوش بینی در میان اطرافیان شهره ایم، آن سان که هرگز کسی برای تحقیق از جناب دامادان و عروس بانوان به سمت ما نمی آید، اما ببینید کارد تا کجا در گوشت و پوست مان فرو رفته که برآن شده ایم امروز از این همراه که ادعای اول بودن دارد بگوییم و از صابون بد رنگ و بویش که دیریست بر تن های مان خورده و به تسامح اندرش نگریسته ایم.
داستان برمی گردد بدان جای که بنده از آن جا که خاصیت فک مان سبب می شود در پایان دوره ی مکالمات قبضی با اعداد نجومی دریافت فرماییم، از تکنولوژی نهایت بهره را برده و تند تند به سراغ سایت همراه اول ،طبق ادعای خودش، رفته و از گزینه ی میان دوره وارد گردیده و بهای فک زدن های گاه و بیگاه مان را می دهیم و مشعوف می شویم از تشکرات روز بعد همراه مثلا اول ...!
هر بار که نه اما گاه گاهی نیز مارا لایق دریافت یک روز مکالمه رایگان می دیدند، اما این حقیر عطایش را به لقایش می بخشیدم و ترجیح می دادم ور مفت نزنم و بهای فک زدن هایم را از عرق جبینم بپردازم!
اما زین میان یک روز شیطان در جلد مان رفت که شیر خام خورده ایم و احتمال خطای مان بسیار. برآن شدیم تا از هدیه ی یک روز مکالمه ی رایگان این همراه به اصطلاح اول بهره بریم. در آغاز مبلغ فک زدن های مان را به صفر رساندیم و سپس پذیرای این هدیه ی ارزشمند شدیم ...!
فردای آن روز رویایی، سری به سایت این همراه گران قدر دورازجان اول زدیم و دیدیم که بله ...خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم!
زبان در کام کردیم و صم بکم به گوشه ای خزیدیم و دم برنیاوردیم که می دانستیم هر چه بگوییم فایده ای نخواهد داشت و حکما گفته اند سخن باید اثربخش باشد و سخن بی اثر لغو است و بس. تا این که دیروز با موضوعی مشابه روبروشدیم و از آنجا که راجع به فرزندم بود و همه می دانند در این یک فقره ما با کسی تعارف نداشته و نداریم .
دانه ی دل مان مصر بود که در مسابقه ی عمو فتیله ای ها شرکت کند .تلفن همسر را برداشتیم و با خطی که گفته بودند حتما با 093شروع شود پاسخ پرسش های ساده شان با نام ایران شناسی را دادیم .
پرسش: ابهر جز کدام استان است ؟
پاسخ : زنجان
در کسری از ثانیه پیامکی دریافت کردیم با این مضمون: پاسخ شما اشتباه بود!
اما هنوز دیر نشده می توانید پاسخ صحیح را دوباره ارسال کنید. فرزندمان برآشفت و ما را محکوم کرد به ایران نشناسی و حالا هرچه ما می گوییم که باور کن ما حتی یک شب در ابهر بیتوته کرده ایم باور نکردند حرف مان را .
فردای آن روز همکارم از رخدادی دقیقا به همین گونه در یک هفته قبل خبر دادند .امروز بازهم پیامکی در راستای ادامه ی مسابقه آمده بود و فرزندم باز اصرار بر شرکت داشت . او را روبرویم نشاندم و در چشمانش خیره شدم و از این همه خوش بین بودن ترساندمش و آگاهش کردم که اعتماد کردن بسی رنج ها در پی خواهد داشت .
شما را به خدا ای همراهان اول و ...ما که هیچ !حداقل فرزندان -این امیدان آینده ی کشور- را بازیچه ی کسب درآمد خویش نسازید.
امضا: همراه تنها