يکشنبه 25 اسفند 1392-10:58
کسی ایده نمی خرد
گفتگوی ماهنامه ارمون با علی صادقی، تهیه کننده صدا و سیما و مدیر پایگاه خبری-تحلیلی مازندنومه
مازندنومه، سرویس فرهنگی و هنری: آن چه در زیر می آید گفت و گوی « علی سروی» است با علی صادقی –تهیه کننده و نویسنده صداوسیمای مازندران و مدیرمسئول و سردبیر پایگاه خبری-تحلیلی مازندنومه که در شماره ويژه نوروز این ماهنامه(شماره 14) منتشر شد.
اشاره:
با 0911 که پاسخگو نیست! شماره دوم اش را جواب می دهد. قرار گفتگو را می گذاریم در صدا و سیما. ضبط هم نمی توانم ببرم، در حالی که می دانم عجیب امروز به آن احتیاج پیدا خواهم کرد. در راهروهای سازمان گم می شوم. هر که را می بینم، می پرسم: هماهنگی صدا کجاست؟ به این امید که هر چه سریع تر از این همه راهرو خلاص شوم. «علی صادقی» مدیر سایت «مازند نومه» و تهیه کننده ی صدا و سیما است. جوان است و پر جنب و جوش. تند حرف می زند. نصف حرف هایش را می نویسم و نصف دیگر را توی ذهنم نگه می دارم و نمی دانم این بار هم می توانم به حافظه ام اطمینان کنم یا نه.
تهیه کننده چه وظایفی برعهده دارد؟
تهیه کننده؛ وظیفه اش تولید برنامه است که البته در این راه تیمی او را کمک می کند. ارایه طرح، برآورد هزینه، چینش نیروها و ساخت و تولید برنامه های ضبطی و زنده به عهده تهیه کننده است. ضمن این که پاسخگوی اصلی برنامه هم تهیه کننده است. خلاصه این که در رادیو تهیه کننده؛ از ایده تا اجرا را برعهده دارد. این را هم بگویم که اغلب تهیه کنندگان، نیروهای رسمی سازمان اند و این کد شغلی، یکی از حساس ترین مشاغل سازمان است.
سازمان، تهیه کننده ها را بر چه مبنایی انتخاب می کند؟
طبیعتا این شغل به رشته ی تحصیلی خاصی وابسته نیست.هر کسی با هر رشته تحصیلی می تواند این کار را انجام بدهد. افرادی با مدرک تحصیلی لیسانس به بالا. شیوه ی جذب شان هم از طریق آزمون است. البته چندسالی است که آزمون برگزار نمی شود. به هر ترتیب، پس از جذب ، دوره های مربوطه را می بینند و آغاز به کار می کنند. من البته از نویسندگی شروع کردم. بعد از مدتی دستیار تهیه کننده شدم و پس از آن شروع کردم به تهیه و تولید برنامه های رادیویی و تلویزیونی. باید این را هم بگویم که کار تولید، سفارش پذیر نیست. یعنی؛ شما بچه ی استاندار هم که باشی، تا توانایی انجام این کار را نداشته باشی، فایده ای به حالت ندارد! مثلا اگر بخواهی بازیگر یا گوینده شوی، باید آموزش دیده و کاربلد باشی یا صدایت خوب باشد. آموزش هم اغلب در حین کار صورت می گیرد و تجربی است. تهیه کنندگی؛ رشته ی دانشگاهی نیست. بعد از این که جذب شدی، در بدو یا حین خدمت، کلاس های آموزشی می گذارند تا این کار را آموزش دهند. اغلب هم تهیه کنندگانی که بازنشسته شده اند و سال ها خدمت کرده اند، مدرس این کلاس ها هستند. البته چند سالی است که دانشکده صدا وسیما مدرک کارشناسی ارشد تهیه کنندگی و نویسندگی هم می دهد.در سازمان، تجربه ی کار تولیدی، بیش از این کلاس ها اهمیت دارد. تهیه کننده صدا و سیما، تفاوت هایی هم با تهیه کننده سینما دارد. در سینما، تهیه کننده معمولا تنها سرمایه گذار است اما در تلویزیون تا ارایه طرح و برآورد هزینه پیش می رود و در نهایت عوامل را انتخاب می کند و صد البته دست به سیاه و سفید نمی زند! در رادیو کار سخت تر هم می شود، چون تهیه کننده از صفر تا صد مسایل را بر عهده دارد و کار فیزیکی هم انجام می دهد.
اغلب هنرمندان، از تهیه کنندگان صدا و سیما ناراضی اند و معتقد هستند که تهیه کننده سازمان، طرح های آن ها را گرفته و با کمی تغییر اجرایش کرده است و حق و حقوق آن ها را نادیده گرفته یا مثلا از این نوع بلاها سر فیلم نامه یا متن شان آمده است، در این مورد چه نظری دارید؟
بخش زیادی از این موردی که مطرح کردی را باید مدیران و آن فرد خاص جوابگو باشند. شما مصداق معلوم نکردی که چه شخصی و چه زمانی این اتفاق افتاد. طرح که به دست من نمی رسد تا پاسخگو باشم. طرح احتمالا" به دست مدیری رسیده. این قضیه را رد نمی کنم، اما بسیار نادر بوده. در رادیو که این اتفاق اصلا نیفتاده است. اگر هم بوده، خیلی خاص و موردی بوده. البته همه ی عیوب به صدا و سیما بر نمی گردد. به عنوان مثال؛ یک طراح برنامه کودک، به مدیر تولید سیما مراجعه می کند،طرحی می آورد که چیز خاصی در آن وجود ندارد و مشابه ان الان هم تولید می شود. آن جا به او می گویند: تهیه کننده رسمی ما دارد همین طرح را اجرا می کند، شما چه کار خاصی می خواهی انجام بدهی جز همین طرح تکراری؟ این طرح را تبدیل به طرح دیگری کن.... و خوب او هم نمی تواند چنین کاری انجام بدهد. بعد طرف می رود بیرون ادعا می کند صداوسیما طرح من را دزدیده، هنرمندان بیرونی را تحویل نمی گیرد و..... اگر طرح قوی باشد و تیم اجرا عالی، مانعی وجود ندارد. یک تیمی را خانم میترا روحی منش دارد که تنها یکی شان صدا و سیمایی است. و بقیه از نیروهای خارج سازمان هستند. این گروه مستند های خاصی را کار می کنند. فیلم سینمایی می سازند. برآوردهزینه شان هم بیشتر از تهیه کننده های دیگر سازمان است، یعنی پول بیشتری هم می گیرند. با این حال، سازمان طرح هایش را تصویب کرده. خود ایشان مقیم خارج از ایران هم هستند و تهیه کننده رسمی صدا و سیما نیستند. بنابراین اگر طرح خوب و تیم قوی باشد، امکان اجرا وجود دارد.غر زدن و انتقاد کردن بسیار ساده است. من منکر ضوابط خشک و دست و پا گیرسازمان نیستم و ما هم به آن مبتلا هستیم. این که حالا یک فرد خاص کاری کرده، به سازمان ارتباطی پیدا نمی کند. این که تهیه کننده ای، طرحی را گرفته و حق و حقوقی را رعایت نکرده را نمی توان به پای سازمان نوشت. برخی از طرح ها هم بسیارپر هزینه هستند. مثلا؛ خسرو سینایی طرحی داشت که بر مبنای آن باید شهرک سینمایی در مازندران ساخته می شد، چون می خواست ساری قدیم را بسازد. خوب، در این شرایط مالی شاید صدا و سیمای مرکز هم نتواند از پس هزینه های چنین طرح هایی بربیاید.
شنیده شده، در حال حاضر، تهیه کننده ها تنها باید به اسپانسر متکی باشند، این موضوع صحت دارد؟
بعد از این بحران مالی که همه به نوعی با آن دست و پنجه نرم می کنند، صدا و سیما هم مانند ادارات دیگر مشکل مالی پیدا کرده. فراموش نکنید که صدا و سیما، ثانیه ای خرج دارد. ثانیه ای باید پول عوامل اش را بدهد. پول بنزین و راننده و تجهیزات و چیزهای دیگر بدهد. سازمان یک سری برنامه می سازد که مثلا" سی روز بعد تمام می شود و باید برنامه ی دیگری را روی آنتن ببرد. این چرخه برنامه سازی و تمام شدن ان مدام ادامه دارد.در این شرایط، سعی کرده تا برنامه ها را خودکفا کند. خرج برنامه را خود برنامه در بیاورد. تهیه کننده هم برای این که برنامه اش روی آنتن باشد، چاره ای ندارد جز آن که حرف آن مثلا؛ گوجه فروش و آهن فروش و ماکارانی فروش را پخش کند و دیگر نمی توان گفت؛ تلویزیون دانشگاه است بلکه بنگاه تبلیغاتی شرکت ها و حتی افراد شده است. این از سر ناچاری است. فاجعه این است که در برنامه کودک هم این تبلیغات صورت می گیرد. در حالی که بهداشتی بودن محصولات مشخص نیست و بچه ها آن را می خرند. هیچ راهی هم وجود ندارد. البته این مساله، برای تهیه کننده، اجباری نیست اما در این شرایط برای این که آنتن پر بشود، نیاز است. حالا دوستان می گویند؛ صدا و سیما آنتن فروخته یا شده بخش خصوصی! بله، این موضوع تحمیلی است و چاره ای نیست.
در این چند وقت اخیر، انتقادات زیادی در مورد صدا و سیما شده و اصحاب رسانه و سایت ها، منتقد شبکه ی استانی شده اند. این مساله را چگونه می بینید؟
انتقادها به خاطر تنوع مطبوعات است. رسانه ها زیاد شده اند. سابق بر این یک بشیر بود و یکی دو هفته نامه دیگر. اگر نقدی بود محدود بود. الان ما در مازندران فقط دو سه تا ماهنامه داریم یا 30-40 تا سایت.بنابراین انتقادها بیشتر به چشم می آید. خیلی از این انتقادات، مبنای درستی ندارد. فلان سایت یا فلان رسانه می نویسد: حمیدی، آذری زبان است و به فرهنگ مازندرانی توجهی ندارد. من تا به حال یک کلمه ترکی از ایشان نشنیده ام. در جلسات گاهی مازندرانی حرف زده اما ترکی، نه! اولین جلسه ای که با تهیه کنندگان رادیو داشت، تاکید کرد که باید به فرهنگ بومی توجه شود و نام طالب آملی را آورد و شدیدا علاقه مند بود که برنامه ای یا سریالی در این زمینه ساخته شود. از صدا و سیمای مازندران، موسیقی آذری بسیار کم و اندک پخش می شود و حداقل است. در حالی که مازندران مهاجر زیاد دارد و آذری زبان ها هم در همه ی شهرهای ما هستند. موضوع دیگر این که از تهران به ما گفته اند؛ شما باید در برنامه های تان 50 درصد از زبان رسمی و 50 درصد از زبان بومی استفاده بکنید. این دیگر دستورالعمل سازمانی است و به ما ارتباطی ندارد. این هم بدیهی است شما وقتی می خواهید در زمینه ی گردشگری اطلاع رسانی بکنید، به خاطر حضور گردشگر و وجود مهاجر و اقوام، از زبان مازندرانی استفاده نمی کنید و برای این که موضوع همه فهم باشد از زبان فارسی بهره می برید. ضمن این که ما استان درازی هستیم و به نوعی محدودیت مسافت داریم و از لحاظ هزینه در مضیقه ایم. مناطق مختلف استان، زبان و گویش خاص خود را دارند. گزارشگر ما از لحاظ مالی برایش نمی صرفد که این مسیر را برود، برای تهیه گزارش. صدا و سیما هم که شعبه ندارد. خود غرب استانی ها هم چندان راغب به همکاری نیستند. این مساله همیشه مغفول مانده است و کمتر به آن اشاره شده. برای برنامه تلویزیونی «شبانگاه» من بارها به دوستانم در غرب استان گفتم که تصویر بفرستید. از هنرمند، نویسنده یا شاعرتان در حال داستان خوانی یا شعر خوانی فیلم بگیرید، خبرهای جشنواره ها و نمایشگاه های تان را بفرستید، اما دریغ از یک فریم که به دست ما رسیده باشد. من می خواستم موضوعات غرب استان را در آن برنامه پوشش بدهم و بارها گفتم؛ یک گفتگو با یک هنرمند، بفرستید برای مان. خودتان هم نمی خواهید بیاورید، بدهید مثلا" ساری گشت بیاورد اینجا، اما عملا آن ها تمایلی برای انجام این کار نداشتند. ما به خاطر بعد مسافت، محدودیت داریم و برای گزارشگری که بر فرض ده هزار تومان می گیرد، مقرون به صرفه نیست برود مثلا" رامسر و از مردم آن جا درباره بی خوابی یا کمردرد گزارش بگیرد. از نیروهای آن طرف استان هم که بخواهیم استفاده کنیم، عملا تمایلی به این کار ندارند. نمی دانم شاید خود را تافته جدا بافته می دانند. به هر حال این ویژگی جغرافیایی استان ماست. در همین بحران برف اخیر، من در برنامه عصرگاهی مازرونی ونگ پیامک های زیادی داشتم از غرب استانی ها که تشکر کرده بودند به خاطر برنامه های رادیو مازندران. این تفکر در هنرمندهای صدا و سیما وجود ندارد که غرب و شرق استان را از هم جدا بدانند. مازندران، استان یکپارچه ای است. این را هم بگویم که در کنار محدودیت مسافت، محدودیت پژوهش هم وجود دارد. منابع مکتوب ما محدود است و کار زیادی در این زمینه صورت نگرفته. گویش ها متفاوت است. اغلب می گویند؛ چرا برنامه ها با زبان مازندرانی اجرا نمی شود، در حالی که گاه نیاز است محتوا مازندرانی و بومی باشد و نه لزوما زبان برنامه محلی باشد. در مازندران نباید برنامه ای ساخته شود که عین آن را تهران هم بتواند بسازد. باید درون مایه، بومی باشد و مسایل بومی را مطرح کند. به عنوان مثال، «فاویسم»، بیماری است که فقط در شمال وجود دارد. تب شالیزار و تالاسمی در مازندران بیشتر است. خب اگر در برنامه ای متخصص دعوت کنیم که درباره فاویسم صحبت کند، آن برنامه بومی است، اگر چه زبان آن فارسی باشد.طرح، محتوا و موضوع باید بومی باشد، نه لزوما" زبان. ما گمان می کنیم برنامه ای فقط محلی است که شلیته و لم چوغا بپوشند یا در آن درباره گالش وتلم و ازال صحبت کنند و مجری مازندران حرف بزند. این تعریف درست نیست. اگر به موضوعات مبتلابه استان در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و علمی بپردازیم، فارغ از زبان، آن برنامه بومی است. ضمن این که در بعضی از برنامه ها، مرکز دستور اکید داده که از زبان بومی استفاده نشود. مثلا؛ در برنامه ی کودک باید به زبان رسمی صحبت شود و صحبت کردن به زبان مازندرانی در برنامه کودکان - درست یا نادرست- ممنوع است.
یک نوع دوگانگی در زبان و لحن حرف زدن مجریان ما و یا بازیگران سریال های مان دیده می شود. کاراکتر دارد فارسی حرف می زند اما این وسط، ضرب المثل یا کنایه ای مازندرانی به کار می برد یا دارد مازندرانی حرف می زند اما کلمات فارسی به کار می برد. البته این دوگانگی در زبان را در مردم کوچه و بازار هم می بینیم. درباره ی این موضوع چه نظری دارید؟
من از شما می پرسم این اشکال اش چیست؟ شما اگر آشنا باشید با اشعار نیما یا منوچهر آتشی یا محمد رضا عبدالملکیان و... می بینید که آن ها هم در شعرهای شان از کلمات بومی استفاده می کنند.
در آن جا نقطه ی قوت است اما در این جا اغلب نقطه ی ضعف. چرا که در شعر، کلمات سنجیده و تراشیده به کار می روند اما در این جا انگار بازیگر سریال یا مجری برنامه، دارد این دو را با هم قاطی می کند. این طور نیست؟
در این مورد باید مصداقی صحبت کنیم. ضمن این که مگر توانایی استان و سازمان مان چقدر است؟ ما چهره های شاخص هنری و فرهنگی مان کم است. مرکز مازندران، یکسری از هنرمندان را جذب کرده و قدرت جذب اش هم زیاد نیست. اصلا برای خیلی ها، کار کردن در صدا و سیما به صرفه نیست. من منکر این موضوع که در زمینه متن ضعف داریم، نمی شوم. متن های ما سطحی شده اند. اکثرا اینترنتی شده. برای نوشتن پلاتو یک جستجو می کنیم و اولین متنی که آمد را انتخاب می کنیم. بدون هیچ ذوق یا خلاقیتی. ولی مازندرانی؛ تند و بلند حرف می زند و این ها ویژگی زبان و فرهنگ ماست. حالا وقتی یکی، خودمان را به ما نشان می دهد، می گوییم؛ بد است! ما همین هستیم دیگر، خودمان را گول نزنیم! زبان مازندرانی، زبان ضعیفی است. قدرت مقابله با زبان های دیگر را ندارد، قدرت زایش و تولید واژه ندارد. همکار ما یک نمایش به زبان مازندرانی کار می کرد؛ می خواست نام ِ کار هم مازندرانی باشد. از من پرسید: «بازگشت» به مازندرانی چه می شود؟ من گفتم: «دگرستن». خوب، چه کسی این کلمه را می پذیرد که نام نمایشی دگرسن باشد؟ گویش وران این زبان، واژه هایش را به فراموشی سپرده اند و من پیش بینی می کنم، روزی زبان مازندرانی، از بین برود. البته موسیقی کمک می کند این زبان دیرتر از بین برود یا رسانه ها، اما بالاخره روزی زبان مازندرانی آن قدر ضعیف می شود که اگر گویشوری هم داشته باشد مرده محسوب می شود. 5 جلد واژه نامه تبری چاپ شده، چند درصد آن واژه ها در دیالوگ های روزمره ما وجود دارد؟ فقط فعل ها را محلی می گوییم. ما در مازندران، صد تا کلمه برای «گاو» داریم چون ارزش عملی برای مان دارد. این طبیعی است. اسکیموها هم برای «برف» دوازده تا واژه دارند. حالا شما بروید از یک دام دار صنعتی بپرسید، ببینید، چند تا از این کلمات را بلد است.، همه را می گوید «گو!»در حالی که گاوها بر اساس سن و رنگ و جنس و...نامی برای خود دارند که فراموش شده است. زبان ما نتواست متعلقات خود را نگه دارد و شدیدا هم واژه جذب کرده است.
شما تهیه کننده ی نسبتا موفقی هستید. ژورنالیست بودن تان، چقدر در این موفقیت نقش داشته است؟
کی گفته من موفقم؟! به هرترتیب، اگر بخواهم جوابی به این سوال بدهم، باید بگویم در هر هنری، معمولا آدم های مولف موفق ترند. مثلا" کارگردان هایی که متن سفارش می دهند، چندان موفق نیستند، اما کارگردان-مولف همواره جایزه می برد. کار در صدا و سیما هم یک جور کار ژورنالیستی است. در تهران، خیلی از عوامل صدا و سیما، از مطبوعات و رسانه ها آمده اند؛ مثلا" در «رادیو فرهنگ»، یا «رادیو جوان». در کار ما روزنامه نگار، موفق تر است زیرا که به خاطر کارش مجبور است به روز باشد. به همین اندازه نیز ایده پردازتر است.
عملکرد «حمیدی» را در صدا و سیما چگونه می بینید؟ به نظرتان در صدا و سیما یک مدیر فرهنگی موفق تر است یا یک مدیر سیاسی؟
یک جمله ی معروف هست در سازمان های ما که می گویند: «هر مدیری که می آید، بدتر از قبلی است!» اما جناب حمیدی یکسری ویژگی ها دارد که او را از مدیران دیگر متمایز می کند. او با سمت های مختلفی در صدا و سیما کار کرده است. از سطوح پایین هم شروع کرده. از گویندگی و گزارشگری در رادیو و تلویزیون و بعد، برنامه ساز شد، بعد مدیر پخش شد. قائم مقام شبکه ی خبر بود. مدیرکل مرکز تبریز بود. مدیری، برای صدا و سیما مفید است که این کار را بشناسد. ما سازمان بسیار چاقی هستیم. الان عصر لاغری سازمان هاست. بخش تولید مان که اساس کار صدا و سیماست، لاغر مانده و بخش اداری چاق شده است. بخش اداری و پشتیبانی باید در خدمت بخش تولید باشد. بخش اداری باید تسهیلات و امکانات اش را در اختیار بخش تولید قرار دهد. در سازمان، بیست درصد کار می کنند و هشتاد درصد دیگرخوابند یا حسادت می کنند. نیروهای تولید، ضعیف شده اند و بخش اداری در حال بزرگ شدن است. صدا و سیما هیچ ارباب رجوعی ندارد. پس این همه آدم دارند به کی خدمت می کنند؟ ارباب رجوع های ما خیلی کم هستند. مثلا؛ آن هایی که در برنامه های ما برنده شده اند و جایزه برده اند. با این حال مدام در بخش اداری نیرو استخدام می کنیم. آقای حمیدی تسلط کاملی روی رادیو و تلویزیون دارد. من معمولا در جلسات سازمان شرکت نمی کنم اما در جلساتی که ایشان حضور دارند حتما می آیم چون نظرات شان را مفید و موثر می دانم. نظرش کارشناسانه است. وقتی از برنامه ای انتقاد می کند یا نقطه نظر می دهد، دقیقا درست می گوید. چون جنبه های مختلف کار را می شناسد. حمیدی روی پرسنل اش ریز نمی شود، مدیریت اش؛ مدیریتی کلی و ستادی است. مدیرکلی داشتیم که وسط برنامه زنگ می زد و به تهیه کننده می توپید. خوب آن تهیه کننده با چه روحیه ای آن کار را به پایان برساند؟ ما چرا باید از حمیدی ناراضی باشیم؟ ایشان که آمد، سازمان یک بدهی کلان داشت. این انحراف بودجه چند صد میلیون تومانی در مدت کوتاهی پرداخت شد و ساختمان جدیدی هم با چند میلیارد تومان اعتبار ساخته شد. ضمن این که حمیدی آدم سیاست نیست. در جلسات استانی خیلی کم حضور پیدا می کند و اکثرا نماینده می فرستد. می گوید؛ اگر من بروم، مدیران دیگر، انتظارات شان را مطرح می کنند و متوقع می شوند، در حالی که من باید منتقدشان باشم. من ندیده ام، مدیران دیگر این روحیه را داشته باشند. ضمن این که چون آدمی سیاسی نیست، از صدا و سیما هم برای خودش نردبان نساخته است.
می گوییم صدا و سیما پول ندارد اما همه چیز که پول نیست، ایده ی نو هم ندارد. فکر نو هم ندارد. ایده ی نو مگر پول می خواهد؟
چرا پول نمی خواهد! فردی که ایده ی نویی دارند باید پول ایده اش را بدهیم، یا نه؟ در صدا و سیما، فکر هست ولی یکی نیست آن را بخرد.
منظورم این نیست. منظورم خلاقیت های ابتدایی است، نه این که کار ذهنی را کار ندانسته باشم. ما که با این وضعیت داریم برنامه می سازیم، خوب چرا برنامه های تکراری بسازیم؟ برویم سراغ ایده هایی نو و خلاقانه تر.
برخی از این مشکلات، به شیوه ی جذب سازمان برمی گردد. طرف، یک نامه از تهران آورده و جذب شده. یک بخش دیگر هم به محدودیت های سازمان برمی گردد. محدودیت هایی که زیاد هم هستند. ضمن این که شما وضعیت مالی پرسنل صدا و سیما را هم در نظر بگیرید.
مثلا؛ همین برنامه ی «شبانگاه» که خودتان تهیه کننده ی آن بودید هم به نظر می رسد کپی برنامه های دیگر است. قبول دارید؟
مگر خودروهایی که ایران خودرو می سازد یا کارخانه های دیگر، کپی نیست؟ در هنر، اقتباس و بومی سازی امری رایج است. «رادیو هفت» هم کپی یک برنامه ی ایتالیایی است یا همین برنامه «90» یا همین «جشنواره فیلم فجر» که بومی شده ی جشنواره های فیلم جاهای دیگر دنیاست.
اما حالا چرا ما چیزی نمی سازیم که دیگران از آن اقتباس کنند؟ دلیلش را می گویم؛ ما برای فکر پول نمی دهیم. مثلا اگر برای دکور برنامه ای فکر کنیم چون پولی در کار نیست یک CD می گیریم که در آن دوهزار طرح دکور برنامه های خارجی وجود دارد، خیلی راحت یکی را انتخاب می کنیم و سفارش می دهیم. چون پول برای اصل نمی دهیم، اقتباس کننده و مونتاژکار شده ایم. ایده پردازی در صداوسیما به صرفه نیست.
سوالی هست که من نپرسیده باشم؟ یا حرفی که شما بخواهید بگویید؟
فقط می خواهم بگویم که بخشی از ضعف ها متوجه تهیه کننده نیست، مربوط به سایر عوامل و تیم یا امکانات موجود است. تهیه کننده بر اساس مسئولیتی که دارد، اختیار و امکانات ندارد. همین.