چهارشنبه 10 ارديبهشت 1393-0:12
به لطیفه های بانمک شریعتی می خندیم!شریعتی: خودمان را به شکل انقلابی، جزو اصلاحطلبی میدانیم
گزارش+عکس ازسخنرانی و پرسش و پاسخ دکتر احسان شریعتی در دانشگاه منابع طبیعی ساری
مازندنومه؛ سرویس سیاسی، کلثوم فلاحی: احسان شریعتی بعدازظهر سه شنبه در میان دانشجویان دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی شهرستان ساری به سخنرانی در حوزه دین و عرصه عمومی پرداخت که این نشست با استقبال دانشجویان مواجه شد.
فرازهایی از سخنان فرزند دکتر شریعتی را در این برنامه بخوانید:
-خوشحال هستم که به مازندران آمدهام، هر نقطه از مازندران شهیدی را در خود جای داده است. دوستان زیادی در این خطه دارم، دوستانی که همواره وفادار هستند.
-هدف از برگزاری این نشستها، بازگرداندن حیات فکری به دانشگاهها است که متاسفانه در گذشه وضع خیلی مطلوبی نداشته و در قیاس با دوران پدران ما، آن حیات فکری و جنبش دانشجویی که در نسلهای گذشته و در نسل من بود، در سالهای گذشته شعیف شده و ما میخواهیم که دانشگاه واقعا دانشگاه باشد.
-تحول دینی نمیتواند جدای از تحولات اجتماعی و سیاسی باشد، همه اینها باید فراهم باشد تا از یک سری افکار، استقبال شود.
-عدهای می گویند اندیشه دکتر شریعتی در انقلاب موثر بوده اما مخالفان دکتر هم میگویند همه چیز تقصیر او بوده است. خیلیها با اینکه موافق انقلاب هستند اما نقش شریعتی را نادیده میگیرند. نکتهای که اینجا درنظر گرفته نمیشود این است که اگر اندیشه ایشان مورد توجه قرار گرفته یعنی فضا و مقتضیاتی بوده که این پیام و ایده را میطلبیده و پذیرش این پیام صرفا به دلیل زیبایی در بیان مطلب و یا ویژگیهای این شخص نبوده است. ایشان بازتاب و نمادی از آن دوران و پیامها است.
-آنچه در غرب رنسانس و رفرماسیون نامیده میشود در شرق امری است که هنوز در حال اتفاق افتادن است و هنوز انجام نشده است.
-ورود ما به دنیای جدید هنوز کامل نشده و ما در حال گذار از سنت به مدرنیته هستیم و این گذار از دوران مشروطه آغاز شده است.
-در گذشته روشنفکران غیر مذهبی نقش دین را کمرنگ میدیدند در حالی که واقعیتهای تاریخی از زمان مشروطه، نهضت ملی و انقلاب 57 نشان داد دین در جامعه دینی نقش تعیین کننده در حرکتهای سیاسی و اجتماعی ایران دارد و نمیشود آن را نادیده گرفت.
-فلسفه و دین ریشه مشترک دارند. انسان قدسیپرست و پرسشگر است. فلسفه و دین و یا عقل و وحی، دو شکل هستند که در وهله نخست متناقضنما هستند، چون روح فلسفه، پرسشگری است اما دین یعنی گروش. این دو نسبتی تنشآمیز و چالشبرانگیز دارند که مکمل هم هستند چون انسان به هر دو بعد نیاز دارد.
-انسان وقتی از لحاظ فراعقلانی به تعادل رسید این دو را به یک سطح میرساند اما ممکن است به تعادل نرسد و این دو در تناقض با یکدیگر قرار گیرند.
-در تاریخ دینگراییهایی به سکولاریسم انجامیده و از طرفی جوامعی داشتیم که به نام دین، مانع عقل و اراده انسان بودند.
-گاهی کنشها و واکنشهایی را در جامعه مدنی احساس میکنیم که مربوط به جوامعی است که به بلوغ سیاسی نرسیدند و باید راه حل سومی داشته باشیم. راه سومی که اندیشمندان ما این چشماندازها را به ما نشان دادند.
-بعد از انقلاب و به ویژه در دهه 60 پارادایمها و گفتمانهایی که طبقه متوسط به دنبال آن بودند در این کنش و واکنشها به حاشیه رفت و بکگراند اصولگرا، غالب شد. نواندیشی به محاق رفت.
-عدهای مردم روشنفکری دینی تاکید دارند و رسانهای هم به این موضوع پرداخته بود که البته اینها بحثهای جنجالی ژورنالیستی است اما معتقدم هنوز این جنبش فکری و نهضت نواندیشی وجود دارد و نمرده است.
-ممکن است عدهای سوء قصد داشته باشند اما مسئله روشنفکری مرده و ... جنگهای تبلیغاتی است که گاهی راه میافتد و جزو جنگ تبلیغاتی است که برای به قتل رساندن این ارزشها صورت میگیرد و ما تسلیم این تبلیغات نمیشویم اما به آزمون میگذاریم.
-باید به روز شویم، مسائل پیرامون ما عوض شده و به گفتمان جدید نیاز مندیم که به سوالات دنیای ما جواب دهد. دوران ما، دوران زیر سوال رفتن همه فراروایات است.
-تنها اندیشهای که مانده نئولیبرالیسم، جهانیسازی و مسائل جدید است که متناسب با شرایط خودمان، ببینیم که در دنیای معاصر از نظر جهان در کجا قرار داریم و در موقعیتهای محلی چه چیزی برای گفتن داریم و پیام جهانی ما چیست.
-ملت در انتخابات سال قبل، از میان نامزدهای انتخابات، راه حل را برگزیدند که از نظر خودشان، بهترین و از نظر ما نزدیکترین به آنچه که ما میگوییم بود چون ما به عنوان روشنفکران نباید بگوییم این همان است، باید استقلال خودمان را حفظ کنیم. هرچند که نمیتوانیم نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی بیتفاوت باشیم و باید از بین گزینهها راه حل نزدیک را تقویم کنیم. اینجا روشنفکران و مردم به هم نزدیک شدند.
-آنچه که روشن است این است که این مسئله نمایانگر نماد و چیزی به نام قداست ملی است. اکثریت ملت ما و نهادهای مدتی خواستار تحول هستند که شاخصههای ملی و مذهبی هم حفظ شود. مردمسالاری و تحقق حقوق بشر را به عینه ببینیم.
-این جلسات برای این است تا تفهیم و تفاهمی به این معنا پیدا کنیم که به تقویت و زنده کردن این جنبش کمک کند.
*پرسش و پاسخ
دکتر احسان شریعتی بعد از سخنرانی در دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی ساری به سوالات دانشجویان پاسخ داد.
رابطه دین و سیاست از نظر دکتر شریعتی و نگاه خودتان را بیان کنید.
شریعتی: دین غیر از امر قدسی، یک بعد اجتماعی هم دارد. بعضی ادیان معتقد هستند که جنگ و چالشهای اجتماعی ربطی به دین ندارد، دین بیتفاوت است و فقط به خدا و آخرت میپردازد نه به دنیا.
اسلام میگوید نمیتوانیم نسبت به این مسائل بیتفاوت باشیم. هرجا آزادی و استبداد در تضاد هستند از نظر ما دین باید در جبهه آزادی باشد. این رسالت اجتماعی دین است و ما به چنین سیاستی قائل هستیم.
در سیاست هم دین به مکانیزمها وارد نمیشود که چه نوع نظام سیاسی، اقتصادی بر سر کار باشد اما جهتگیری کلی دارد.
بحثی در این سیاست وجود دارد به نام دولت. دولت چون حوزه اجرایی است نباید در حوزه دینی به جز اینکه شرایط آزادی و امنیت اعمال دینی و اعتقادی را فراهم کند، وارد بحث دروندینی شود. دولت باید در امر دروندینی، بیطرف باشد.
اندیشه شما به کدام جناح اصولگرا و اصلاحطلب، گرایش دارد؟
شریعتی: اصولگرایی که توسط منتقدانش، محافظهکاری گفته میشود معادلی برای بنیادگرایی است. این تفکر از نظر نواندیشی که ما به آن معتقد هستیم، مورد نقد است. این جریانات در دنیا در ادیان مختلف، بروز کردند و میدانیم که جریانات مثبتی نیستند و قسمت انحصارگرایانه آن، مورد نقد ما است.
اصولگرایی از نظر درونمایه مورد قبول و اعتقاد ما نیست چون سنتگرایی و اصولگرایی گرایشی به گذشته بوده و جریانی رو به آینده نست.
در تفکر اصلاحطلبی هم دو تصور وجود دارد. یکی رفورماسیون در حوزه دینی که اصلاح دین را پروژه خودمان میدانیم و دیگری هم اصلاحگری سیاسی که این هم دو شکل دارد.
ما از اصلاحگری که به تغییرات ساختاری بینجامد و ما را به عدالت اجتماعی برساند استقبال میکنیم و خودمان را به شکل انقلابی و رادیکال، جزو این اصلاحطلبی میدانیم.
به نظر میرسد شما هم به تبع مارکس، دین را برای انقلاب می خواهید و قدرت انتقاد در مقابل جریان و نظریات کلاسیک را ندارید.
شریعتی: مگر مارکس این را میخواست؟ مارکس که اصلا دین نمیخواست.
ما هیچیک از نظریات ایدئولوژیک و کلاسیک را همینگونه نمیپذیریم برای همین به ما پست مدرن میگویند و مدرنها هم ما را مذموم میدانند. ما هیچ توهمی نسبت به دعاوی که در دوران مدرن شده نداریم و مستقل میاندیشیم و جسارت داریم در مقابل آنها بیندیشیم.
درباره لطیفههایی که برای مرحوم دکتر شریعتی ساخته میشود چه نظری دارید؟
شریعتی: در آغاز، دوستداران ایشان جملاتی را رد و بدل میکردند و خود ایشان هم متفکری بوده که از طنز استفاده میکرده و آدم اهل ذوقی بوده است. در پیامکها سطوح مختلفی وجود دارد. گاهی به شکل فلهای ارسال میشود که نمیتواند اتفاقی باشد. نسبت به ارسال این پیامکها مشکوک هستیم و این سوال مطرح است که از کجا هدایت میشود اما معتقدیم نقد شریعتی هم آزاد است. به لطیفههای بانمک میخندیم و آنها که نباید را دور میریزیم.
مازندنومه: اگر دکتر شریعتی در شرایط کنونی در قید حیات بودند چه تاثیری بر شرایطی سیاسی امروز جامعه داشتند؟
شریعتی: اگر شریعتی را در دوران مختلف، مورد مطالعه قرار دهیم در هر دوره تاثیرات متفاوتی داشته است. در حیات خود هم مسیر منحنی داشته و متفاوت بوده است و در آخر عمر، پختهترین نظرات را داشته است.
از آن دوران بیش از 30 سال گذشته و گفتمانهای تازهای آمده و اگر زنده بودند مطمئنا در بسیاری از نظریاتشان متحول میشدند و در بسیاری از مواردی که مورد مناقشه است میتوانست نقش تعیین کننده داشته باشد. چنانچه در آستانه انقلاب مورد توجه بوده، بعد از انقلاب هم نظر میداد و برای ما راهنما بود.
بعد از انقلاب، نتوانستیم در زمینه روشنفکری، روشنفکرانی داشته باشیم که به سوالات ما پاسخ دهند.