جمعه 26 ارديبهشت 1393-13:4
بهرام اتر
دو یاداشت درباره نام یک کوچه/بهرام اِتِر نام کوچهایست در خیابان جمهوری اسلامی (نادر) ساری که امیدوارم پس از نشر این نوشته، شهرداری ساری نام تاریخی و باستانی این کوچه را تغییر ندهد.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، حسین وندادی: مازندران دارای چند شهر تاریخی و باستانی بوده است که عبارت بودهاند از: آمل، ساری، هیرکانیه، تموشه، تریجه، ناتل. بنابراین ساری یکی از شهرهای قدیمی و تاریخی و باستانی است آن را «ساراکس sārāks» و چند نام دیگر نوشته-اند. در قرن اول هجری فرخان بزرگ حاکم تبرستان از آل دابویه این شهر را مرمت کرد و آن را به نام پسر خود سارویه، ساری نامید.
درطول تاریخ، حوادث بیشماری بر ساری گذشت ولی مهمترین حوادثی که موجب تخریب این شهر در قرن اخیر شده جنگهایی بود که بین سرداران زند و آقامحمدخان قاجار و سردارانش در این شهر و اطراف آن درگرفت و موجب ویرانی آن شد. مردم ساری برای حفظ شهر و دفاع از آن سه طرف شهر را خندق (جَر) کندند و تنها یک طرف (جنوب غربی) را برای ورود آذوقه با فرار مردم باز گذاشتند. از بقایای آن خندقها امروز خیابانهای فرهنگ آغامجدالدین و امیر مازندرانی است که پس از پُر کردن خندقها به وجود آمدهاند.
این شهر، همچنانکه اشاره شد، از شهرهای باستانی است و آثار و نشانههای باستانی نیز در آن وجود داشتهاند. از آن جمله است سه گنبدان که اگرچه امروز جای آنها را به درستی نمیدانیم ولی میدانیم که در ساری وجود داشتهاند و به نام سلم و تور معروف بودهاند، که در دورهی محمدشاه قاجار به ضرب گلوله-های توپ نابود شدند.
امیر پازواری هم در یک دوبیتی مازندرانی به این بناهای تاریخی اشاره میکند.
آمل ره تَش بیره، نور و کجور بسوزه لارجون ره تَش ببره، پل پلور بسوزه
ساری ره تَش ببره، تا سلم و تور بسوزه آدمِ نانجیبِ پییرِ گور بسوزه
و دیگر طاق شبستان مسجد جامع ساری است که مانند طاق شبستان جامع سپاهان (اصفهان) از بناهای باستانی و ساخت آن به قبل از اسلام برمیگردد، اگرچه با تعمیراتی که بر روی این بنا صورت گرفته، امروز شکل قبلی و باستانی خود را از دست دادهاند ولی این دو مسجد قبل از اسلام هم مکانی برای عبادت و پرستش بودهاند.
با این نشانهها درمییابیم که مردم ساری مانند همهی مردم ایران، در پیش از اسلام به کیش زردشتی بودهاند و دارای پرستشگاه و آشتگاه برای عبادت و پرستش. پس دور نیست که «بهرام اِتِر» باید یک نام تاریخی و باستانی باشد. این اسم از دو جز تشکیل شده است: «بهرام» و «اِتِر».
در کیش زردشتی، ورهرام یا بهرام نام یکی از پنج آتش است که بسیار مقدس و دارای احترام است و از شکوه خاصی برخوردار است و از ۱۶ نوع آتش و با تشریفات ویژهای که به مراسم «تختنشین» معروف است، به وجود میآید و آتش اقوام و طوایف است و همهی افراد حتی همهی موبدان هم حق نزدیک شدن به این آتش را ندارند.
و اما «اِتِر» همان آتش است. آتش در زبان آریایی āzār، در سنسکریت ādari، در فارسی باستان (فُرس هخامنشی) ãtar، در پهلوی اشکانی (پارتی) adar و ãdur، در پهلوی ساسانی (فارسی میانه) ãtar و ãter و ãsr و ãtrš و ãtr، در فارسی دری آذر âzar و آتش ãtaš. بنابراین دور نیست که «اِتِر» همان آتش و «بهرام اِتِر» همان آتش بهرام باشد.
چنانکه بسیاری از نامهای باستانی تا هم امروز هم در ترکیب بسیاری از نام واژههای مکانها و آبادیهای مازندران باقی مانده است. همچون فولاد، ارژنگ یا ارجنگ، دیو، گاو، سوات، مازندران و بسیاری دیگر که در این مختصر مجال پرداختن به همهی آنها نیست.
بهرام اِتِر نام کوچهایست در خیابان جمهوری اسلامی (نادر) ساری که امیدوارم پس از نشر این مقالهی کوتاه، شهرداری ساری بیمهری نکند و نام تاریخی و باستانی این کوچه را تغییر ندهد.
*بِرامتر، نه بهرام اُتِر
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، ع.پاشایی:من اهل ساریام و بچهی محلّهی بِرامتِر Berāmter، نزدیک میدان ساعت ساری ــــ که ما به آن میگوییم «پا ساعت» ــــ همین که برج ساعتش لوگوی «بامداد ساری» است. از محلههای قدیمی شهر است، و یک سر «سیزده پیچ» معروف در آن است. خونهی ما ته پیچ اول بود. محلهی ما اول تابلو نداشت. یک روز دیدیم یک تابلو چسباندند به اول کوچه: بهرام اُتُر. با لاتین زیرش: Bahram Otor. به خودم گفتم این دیگه کجاست؟ معلوم بود که «بِرام تِر» را ترجمه کردهاند به فارسی ــ ترکی شده بهرام اُتُر: بهرام بنشین، یا، «بهرامنشین». حالا چرا «اُتُر»؟ ــــ بعد هم otor این سالها شده oter اُتِر.
تا آنجا که من میدانم توُی محلهی ما فقط پدر خدا بیامرزم ترکی بلد بود ــــ پدر و مادرش ترک، یعنی «آذری» بودند. این تابلو نمیتوانست توطئه پدرم باشد که «تِر» شده بود «اُتُر». او آن موقع اصلاً «شهروند» نبود، کارگر ساده بود، رفوگر بود. رقمش را مورچه هم نمیخواند تا چه رسد به «بزرگان» شهر، یا محلّه. شک ندارم در ادارهی نمی دانم ثبت اسناد، شهرداری، یا جای دیگر، یک «آذری» هم بوده
که «تِر» را کرده بود «اُتُر»، که حال شده اُتِر. خدائیش تا حالا نشنیدم که در گِلِکی به «بهرام» بگویند «بِرام». تو گِلِکی یک فعل «برامندیئن» berāmendien داریم یعنی «تازاندن»، دواندن و اینجور معنیها. همینجور بیتیمیک bitimic بخواهید ــــ یعنی شکمی ــــ بگویم، از هزارهی سوم پیش از میلاد محلهی ما به «برامتِر» معروف بوده! خب، این که چاخانه. حالا اگر هزارهی سوم نباشد، از صد و پنجاه سال پیش که بوده، یعنی من شنیدهام «برامتِر». نه بابا. عمر من صد و پنجاه سال نیست.
من در بچگی از پدربزرگ خدا بیامرزم، که احتمالاً بچهی همین محل بوده، شنیده بودم که می گفت «بِرامتر». آن موقعها که من از او یادم هست او بیشک بالای هفتاد داشت، حال خودم هفتاد و چهار را رد کرده ام. سرانگشتی می شود صد و پنجاه سال. خوشبختانه تو محلّهی ما هنوز نود سالهها هم هستند، که عمرشان دراز باد!
*برگرفته از سایت بامدادساری