يکشنبه 28 ارديبهشت 1393-8:53
نقد «ایراندخت»
گزارش نقد رمان ایراندخت در کارگاه نقد هم نگر/موضوع این داستان در ظاهر، موضوع نخنمای عشق یک طرفه است که ایراندخت در دل به پسری (روزبه) دارد که بعدها متوجه میشود پسر موبد شهر است و از طبقه بالای جامعه...
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، کلثوم فلاحی: "ایراندخت" نام رمانی از بهنام ناصح است که سال 89 منتشر شده و 204 صفحه دارد. این نویسنده متولد سال 1352 و سردبیر مجله اینترنتی ماندگار بوده است.
زمان داستان ایراندخت متعلق به دوره ساسانیان و قدرتنمایی درباره خسروپرویز است. ایراندخت دختری از طبقه فرودست جامعه است که با مادر و دایی خود(گشتاسب) زندگی میکند و دایی ایراندخت، به نوعی بهلول را در ذهن خواننده متبادر میکند.
موضوع این داستان در ظاهر، موضوع نخنمای عشق یک طرفه است که ایراندخت در دل به پسری (روزبه) دارد که بعدها متوجه میشود پسر موبد شهر است و از طبقه بالای جامعه.
تنها چند روزی از این عشق یک طرفه میگذرد که روزبه به خاطر جدا شدن از دین پدران خود و پیوستن به دین مسیحیت، مجبور به فراری شدن از شهر و دیار خود میشود.
روزبه شبانه از خانه و شهر خود، به سمت شام فرار میکند تا از دست ماموران خسروپرویز در امان باشد. یحیی فردی است که با گرفتن سکه، روزبه را در این فرار و نجات جان خود، یاری میکند. روزبه در میانه راه متوجه میشود که یحیی هم روزی به دنبال یافتن حقیقت بوده اما مشاهده برخی مسائل، او را از ادامه راه باز میدارد و در نهایت به فردی تبدیل میکند که جابهجا کننده کاروان است و به دنبال خوشگذرانی.
در بخشی از داستان، مادر ایراندخت متوجه عشق دختر میشود و در دل، دختر را همراهی میکند. این بخش از داستان، با توجه به شرایط اجتماعی آن مقطع، کمی منطقی به نظر نمیرسد. شاید پدران و مادران امروزی، فرزند خود را در رسیدن به عشق و یا فرد مورد علاقه برای ازدواج، یاری کنند اما این مسئله در عصر خسروپرویر، بعید به نظر میرسد.
ایراندخت و مادرش با سبدبافی روزی خود را کسب میکنند. بعد از رفتن روزبه، ایراندخت از طریق یکی از دوستان مادرش، راهی خانه بدخشان، پدر روزبه میشود و از آن به بعد رابطه صمیمی با پدر و عمه روزبه پیدا میکند.
مادر ایراندخت به علت بیماری از دنیا میرود و ایراندخت تنهاتر میشود. بدخشان پیرمرد سنتی داستان، به دختر عصر ساسانی، خواندن و نوشتن یاد میدهد و با او شطرنج بازی میکند و ایراندخت، معلمی میشود و شاگردانی دارد که این موضوع هم دور از ذهن به نظر میرسد.
اگرچه عشق، حیرانی به بار میآورد اما ایراندخت پلههای تعالی را طی میکند و این هم از دیگر بخشهای مبهم داستان است.
روزبه در پایان این داستان به کمک یکی از کشیشها به سمت اسلام، هدایت میشود.
نویسنده به دلیل اینکه از اصحاب رسانه است، به زیبایی تبلیغ اسلام کرده، در حالی که حتی یک بار هم نامی از دین پیغمبر خاتم نبرده است. روش غیر مستقیم که به هدف میانجامد و امروز میبینیم که تبلیغهای مستقیم در هر نوع تبلیغاتی، تنها به ضد تبلیغ منجر میشود.
اگرچه زمان داستان متعلق به عصر ساسانی است اما زبان داستان، تقریبا امروزی است و به نوعی زمان و زبان داستان با یکدیگر همخوانی ندارند و شکافی را در ذهن خواننده به وجود میآورد، همسان سازی زمان و زبان داستان، برای خواننده مشکل است.
کارگاه نقد همنگر عصر روز گذشته در مرکز ساریشناسی به نقد داستان ایراندخت پرداخت.
*چگونه نوشتن مهم است
حسین اعتمادزاده -مسئول کارگاه نقد همنگر- در این نشست اظهار داشت: برای خلق داستان هم میتوان از موضوعات اطراف بهره برد و هم از تحقیق وپژوهش. میتوانیم از ادیان، اساطیر، بزرگان جهان و ... به عنوان موضوع استفاده کنیم و داستانی خلق شود.
وی با طرح این سوال که آیا صرفا نوشتن داستان زندگی سلمان فارسی، کافی است، تصریح کرد: داستانهای این چنینی نباید فقط بازآفرینی زندگی یک شخصیت باشد. نویسنده از دستمایه زندگی سلمان، استفاده کرده و اگر فقط میخواست بگوید سلمان ابتدا زرتشتی بوده و بعد مسلمان شده، اینکه ویژگی ندارد اما نویسنده، رمانی را خلق کرده و داستان ایراندخت را نه به این دلیل که داستان سلمان است، ما میخوانیم و سلمان ابزار است.
اعتمادزاده با اشاره به اینکه در این موارد، چگونه نوشتن مهم است، گفت: خلق این داستانها، زیبا است. رماننویس بسیار توانا بود و در این داستان به خوبی توانسته ارتباط تنگاتنگی با دنیای امروز برقرار کند.
وی با بیان اینکه برجستگی این داستان، علم و دانش آن است، یادآور شد: دختری در آن مقطع به دنبال علم میرود و علم تحول به وجود میآورد.
*داستان به شکل خطی روایت میشود
بهشته ونداد از دیگر اعضای کارگاه نقد همنگر، اظهار داشت: داستان 2 روایت موازی دارد، روایت ایراندخت و روزبه. روزبه با دیدن بیعدالتیها، در پی یافتن حقیقت، از وطن دور میشود چون زرتشتیها در آن مقطع، دگراندیشی را برنمیتابند.
وی با بیان اینکه روزبه تحول شخصیتی زیادی دارد اما بحث اصلی نویسنده، ایراندخت است، یادآور شد: تحول شخصیتی ایراندخت، بعد از ارتباط با خانواده روزبه رشد پیدا میکند. داستان به شکل خطی روایت میشود و نشاندهنده تاریخ دختران این سرزمین کهن است که از گذشته درگیر تبعیضهای طبقاتی بودند اما آتش علم، عشق و معرفت را روشن نگه میدارند.
*زبان داستان، سراسر اشکال است
حمزه شربتی دیگر عضو کارگاه نقد همنگر در سخنانی گفت: نمیشود رمان عصر خسروپرویز را نوشت و بعد بگوییم که نمیخواستیم از زبان آن مقطع استفاده کنیم.( نویسنده در جایی این گونه گفته است)
وی خاطرنشان کرد: زبان داستان، سراسر اشکال است و نویسنده شعر شاملو را هم در متن میآورد.
شربتی با اشاره به اینکه بر اساس تئوریهای جدید، نه موضوع داستان مهم است و نه رویداد، افزود: آنچه مهم است نحوه پردازش رویداد و چند صدایی بودن داستان است.
وی با بیان اینکه داستان بسته است، تصریح کرد: این بسته بندی، از نوع بستهبندی کلاسیک است چون در داستان مشخص است که فرد از نقطه آ باید حرکت کند و به نقطه ب برسد.
شربتی ادامه داد: نویسنده به جای پرداختن به توصیفها، کلینگری کرده است.
*ضربآهنگ داستان، خوب است
ناهید گرامیان در این نشست، اظهار داشت: ریتم و ضربآهنگ داستان، خوب است اما نویسنده برای شناساندن شخصیتها به کندی پیش میرود. در میانه داستان، ریتم داستان دوباره تند میشود.
وی با اشاره به اینکه نثر داستان، ساده و روان انتخاب شده اما نویسنده از مثال و تشبیه، زیاد استفاده کرده است، گفت: رمان، خطی و ساده است و تکنیکهای پیچیدهای ندارد و رمانی قابل فهم برای عموم مخاطبان است.
*قصه تصویرسازی نشده است
مالک قنبری اشرفی از دیگر اعضای کارگاه نقد همنگر در نقد داستان ایراندخت، اظهار داشت: قصه هیچوقت به عمق و نشانهها نرفته است و تصویرسازی نشده است.
وی با بیان اینکه هیچ جای داستان توصیفی از "جی" وجود ندارد و ما نمیدانیم جی چگونه جایی است یا حتی یک خیابان، کوچه و یک خانه از این شهر در داستان توصیف نشده است، ادامه داد: این داستان شخصیت ندارد. چون شخصیت اصلی، خود راوی است. وقتی شخصیت اصلی راوی باشد اجازه فضاسازی نمیدهد و قصه در فضای بسته میماند. مخاطب با کنشگرها طرف نیست بلکه با راوی طرف است.
قنبری افزود: هیچ تصویرسازی صورت نگرفته و این به خاطر اعتقاد نویسنده به ادبیات قصهگویی است. راوی بدون ابا، داستان را کنترل میکند. کانون قصه، خود راوی است در حالی که زمان اینگونه کارها گذشته است. ارزش نوشتار به فرم و ساختار آن مربوط میشود اما در این داستان، پیچیدگی را خود راوی بر عهده گرفته است.
*رمان به دنبال فضای بسته نیست
ابوالحسن سپهری هم در سخنانی اظهار داشت: تحولات اعتقادی، بخش فلسفی این داستان است. داستان، فساد و استبداد ساسانی را نشان میدهد و از نظر روان شناختی، به ناخودآگاه فردی و جمعی توجه دارد.
وی با بیان اینکه داستان در نهایت گشایش دارد و به دنبال فضای بسته نیست، تصریح کرد: راوی خودآگاه است و روند تحولات فکری انسان را نشان میدهد.
حمید یزدی از دیگر منتقدان حاضر در این نشست، گفت: داستان، 2 روایت موازی را طی میکند و ژانر این 2 روایت، متفاوت است. ژانر تاریخی برای روزبه و ژانر بلوغ برای ایراندخت.
وی ادامه داد: بافت زمانی در این 2 روایت، یکدست نیست. متن ساعت درونی ندارد.
* نویسنده روی ساختار کار کرده است
ایرج عرب در سخنانی اظهار داشت: بازنمایی واقعیت فعلی، اصلیترین کار نویسنده است.
وی خاطرنشان کرد: نویسنده جامعه آن مقطع را با تعقل، انتخاب کرده است. داستان در قالب رمان اندیشهای و تفکری پیش میرود و در این قالب نمیشود که نویسنده روی فضاسازی و زبان داستان، کار کند.
عرب متذکر شد: با وجود اینکه توجه به زبان داستان هم لازم است اما نویسنده روی ساختار کار کرده است.
وی با بیان اینکه چند صدایی در این داستان، مشهود است، گفت: نرسیدن ایراندخت به روزبه، ویژگی این داستان است.
عرب با اشاره به اینکه روزبه، نماد آرمانخواهی است، افزود: در هیچ مقطع تاریخی، آرمانخواهی انسانها کامل نمیشود.