شنبه 10 خرداد 1393-23:24

قرائت رحمانی و انسانی از دین

ما دركجاي قله ي اخلاق و شرف و انسانيت و ديانت ايستاده ایم؟ در پايش؟ در دامنه اش ؟ در كدامين نقطه اين قله؟


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، صمد علیپور، فعال فرهنگی و سیاسی: قصد دارم حوداث اخيري را كه در كشور و به ويژه در استان بر جوانان نوانديش اصلاح طلب و تحول خواه در سالگرد دوم خرداد حادث شد، از منظر ديگري تحليل نمايم و آن منظر، منظر دين و معرفت ديني و عقلانيتي است كه در قرائت رحماني و انساني از دين نهفته است.

به نظر مي رسد ما امروز در جامعه ديني، به نوعي از دين ورزي كه دین ورزي معرفت انديش نام گرفته است و رسالتي پرسشگرانه و نقادانه و غير مقلدانه براي خود قائل است، بهره اي نمي بريم و به تكثر فهم ها و سیالیت فهم ديني نمي انديشيم. به همين دليل با كمترين و كوچكترين وزش نسيم مخالفت ها ، دگر انديشي ها و انتقاد ها ، چو بيد بر سر ايمان خود مي لرزيم.

ما اگر پلوراليستيك بودن دين ( كثرت گرايي) را باور داريم چه دليلي مي تواند داشته باشد كه به قول يكي از روشنفكران ديني معاصر كه" ما در عالم راي ، در عالم نظر، در عالم معرفت ، جزم انديش وتك رو و تك انديش باشيم و بپنداريم در هر زمينه اي يك راي بيشتر وجود ندارد و آن هم راي ماست و بعد با قوت وقدرت بخواهيم آن را اعمال كنيم" .

دينداري معرفت انديش به دليل كثرت گرا بودنش، عقلانيت را چون معشوقي در آغوش مي گيرد و از مواجه شدن با درياي سئوال و پرسش و نقد، پرهيزي ندارد و گوش جان به آرا و انديشه هاي ديگران مي سپارد، بر خلاف دينداري معيشت انديش كه فقط به يك قبله نظر مي كند و دين را به متاعي براي خريد، براي فروش، براي بهره جويي، براي برخوردهاي مادي، ثروتي و قدرتي مبدل مي سازد و دينداري اش عاميانه و مقلدانه است وهمه حقيقت و گوهر دين را در اعمال ظاهري مي بيند و صرفا" بر انجام مناسك پاي مي فشارد.

چرا بايد قدرت وثروت ما را چنان وسوسه كند كه ضمن آسيب رساندن به دين ، ‌با پاك ترين فرزندان اين سرزمين وجوانان مظلوم اين روزگار ، ناشكيبايي و نامهرباني پيشه كنيم و خدای نا کرده، براي كسب اندكي از قدرت و ثروت، خاك در چشم فضيلت وحقيقت بپاشيم.

دين حنیف و لطيف دريايي را ، به حوضچه اي كم عمق وكم مايه مبدل ساختن و چنين چشمه اي زلال را رهسپار بركه ها نمودن ، بي ترديد ويقيقناً جامعه اي را و نسلی را و چه بسا نسل هايي را از ساحل نجات بخش و طمانينه آميز و از خنكاي مسرت بخش آن چشمه سار سيراب كننده ( دین ) محروم ساختن است. آيا ستمي و ظلمي عظيم تر از آن مي توان سراغ گرفت؟

به قرائتی انسانی و رحمانی از دین می اندیشم و باغي آكنده از صلح و صفا و مدارا را در نظرم مجسم مي كنم كه گل هاي رنگارنگي از محبت و شفقت ومهرباني و نرم خويي در آن چون نخستين ستيغ روشنايي خورشيد مي درخشند. كدام قلب رحيم مومني است كه سراسيمه ومشتاقانه به سويش روان نشود؟ وكدام دل انسان آزاده اي است كه با آن پيشینه ی تمدن درخشان و سرشار از آرمان هاي انساني واخلاقي، سواربر مركب تيزرو نگردد و به دروازه آن نزديك نشود؟

به راستي ما دركجاي اين قله ي اخلاق و شرف و انسانيت و ديانت ايستاده ایم ؟ در پايش؟ در دامنه اش ؟ در كدامين نقطه اين قله؟

قرن هاست كه دردمندان و ادیبان و متفكران ، آوای دلنشین مهرورزي و شكيبائي ومدارا و شفقت و محبت بر خلق را در صحفه صفحه كتاب ها و ديوان ها به ما يادآور گشته اند: آسايش دوگيتي تفسير اين دو حرف است / با دوستان مروت، با دشمنان مدارا ( حافظ )

نوح ، نهصد سال دعوت مي نمود / دم به دم انكار قومش مي فزود

هيچ از دعوت عنان واپس كشيد / هيچ اندر غار خاموشي خزيد

قوم بر روي سركه ها مي ريختند / نوح از دريا فزون مي ريختند

قند موسيا در پيش فرعون زمن / نرم بايد گفت قولاً ليناً

آب اگر در روغن جوشان كني / ديگدان و ديگ را ويران كني ( مولانا )

آري اين است فرياد مروت آميز و مدارا جويانه حافظ و عسل فروشي مولانا در مقابل تلخي ها و سركه ها كه همه اين فريادها منطبق بر آموزه هاي ديني و قرآنی است.

اين روزها به بهانه پژوهشي دير هنگام ، دوباره به سراغ كتاب بسيار عميق ، خواندني و تكان دهنده ، غم انگيز واما تسلي بخش وجدان بیدار«تسامح و تعصب» نوشته اشتفان تسوايك ، ترجمه سيروس آرين پور كه سالهاست با دست پر توان محتسبان و ممیزان فرهنگي ، اميدي بر چاپ مجدد آن توسط نشر فرزان نمي رود، رفتم.

نويسنده در اين كتاب به يكي از مردان آزاده سده شانزدهم ميلادي مي پردازد كه ارج و قدرش تا به امروز نشناخته مانده است. او در آن عصر ظلمت ، روزگار جنبش اصلاح ديني ، عليه دنيا پرستي پاپ ها و سلطنت ظالمانه شان صداي خود را بلند مي كند و با ايمان آهنين خواستار اجراي تعاليم واقعي مسيح مي شود و دفاع از ارزش هاي جاودانه الهي مي پردازد.

نام او را حتي روشنفكران غربي نيز نشنیده اند و نمي شناسند. نام او سباستين كاستليو است وتوماس مان نويسنده آلماني پس از خواندن اين كتاب درباره او به اشتفان تسوايگ مي نويسد: من در باره كاستليو هيچ نمي دانستم و از شما به خاطر آشنا كردنم با او سپاسگزارم. با او ، من دوست تازه اي در اعماق تاريخ براي خود يافته ام.

سباستين كاستليو، همان انساني که يك عمر با تعصب و خشك انديشي به مبارزه مدني پرداخت. عبارت پر مغزي از كتاب اودر هنر شک ورزیدن نقل شده است : آيندگان از خود خواهند پرسيد : چه شد پس از آنكه روشنای صبح يك بار بر دميده بود ما ديگر بار مجبور شديم در ظلمات روزگار بگذرانيم ؟

سباستين كاستليو همان انساني است كه قهرمانانه و دليرانه وبا آنكه هر دم در تهديد متعصبان است اما درفش باورهاي انساني اش را بر فراز آن زمانه بيداد بر مي افرازد كه هيچ كس را نمي بايد به زور به پذيرفتن باوري واداشت و هيچ قدرت دنيوي مجاز به كار بست قهر بر وجدان آدميان نيست.

نيز در ما نیفست مداراگري خود بسي پيشتر از لاك (فيلسوف انگليسي ) و هيوم (‌فيلسوف اسكاتلندي ) و ولتر ( نويسنده ومتفكر فرانسوي ) و بسيار شكوهمندانه تر از آنان يكسره حق آزادي انديشه را اعلام مي كند، زندگي خود را خطر مي كند و به گرو مي گذارد. و چه دردناك است از پا درآمدن اين پيام آور آشتي، با دستان خشونت بار قهر کور كه جنگ افزاري به جز انديشه خود ندارد.

كتاب مذكور نكته هاي تكان دهنده و ژرف فراواني دارد كه هر انسان دردمند وبويژه آن كه سوداي دين در سر دارد از خواندن آن بسيار لذت مي برد. و البته چاره اي ندارد كه لذايد معنوي حاصله از خواندن را با دريايي از حسرت واندوه و حيرت در آميزد.

چنانچه در صحفه 216 آمده است : تا دنيا دنياست ناسازگاري بين آزاد انديشي انساني و خشك انديشي مكتب پرستانه برقرار خواهد ماند. بين جان هاي آرامي كه جز نگهداشت باورهاي خويشتن خواستي نمي دارند و دعوي پرستانی كه تا جهاني را به ثناگويي و پيروي از انديشه هايشان به ابتذال نكشانند، آرام نمي گيرند.

در آن سو وجداني پاك و بي آلايش به سنجیدگی سخن مي گويد و در اين سو قدرت پرستي آزمندانه به تكفير و تهديد پا پيش مي گذارد. اما حقيقت راستين را نمي توان با كينه ورزي خدشه دار كرد وحادثات نفساني ناب ، همواره نه با زور تعصب ، بلكه با اعتدال و خويشتنداري و به آرامي دست مي دهد.

چنانچه در صفحه 43 و 44 آمده است : همواره ، قدرتي زور و زر و جزم انديش كه از درون جنبشي آزاديخواهانه سر بر مي آورد، برآرمان آزادي سخت گير تر است تا يك قدرت موروثي. هميشه آناني كه فرمانروايي شان را وامدار يك انقلابند در برابر نوجويي بي گذشت ترينانند و بي تحمل ترين ها. 

چنانچه د ر صفحه 213 از قول حضرت مسيح نوشته است: هرآن كس كه بی سببی بر برادر ايماني خويش خشم آورد ، در برابر محكمه عدل الهي پاسخگو خواهد بود، و هر آنكه برادر ايماني خويش را به بدي بخواند به ظلمات در افكنده خواهد شد.

خداوند را عاشقانه شاکریم با این پیامبران پیام آور صلح و آشتی و ادیان آسمانی و تعالیم لطیف و روحانی .