چهارشنبه 28 خرداد 1393-9:19

بئودونه

این سال‌ها می‌بینم که در ساری نسل جوان به بئودونه می‌گویند «بادوُنه». راه حلی دانسته، یا ندانسته، است برای خلاص شدن معنی نامعلوم «بئوـ»


مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، ع.پاشایی: در گیرودار جنگ بود. یادم نیست به چه مناسبتی به میهمانی رسمی سفارت چین دعوت شده بودم. دبیر اول و دوم سفارت هر دو ایران‌شناس بودند، و دلیل بودن ما شش نفر اهل قلم در میان دیپلمات‌های داخلی و خارجی همین بود.

همه توی حیاط و دور استخر جمع شده بودند و ما شش تا هم جمع کوچکی درست کرده بودیم، بهترست بگویم وصله‌ی ناجوری بودیم. ما شش‌تا قلمی‌ها از هر دری حرف می‌زدیم.

اسم دو تن از این شش را می‌برم: ایرج افشار و محمدتقی دانش‌پژوه، یادشان به خیر.

میهمانی عصرانه بود. پذیرایی‌گرها سینی‌های غذا را می‌گرداندند. به رسم چینی‌ها. تو تمام سینی‌ها یک نعلبکی بود که توی آن مقداری خلال چوب چیده بودند، که با آن می‌توانستید مثلاً یک کوفته قلقلی بردارید، یا آن را فرو کنید توی یک بریده‌ی خربزه، که چهار در چهار با یک سانت  قطر، با ظرافت بریده بودند.

یک بار که یک چوب خلال برداشتم فرو کردم توی آن چهار در چهارِ سفید. فرو نرفت. با دست بَرِش داشتم. شیرینی بود. نگاه کردم. شکلش که خیلی شبیه بود، گذاشتم تو دهن. بله خودش بود. فکر کردم از بازار خریده‌اند. این را از هویی پرسیدم. گفت نه. آشپز چینی سفارت درست کرده. همین موقع هویی از پیش ما رفت و من نتوانستم اسم این شیرینی را بپرسم.

سال‌ها گذشت.

یک روز همسرم صدا کرد: «سیاوش بیا ببین یکی داره توُ NHK (تلویزیون ژاپن) بَئوُدوُنه درست می‌کنه. چی؟ بئوُدوُنه! بله. یک ژاپنی داشت کامیناری اوکوشی (Kaminari Okoshi) درست می‌کرد که بی‌هیچ شک و تردیدی ــــ یعنی ما دو نفر هیچ شکی نداشتیم ــــ بئودوُنه بود. معلوم شد که در ژاپن به بئودوُنه سوای برنج و شکر گاهی چیزهای دیگری هم اضافه می‌کنند.

این را شیرینی «سنتی» ژاپنی دانسته‌اند (به عکس کامیناری اوکوشی نگاه کنید).


  بئودونه ژاپنی   

        بچه که بودیم یکی از شیرینی‌های مورد علاقه‌ی ما بَئوُدونهbaudune بود ــــ البته bau یا bao، با صدای u / o کوتاه، یا u یی که فشاری رویش نیست. همیشه برای من سؤال بود ــــ و هنوز هم هست ــــ که چرا می‌گویند بَئوُ. بَئوُ در گِلکی geleki ساری به معنی حشره است و در ترکیباتی مثل پیر بئو، بئوشال و مانند این‌ها هم آمده است.

«دونه» که از نظر لغوی همان «دانه» است، در مازندران به معنی برنج است، برنج پوست گرفته‌ی بدون شلتوک. آخه، در فارسی به شالی ـــــ برنج با شلتوک هم می‌گویند «برنج». این را هم بگویم که در گلکی یک «بینج» binj داریم، که برنج با شلتوک است، یعنی همان «شالی». از این‌جاست بینجسّون binjessun: یعنی شالی‌زار. «دونه» در گلکی فقط به برنج اطلاق می‌شود. چرا؟  بحثش بماند برای وقت دیگر.

بئوُدوُنه چی شد؟

این سال‌ها می‌بینم که در ساری نسل جوان به آن می‌گویند «بادوُنه». راه حلی دانسته، یا ندانسته، است برای خلاص شدن معنی نامعلوم «بئوـ» پرسیدم «با دونه»؟ استدلال‌شان این است که این شیرینی را با «دونه» (= برنج) درست می‌کنند. می‌گویم خیلی چیزها را با «دونه» درست می‌کنند، چرا فقط این یکی «با دونه» است؟ وانگهی، حرف اضافه‌ی «با» در گویشِ گلکیِ ساری به کار نمی‌رفته، مگر در این سال‌ها. اول این را توضیح بدهم که منظورم از «گلکی ساری» این است که من فقط می‌توانم از گلکی رایج در ساری، آن هم به گویش چند نسل قبل حرف بزنم، و واقعاً نمی‌دانم، به این یا آن کلمه و اسم در شهرها و روستاهای بیرون از ساری چه می‌گویند و چه جوری می‌گویند.

اما «با». به این جمله‌های فارسی توجه کنید:

    با کی رفتی آن‌جا؟
    بئودونه را با چی درست می‌کنند؟
    با این کارت بانکی می‌شود خرید کرد؟

به گلکیِ پیش‌تر:

    کینِ همراه بوردی اونجه؟

kine hemra burdi unje?

    وِرِ چی‌شی جه[یا، جم] درس کُندِنه؟
 Ve re chishi Je [Jem] deres kondene?

    این کارت جِه [جِم] بنشنه خرید هاکوردِن؟
In kart je (jem) benshene xarid hakorden?

به جای «با» ما از «جه» یا «جم» یا «هِمرا» [همراه] استفاده می‌کنیم. البته نسل جدید، و در گویش جدید، در نمونه‌های بالا همه‌جا می‌تواند «با» به کار ببرد.

«بَئوُدوُنه» را چی‌شی جه درست کندنه؟

«دوُنه جم»، با «دونه». شاید آن صدای u کوتاه، یا حتا نزدیک به o، در bau از یک طرف، و ناشناخته بودن معنی bau، در بئوُدوُنه، باعث شده که آن را «بادوُنه» تصور کرده ظاهراً مشکل معنی این کلمه را حل کنند. (دنباله دارد)

*برگرفته از سایت بامداد ساری