دوشنبه 9 تير 1393-4:30

از حال بد، به حال خوب

فایده دعا فقط در استجابت آن نیست، بلکه این گفتگو و دیالوگ که خود خداوند ما را دعوت به آن می کند، از با ارزش ترین گفتگو ها است.




مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، سیدکاظم جمالیان: سخن گفتن در مورد دعا به دو معنا دشوار و لازم می نماید؛ یکی به دلیل عظمت این فریضه شریف و نگرانی از ناتوانی این قلم به تبیین آن و دیگری نیاز به درک مقدماتی این مفاهیم، ولی تلاش می کنم در حد بضاعت اندکم، اشاره مختصری داشته باشم .

ما به دلیل الزام شرعی هر روزخداوند را می خوانیم و از او چیز هائی که در راس آن هدایت است، درخواست می کنیم. چنین امری سبب شده تا فراموش کنیم که سخن گفتن با خدا امر سهل و راحتی نیست به مانند ماهیانی که در آب غوطه ورند وکمتر فرصت یافته اند حقیقت آب را بکاوند، ما نیز کمتر توانسته ایم درباره دعا تامل کنیم. سخن گفتن با خدا همنشینی با اوست. ما گمان می کنیم که اسم خدا را بردن و او را خواندن امر سهل و آسانی است.

وقتی اسم خداوند را می بریم باید حرمت و ادب آدمی را نزد او رعایت کنیم و مسئولیت آن را بپذیریم و پیش از سخن با او، پاکی درون را فراهم سازیم.

 نباید گمان کرد که فایده دعا در استجابت آن محقق می شود . آدمی باید بسیار محروم از معرفت باشد که از این خوان و سفره کریمانه، بهره های اندک ببرد و فقط به استجابت آن قانع شود.

مهم ترین حاجت ما خود خداست. باید او را بخواهیم و بخوانیم. همین گفتگو کردن, همه مراد و مقصد و مطلوب ماست. همین که خداوند  مارا می خواند نشانه آن است که به ما التفات دارد. برای ما هیچ چیز بالا تر از این نیست که جائی او گریبان ما را بگیرد و ما را از خود بی خود کند.

مولوی می فرماید:
بی خود شده ام اما بی خود تر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی, گفتم که همین خواهم!

ما همین را می خواهیم که او گلوی مارا بگیرد و به ما بگویدکه از من چه می خواهی. هر جه که خداوند بخواهد آرزوی ما و نشانه محبت اوست

   محبت خداوند وخوف او که همه ما از آن بهره مندیم، دوگوهری است که متدینین به آن آشنایند. محبت خداوند دشواری ها را آسان می کند و این خوف خداوند است که آدمی را نگهبان و مانع است.

انسان ها -چه کافر وچه مومن-همگی تسلیم خداوند هستند. همگی خداوند عالم را ستایش و نیایش می کنند. مومنان از سر بصیرت وکافران از سر اضطرار؛ تفاوت در اینجاست که خداشناسان و عارفان از سر اختیار و عاشقانه خدای عالم را می پرستند و روح و روان خویش را از آن چشمه لایزال سیراب می کنند .

 آدمی فقط یک جا مس وجودش را می توانند به طلا مبدل کند وآن شکستن در برابر کیمیا و فدا کردن خویش در برابر اوست.

 با توجه به آنچه گفته شد نباید تصور کرد که عبادت خداوند و اظهار تذلل در برابر او، سبب ضعف و حقارت انسان می شود.

کمتر اثری که انس با خداوند دارد این است که اندوه و پلیدی را در دل و جان  آدمی باقی نمی گذارد و انسان را به طهارت ضمیر ونشاط روحی می رساند، زیرا انسان حوضچه وجود خود را به آن دریای بسیار بزرگ متصل می کند. در پای آن عظمت، تیرگی های ضمیرش فنا می شود.

باری کسانی که در دامن دین پرورش می یابند و با افکار و تعلیمات پیامبران آشنائی حاصل می کنند، حتی آگر تحلیل عقلانی از این مسئله نداشته باشند، به آن اعتقاد می ورزند و از تاثیر آن بهره می برند . دست خداوند را در همه جا می بینند و او را می خوانند.

نه تنها آموختن دعا وتوصیه به دعا که ایجاد دعا هم از آن خداوند است. خواندن دعا برای مومنان، ابزار زندگی نیست بلکه ابراز بندگی است و فایده دعا فقط در استجابت آن نیست بلکه این گفتگو و دیالوگ که خود خداوند ما را دعوت به آن می کند و قول اجابت آن را می دهد، از با ارزش ترین گفتگو ها است. (ﺍﺩﻋﻮﻧﻲ ﺃﺳﺘﺠﺐ. ﻟﻜﻢ)

مهمترین حاجت مومنان خود خداوند است. باید اورا بخواهیم و بخوانیم. همین گفتگو همه مراد و مقصود و مطلوب ماست. ما همین را می خواهیم.

 بزرگترین حلاوت در عالم بشری حلاوت همنشینی و سخن گفتن با خداوند است و زیبا ترین منظره در این جهان منظره ای است که بندگان، خدا را می خوانند و لطیف ترین قطره ها،  قطره اشکی است که در دل شبی از چشم عابد عاشقی از سر خوف  ومحبت حق بر زمین می چکد.

از خداوند می خواهیم که روزگار ما را در طاعت وخدمت خود سپری نماید ودر های رحمتش را بروی ما بکشاید وبه ما توفق خدمت به خلق عنایت فر ماید.