يکشنبه 27 مهر 1393-8:13

در نقد شوخی نداریم

گزارش نقد رمان "نیمه ناتمام" نوشته نسرین قربانی در کارگاه نقد هم‌نگر+عکس


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، کلثوم فلاحی: کارگاه نقد هم‌نگر رمان "نیمه ناتمام" نسرین قربانی را در معرض نقد و بررسی قرار داد.

نسرین قربانی مازندرانی است و تاکنون چهار رمان را به رشته تحریر درآورده است. "نیمه ناتمام" در سال 90 توسط نشر آموت منتشر و در سال 92 تجدید چاپ شد.

نیمه ناتمام داستانی حول یک خانواده هفت نفره است و زمان داستان از دهه پنجاه آغاز شده و تا بعد از انقلاب ادامه دارد.

مادر خانواده که "عزیز" نامیده می شود، سنتی مطلق است و به دنبال آموزش خانه‌داری به دخترانش و در نهایت ازدواج آنها.  پدر خانواده هم فردی مدرن و معتقد است که دخترانش باید درس بخوانند و به دانشگاه بروند و البته از ابتدای داستان و بندر رفتن‌هایش، مشخص است که همسر دیگری هم دارد اما در خفا.

تفاوت فاحش پدر و مادر در تمام دیگر اعضای خانواده هم بروز پیدا می‌کند. دختر بزرگ خانواده که کدبانو است، ازدواج می‌کند و دختر دوم خانواده -"مهناز"- که به نوعی محور داستان است به دانشگاه می‌رود.

داستان سراسر کلیشه است و از همان ابتدا، نکته مبهمی برای خواننده وجود ندارد. تب کنکور در داستان متعلق به دهه پنجاه آن چنان است که امروز.

مهناز به همراه دوست خود -"صبا"- پیاپی درس می‌خوانند و تست می‌زنند و فقط نامی از قلم‌چی به میان نمی‌آید. هر دو هم دانشگاه قبول می‌شوند و به خوبی و خوشی به دانشگاه می‌روند.

مهناز در دورانی که هنوز دبیرستانی است خواستگاری از نوع پسرعمو دارد که البته جواب منفی می‌دهد و "ایرج" به خاطر شنیدن جواب منفی از دخترعموی خود، کشور را ترک می‌کند و به هند می‌رود.

مهناز به دانشگاه می‌رود و خواهرش "مرجان" که در ابتدای داستان ازدواج کرده بود، زندگی سختی دارد و مورد آزار و اذیت همسر و خانواده همسرش قرار می‌گیرد.

عزیز اصرار دارد پدر خانواده از موضوع مطلع نشود اما مهناز، مشکل مرجان را پدر در میان می‌گذارد.

دایی خانواده از انقلابیون است و بعد از بازداشت، چهار سال در زندان به سر می‌برد.

مهناز در مسیر دانشگاه با پسری آشنا و دلبسته او می‌شود. بعد از مدتی دوستی، "امیر" با این دلیل که «هر چیزی در اوج باید پایان یابد» مهناز را رها می‌کند و این مسئله باعث ناراحتی مهناز می‌شود، تا آنجا که چهار روز در تب می‌سوزد.

مهناز و صبا بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی در دفتر ماهنامه عموی صبا مشغول به کار می‌شوند. در محل کار آنها، فردی به نام "نادر" هم مشغول به کار است. مهناز با نخستین دستمزد خود، پیکان می‌خرد.

پدر خانواده به صورت ناگهانی می‌میرد. یک روز که مهناز و مادرش بر سر مزار پدر می‌روند، زنی قبر نزدیک به قبر پدر مهناز را به عزیز نشان می‌دهد و می‌گوید« خواهرم که مرد، شوهرشم دق کرد مرد و کنار هم دفن شون کردن».

دعوا بالا می‌گیرد بین عزیز و آن زن. اینجاست که عزیز متوجه می‌شود که شوهرش، همسر دیگری هم داشته است. واکنش مهناز به این مسئله بسیار عادی است. صبا نظر مهناز را درباره نادر می‌پرسد.

مهناز که در سراسر داستان، دختر عاقلی است، پاسخ می‌دهد بعد از امیر دیگر هیچ فرقی نمی‌کند چه کسی خواستگار باشد، جوابم مثبت است. بعد از برگزاری مراسم هفتم پدرش، با نادر ازدواج می‌کند.

در محضر عقد جاری می‌شود و مهناز نمی‌خواهد جز برای امیر، برای فرد دیگری لباس عروس بپوشد و مراسم عروسی برگزار کند. بعد از ازدواج، متوجه می‌شود که نادر هم قصد ازدواج با فرد دیگری را داشته و نتوانسته با او ازدواج کند.

نادر از مهناز می‌خواهد هیچ چیزی در این باره نپرسد و نه مهناز و نه خواننده نمی‌دانند چرا نادر نتوانسته با فرد مورد علاقه‌اش ازدواج کند.

نادر به مهناز می‌گوید « ما فقط زیر یک سقف با هم می‌مانیم» و برای خوابیدن به هال می‌رود. این روند تا ازدواج صبا ادامه دارد. اینکه مهناز دارای چه ویژگی بوده که نادر توانسته با او ازدواج کند اما با صبا نه؛ هیچ مشخص نیست. مهناز هم از این مسئله چیزی به روی خود نمی‌آورد و زندگی خوب و خوشی دارند.

در سال‌های نزدیک به انقلاب که مهناز هم فرزندی در آغوش دارد، ایرج به کشور بازگشته و رابطه نزدیکی با "ملیحه" -خواهر کوچکتر مهناز- برقرار می‌کند.

دایی"رضا" که انتظار می‌رود اگر قرار است به دیار باقی بشتابد، در راه آرمان‌هایش باشد، در اقدامی انتقام‌جویانه توسط ایرج، مورد ضرب گلوله قرار می‌گیرد و کشته می‌شود.

نویسنده به نوعی دایی رضا را نفله و یا ذبح می‌کند. ملیحه هم در بخش روانی بیمارستان بستری شده و سپس خودکشی می‌کند... مجید و مسعود، پسران خانواده هستند و جریان‌های مخصوص به خود را دارند.

*در نقد شوخی نداریم

"نیمه ناتمام" از جمله رمان‌های عامه‌پسند است و تقریبا چیزی برای گفتن ندارد. حسین اعتمادزاده معتقد است داستان باید مخاطب را وادار کند بیندیشد و کنجکاو شود. منتقد هم باید کاری کند که در نویسنده تحول به وجود بیاید.

«در نقد شوخی نداریم»، اعتمادزاده این جمله را گفت و ادامه داد: در ادبیات داستانی امروز، بیان چرایی‌ها ضرورت دارد.

وی با اشاره به اینکه زبان گفتار در داستان به درستی به کار برده شده است، یادآورشد: داستان خطی و مشخص است و با وجود اینکه در پاراگراف‌ها تکنیک مدرن مشاهده می‌شود اما مانع از خطی شدن داستان، نشده است.

داریوش عبادی مهم‌ترین بخش داستان را زبان داستان عنوان کرد و شخصیت‌پردازی داستان را هم مناسب دانست.

این منتقد با بیان اینکه رمان سعی دارد همه شخصیت‌ها را سامان‌دهی کند، این نظم را ساختگی قلمداد کرد و افزود: نویسنده می‌توانست خیلی از شخصیت‌ها را به تعلیق دربیاورد و روند کار آنها را بر عهده خواننده بگذارد.

تاکید ناهید گرامیان بر ساده بودن موضوع داستان است و اینکه نویسنده موضوعی نداشته که مخاطب را درگیر کند و به چالش بکشاند.

وی با اشاره به اینکه نویسنده برای شخصیت‌های داستان، صفحات طولانی قرار داده و همه چیز را طولانی توضیح داده است، این طولانی شدن را نوعی تکرار مکررات تشریح کرد.

با وجود این، گرامیان اظهار می‌کند که داستان، فراگیر است و مخاطب حرفه‌ای و غیر حرفه‌ای با داستان، ارتباط برقرار می‌کنند.

*چرا پایان داستان، این قدر خوش تمام شد؟

در بخش دیگری از این نشست، فرج‌پور به طلاق عاطفی در داستان اشاره می‌کند که در جامعه امروز هم به وضوح دیده می‌شود و در داستان نشان داده شده که طلاق عاطفی در گذشته هم بوده است.

اختلاف بین دو نسل در این داستان، موضوعی است که فرج‌پور معتقد است درباره آن می‌توان ساعت‌ها بحث و گفت‌وگو کرد.

وی خاطرنشان کرد: امروز با وسایل ارتباط جمعی، اختلاف بین دو نسل، در بین دو خواهر و برادر اتفاق می‌افتد و پدران و مادران باید به صورت جهشی حرکت کنند تا به فرزندان خود برسند.

حسن سپهری از دیگر اعضای کارگاه نقد هم‌نگر، سخنان خود را این گونه آغاز کرد که داستان‌نویسی بیشتر از آن که وا قع‌گرایی باشد، تخیل است و در داستان‌های هنرمندانه، این تخیل است که پیش‌تر از واقعیت حرکت می‌کند.

وی با بیان اینکه ارتباط شخصیت‌های داستان با محیط خارج از خانه بسیار ناچیز است از نویسنده سوال کرد که چرا پایان داستان، این قدر خوش تمام شد؟

ایرج عرب به عنوان آخرین منتقد در این نشست، گفت: رمان، روایت‌محور و اجتماعی است و زبان ایده‌آل دارد.

وی با اشاره به تضاد‌های فکری شخصیت‌های داستان، گرفتاری هر جامعه‌ای به تضادهای نو و کهنه را اجتناب‌ناپدیر عنوان کرد.

عرب با بیان اینکه استفاده زیاد از ضرب‌المثل در این داستان، منجر به اضافه‌گویی شده است، ادامه‌داد: زبان هر شخصیت باید با خود شخصیت، همخوانی داشته باشد و در شخصیت‌های متفاوت، لحن‌ها باید متفاوت باشند که در این رمان، این‌گونه نیست. نه زبان راوی است و نه زبان یک شخصیت، بلکه زبان نویسنده است.

اگرچه انتظار می‌رفت نویسنده داستان، به برخی سوالات و نقاط مبهم پاسخ دهد اما در دقایقی کوتاه، داستان را به صورت گذرا شرح داد و گفت: درست است که "مهناز" راوی اصلی است اما در واقع راوی اصلی، "صبا" است.

نسرین قربانی، ادامه داد: در دهه پنجاه که به فرزند پسر، بیشتر اهمیت داده می‌شد اما پدر خانواده این تابو را می‌شکند. "مرجان" برداشت و رونوشتی از "عزیز" است.

گفتنی است کارگاه نقد هم‌نگر 24 آبان‌ماه داستان کوتاه با عنوان "قرنطینه" اثر منصور یاقوتی را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد.