يکشنبه 18 آبان 1393-2:5

صداوسیما؛ آسیب ها و تنگناها

80 درصد امور سازمان صدا و سیما را 20 درصد پرسنل می چرخانند و فقط 20 درصد کارها بر عهده 80 درصد بقیه  است!


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، سردبیر: منتقدان می گویند:صدا و سیما مجموعه ای بزرگ و مهم، ولی غیر منسجم و ضعیف است که در بسیاری از مواقع توان بسیج گری و اعتمادسازی عمومی را ندارد و مقابل بسیاری از رسانه های کوچک تر، اما تازه تر، دست ها را بالا برده است.

در ساعت های پیش با حکم مقام معظم رهبری، عزت الله ضرغامی پس از ده سال از جام جم رفت و جایش را محمد سرافراز گرفت. به همین بهانه در زیر به مهم ترین  آفت ها، آسیب ها و تنگناهای رسانه ملی اشاره می کنیم:

1-فربگی: یکی از مهم ترین ضعف های ساختاری و اصلی صدا و سیما که بسیاری از مشکلات دیگر از آن نشات می گیرد، فربگی و رشد افقی سازمان است. اگر به قانون 80-20 پاردو/پارتو مراجعه کنیم، می توان نتیجه گرفت که 80 درصد امور این سازمان را 20 درصد پرسنل می چرخانند و فقط 20 درصد کارها بر عهده 80 درصد بقیه  است.

ورود بدون ضابطه نیرو در دوران دو مدیر گذشته -لاریجانی و ضرغامی- سازمان را چاق کرده است و طرفه آن که بیشتر این نیروها در بخش های پشتیبانی و اداری جذب شده اند و بخش تولید(صدا و سیما و خبر) که هدف اصلی سازمان است، لاغر و نحیف مانده است!

2-بی عدالتی: در راستای بند یک، باید علاوه بر بی عدالتی در جذب، به اولویت بندی نادرست در بخش های مختلف سازمان اشاره کرد. در حالی که خط مقدم سازمان باید تولید و برنامه سازان باشند، در بسیاری از موارد(به خصوص در شهرستان ها) تولید در انتها ایستاده است و بخش های پشتیبانی مثل اداری و مالی، برنامه ریزی، نظارت و حتی حمل و نقل و خدمات جلوترند!

در صدا و سیما همه اولویت دارند، غیر از تولید! برنامه سازان(به ويژه در مراکز) باید ضمن برخورد فرسایشی و زمان بر نسبت به واحدهای دیگر، با چنگ و دندان امور را به پیش ببرند، در حالی که نیروهای غیر برنامه ساز مزایا و رفاه و امکانات و آسایش به نسبت بیشتری دارند و دغدغه تولید را هم ندارند. به نظر می رسد این نگاه باید تغییر یابد و تولید اولویت نخست رییس جدید باشد، نه بخش های غیرتولیدی و همه چیز باید در راستای امور برنامه سازی و ارایه خدمات به برنامه سازان باشد.

3-موسیقی: باید گفت سازمان نسبت به موسیقی موضع منطقی و یک سویه ندارد. مشخص نیست خط قرمزها کجاست و ضوابط چیست؟ آن چه در این حوزه بیشتر مشخص است اعمال سلیقه است و نه منطق و قانون.

بارها پیش آمده به موسیقی هایی مجوز پخش می دهند، اما مدتی بعد با نامه ای آن ها را غیرقابل پخش اعلام می کنند؛ صدای خواننده ای غیرقابل پخش است، مدتی بعد قابل پخش می شود، اما در ادامه با نامه ای آن را غیرقابل پخش اعلام می کنند!

بسیاری از قطعات باکلام وبی کلام از شبکه های سراسری که مخاطب بسیار بیشتر دارند، پخش می شود، اما این آهنگ ها در مراکز غیر قابل پخش اند! بسیاری از قطعات در تلویزیون پخش می شود، اما اجازه نمی دهند همان قطعات در رادیو پخش شود!(یا برعکس)

از مرکز چندین تراکت موسیقی برای شهرستان ها ارسال می کنند، ولی واحد موسیقی در شهرستان ها، برخی از آن قطعات را غیر قابل پخش اعلام می کند!

تولید موسیقی در سازمان(به ويژه در حوزه پاپ و موسیقی های ریتمیک) نیز در سال های اخیر کم رونق شده و اغلب آثار، مناسبتی است.

 از سوی دیگر با ضوابط سختی که گذاشته اند و اجازه تهیه موسیقی را از خارج سازمان به تهیه کننده نمی دهند، موسیقی هایی که پخش می شود اغلب شبیه هم و تکراری و نخ نما شده، با انتقاد مخاطب مواجه شده ایم. البته با توجه به همان مطلبی که در بالا گفته شد یعنی نبود ضوابط و خط قرمزهای مشخص، گاه می بینیم و می شنویم که انواع موسیقی غیر قابل پخش و غیرآرشیوی از شبکه های مختلف سراسری وحتی مراکز پخش می شود و همین موسیقی اگر در مرکزی دیگر پخش شود، شاید به اخراج عوامل نیز بینجامد!

در همین راستا باید به تولید نازل انواع موسیقی هم اشاره کرد که بسیاری از این آهنگ ها حتی ارزش یک بار پخش را  ندارند و یکبار هم پخش هم نمی شوند.

در شهرستان ها وضع موسیقی بدتر از این هاست. واحدهای موسیقی مراکز بیشتر بر اساس سلیقه و روابط شخصی سفارش کار می دهند و بسیاری از آهنگ سازها و خواننده ها مجبورند به خاطر اعمال سلیقه، مستقیما" آثار خود را به شورای شعر و موسیقی در تهران بیاورند و از آن جا مجوز بگیرند!

در سال های اخیر کم تر کار ارزشمندی در مراکز تولید و همین سبب شده دست تهیه کننده ها در پخش آثار بومیِ مربوط به منطقه خودشان باز نباشد و مخاطبان مرتب قطعات تکراری و قدیمی را گوش کنند.

این در حالیست که آلبوم های زیادی هرساله از سوی هنرمندان مناطق منتشر می شود که استفاده از آن ها در صداوسیما امکان پذیر نیست و غیرقانونی است.

مخفی کردن سازها و برخی کارهای سلیقه ای و برجامانده از گذشته نیز باعث شده مردم موسیقی دلخواه شان را از رسانه هایی غیر از صدا و سیما بشنوند و ببینند.

4-افراط و تفریط: سازمان صداوسیما از افراطی گری و نبود اعتدال در بخش های مختلف آسیب دیده است. بهره گیری از کارشناس ها و مجری ها و بازیگران و گزارشگران خاص، حب و بغض در سیاست ها و مدیریت رسانه، و بهره گیری نکردن از تمام توان هنری و کارشناسی جامعه، به روند کاری رسانه ملی صدمه زده است.

صداوسیما مثل یک جزیره شده است که با دنیای خارج از خود ارتباط ندارد. این دنیای خارج می تواند دانشگاه ها باشند، حوزه ها باشند، جامعه هنری باشد، سازمان های مردم نهاد باشند، یا حتی فعالان سیاسی و اجتماعی.

در عصر تعامل رسانه ای به سر می بریم و امروز هر رسانه ای که تعامل با مخاطب، اقناع پذیری و تاثیرگذاری بر مردم را هدف قرار دهد، موفق تر است.

به نظر من صداوسیما مستبدانه هر چه را خود می پسندد، بسته بندی می کند و در قالب برنامه به جامعه تزریق می کند، غافل از این که این خوراک را مخاطب پسند می کند یا نه و بازخورد آن در جامعه چگونه است؟! همین است که امروزه رسانه ملی کم آورده است و بسیاری از مردم –حتی مذهبی ها- ناچار به تماشای ماهواره روی آورده اند و خواسته خود را ناخواسته از بیگانگان طلب می کنند. یا برخی آن را گرسانه میلی" می نامند!

اعتدال در روش ها، تعامل سازنده با مردم، احترام به همه سلایق موجود در جامعه، دوری از برنامه سازی بخشنامه ای و فرمایشی و نبود نگاه مدیریتیِ دستوری از بالا به پایین می تواند در این زمینه کارساز باشد.

5- نبود انگیزه: به وضوح مشخص است که در سازمان خسته ی صداوسیما انگیزه ها پایین است. نبود انگیزه در میان برنامه سازها بیشتر نمود دارد و اغلب باری به هر جهت و رفع تکلیفی برنامه روی آنتن می فرستند. در بسیاری از موارد، برنامه سازان صداوسیما از محتوا و موضوع برنامه شان نیز بی اطلاعند و به هرچیزی اهمیت می دهند، جز کیفیت کارشان!

این نبود انگیزه در متن، اجراها، تدوین، کارگردانی، بازی، انتخاب موضوع و موسیقی و سایر بخش ها خود را نشان می دهد و کلیت کار ما برنامه ای را می بینیم آب بندی شده که گاه توهین به شعور مخاطب است.

در رادیو  وتلویزیون، بسیاری از عوامل تولید به «برنامه سازی آسان » روی آورده اند و فقط این آنتن است که پر می شود.  در یک سال اخیر نیز به خاطر بحران مالی، بحث استفاده از آرشیو و آنتن فروشی باعث انتقاد شده است.

نبود انگیزه علت های مختلفی دارد؛ از جمله: نبود مشوق های تقویتی و پاداش های لازم، بی عدالتی فراگیر(بند دو)، یکی بودن دوغ و دوشاب در میان برنامه سازان که تفاوت چندانی بین برنامه ساز خوب و منظم و دقیق و برنامه ساز بی دقت و تنبل وجود ندارد، نبود نگاه حمایتی از سوی مدیران نسبت به برنامه سازها و تنها گذاشتن شان در مواقعی که اشکال یا مشکلی پیش می آید، نبود تنوع در موسیقی و مواد برنامه سازی و کمبود امکانات اولیه مثل خودرو، دوربین، میکروفن ومانند این ها. اهمیت بیشتر به شبکه های سراسری و تهران نشین ها هم به نسبت مراکز، به نوعی انگیزه کشی را در شهرستان ها گسترش داده است.

6- به روز نبودن: سازمان صداوسیما علی رغم این که از تجهیزات به نسبت به روز شده بهره می برد، در زمینه عوامل انسانی و نوع و سبک و فرم برنامه سازی، کلاسیک و عقب افتاده عمل می کند و به روز نیست.

بسته بندی اغلب برنامه ها شیک و امروزی نیست؛ انتخاب مجریان، نوع و دیدگاه های اندیشه ای کارشناس ها، انتخاب موضوعات، دکور، نورپردازی و... در صداوسیما عقب تر از بسیاری از رسانه های دنیاست.

 در تحلیل ها و برنامه های سیاسی نیز استفاده از تفکر و دیدگاه های خاص و نبود دیدگاه های متکثر سیاسی، باعث ریزش مخاطب و اعتمادسوزی شده است.

رسانه ملی نباید میلی باشد و  باید در همه زمینه ها از جمله شیوه مدیریتی، توسعه اداری، نرم افزاری(تولید محتوا، ساختار، شکل برنامه سازی) و نیز جنبه های سخت افزاری به روز شود.

7-دستمزدهای پایین، رفاه اندک: اشل حقوقی و سطح دستمزدها در صدا و سیما(به ويژه در رادیو) پایین است. رسانه ملی تسهیلات چندانی برای پرسنل خود فراهم نکرده است و در مسایل رفاهی نیز ضعف دارد.

هر چند این اواخر ضرغامی اندکی وضع حقوقی پرسنل رسمی را بهبود بخشید، در فیش حقوقی کارکنان مواردی مثل حق مسکن، هزینه غذا، مهدکودک، سرویس، کارانه و مواردی از این دست که در فیش حقوقی پرسنل دستگاه های دیگر مشاهده می شود، لحاظ نشده است.

برای نمونه دادن وام مسکن همکاران صداوسیما در حد رهن یک ساله مسکن در ارزان ترین شهر کشور هم نیست و برای آن هم شرایط سختی گذاشته اند که افراد باسابقه بالا و حدود 20 سال می توانند این مبلغ ناچیز را دریافت دارند.

این دستمزدهای کم علاوه بر اینکه انگیزه های کاری را از بین می برد، سبب این شده که بسیاری از پرسنل به جای دلسوزی برای سازمان، خارج از سازمان و در قالب دفتر و موسسات مختلف، فعالیت های شخصی داشته باشند. بسیاری از مجریان، بازیگران،گزارشگران، تهیه کننده ها، صدبرداران و تصویربرداران صداوسیما، رسانه ملی را یک سکوی پرش می دانند و به حقوق آن نیازی ندارند، چرا که اینجا شهرت کسب و در بیرون کاسبی می کنند!

مشکل نیروهای حق الزحمه ای نیز از این منظر بیشتر است. اینان که خیلی امنیت شغلی ندارند، حقوق ثابت نمی گیرند و از دریافت حداقل رفاهیات نیز منع شده اند.

8-فاصله بین فرودستان و فرادستان: رسانه ملی به جای این که فضایی هنری و علمی ایجاد کند، بیشتر به سمت فضایی فرمایشی پیش رفته است.

مدیران ارشد سازمان از پرسنل فاصله گرفته اند و در برج عاج و فضایی انتزاعی نشسته و دستور صادر می کنند. برای مثال شخص آقای ضرغامی بارها به همین مازندران سفر و در یادواره های شهدا و مراسم مختلف سخنرانی کرد، لیکن حتی یک بار با همکاران خود در مراکز نشست صمیمی نداشت و حرف آنان را از نزدیک و بی واسطه نشنید. این نوع نگاه فرادست-فرودست یا تهران-شهرستان  را نه شرع می پذیرد، نه اخلاق و نه عرف ما.

آن چه گفته شد واقعیات امروز رسانه ملی است. آمارها از جمعیت 70 درصدی ماهواره بین در کشور حکایت می کنند.  محمد سرافراز آیا این آمار را کاهش خواهد داد؟