دوشنبه 19 آبان 1393-15:36
نیما، یوش، محرم
به بهانه 21 آبان ماه، یکصد و هفدهمین زادروز نیمایوشیج /نیما در هر فرصتی به یوش می آمد و در ایام محرم در مجالس تعزیه خوانی شرکت می کرد.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، محمدعظیمی: یکصد و هفدهمین زادروز نیما و تقارن آن با ماه محرم فرصتی ست تا با توجه به آثار، اسناد و خاطراتی که از پدر شعر نوین ایران برجای مانده است، بخشی از اندیشه و زندگی اش را معرفی کنیم.
نیما در سالهای پرتلاطم اواخر قاجار، جنبش مشروطه و آغاز حکومت رضاخانی متولد شد و به علت نقش حکومتی جد پدری اش و نفوذ دینی پدربزرگ مادری، جایگاه ویژه ای در خاندان های پرنفوذ منطقه داشت.
سنت های مذهبی و گرایش های دینی در مازندران از سابقه ای طولانی برخوردار بوده و قديمیترين سند مكتوبی كه گرايشهای دينی مردم تبرستان را از آن میتوان دريافت، نامه تنسر است.
می توان گفت که مردم مازندران از قرن دوم هجری به دين مبين اسلام آشنا شده و در سال 250 ه.ق. دولت علویان را تاسیس کردند.
گسترش مساجد، تکایا و سقانپارها در بخش میانی مازندران گویای دلبستگی مردمان این دیار به سنت های دینی و ارادت به خاندان علوی ست. منطقه کوهستانی نور در قرون اخیر زادگاه علمای بزرگ و مشهوری در تاریخ ایران بوده و علاوه بر مدرسه علوم دینی، در هر روستا می توان مساجد و تکایای فراوانی را مشاهده نمود که بالاخص در ماه محرم تمام اهالی را از تمام کشور به سوی خود دعوت می کنند.
در حال حاضر روستای یوش 13 مسجد و تکیه دارد که مهمترین آن مسجد جامع (مسجد امام حسن عسگری(ع) است. به گفته ی اهالی در گذشته 17 مسجد در یوش وجود داشت.
آیین تعزیه در این منطقه از گذشته های دور تاکنون اجرا شده و حتی مکان های اختصاصی برای اجرای تعزیه ساخته شده است که به عنوان مثال می توان از تکیه تاکر نام برد که در دوره قاجاریه بنا شده است و به عنوان میراث فرهنگی منطقه به ثبت ملی رسیده است.
در یوش هم تکیه قدیمی و وسیعی وجود دارد که تاریخ 1280 هجری قمری بر روی سنگ بالای ساختمان آن حک شده است. این تکیه در حد فاصل محله لاله وی و بندبن و در نزدیکی خانه اجدادی نیما قرار دارد.
جالب اینکه با توجه به حضور تاریخی چهار طایفه در این روستا، چهار چایخانه در این تکیه برپا می شود. 1- چایخانه داودی ها 2- چایخانه اسفندیاری ها 3- چایخانه جمشیدی ها 4- چایخانه کریمی ها.
تعزیه خوان های این روستا همه از اهالی یوش بوده و در دهه اول محرم هر روز آیین تعزیه را از ساعت دو عصر برپا می دارند. نیما یوشیج دلبستگی و توجه فراوانی به یوش داشت و منظور از کلمه وطن در اشعار و یادداشت های نیما، یوش بوده است.
وطنم را هميشه دارم دوست
با وجودِ تمامِ بي صبري.
نرسد سوش تا جهان بَدجوست
دستِ يك فتنه، پاي يك شهري
نیما در هر فرصتی به یوش می آمد و در ایام محرم در مجالس تعزیه خوانی شرکت می کرد. گاهی به تصحیح اشعار تعزیه خوانها می پرداخت و نسخه ها را از نظر وزن و محتوا مرتب می نمود. اشعاری از نیما مربوط به دهه سی شمسی برجای مانده است که نشان از توجه و التفات ایشان به تعزیه و ماجرای عاشورای حسینی است.
زنده یاد سیروس طاهباز در تک نگاری از روستای یوش می نویسد: پیش ملای ده که اسم نیما را آوردم چشمش را اشک پر کرد. بلند شد رفت از لای کتابهاش کاغذی درآورد و داد دستم: که «این یادگار را از او دارم هفت سال پیش دو بیت مرثیه داشتم. از نیماخان تقاضا کردم دنباله اش را بسازد و او هم ساخت.
اگر صبح قیامت را شبی هست، امشب است ان امشب / طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب/ برادرجان تو سر بردار از خواب و تماشا کن که زینب بی تو چون در ذکر یارب یارب است امشب
و نیما این شعر را چنین ادامه داد و نوشت:
جهان پر انقلاب و من غریب، این دشت پر وحشت
تو در خواب خوش و بیمار در تاب و تب است امشب
سرت مهمان خولی و تنت با کاروان همدم
مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب
صبا از من به زهرا گو بیا شام غریبان بین
که گریان دیده ی دشمن به حال زینب است امشب
آیین تعزیه از چنان جایگاهی در یوش برخوردار است که حتی نیما به علت ناخوشی خواهرش در سال 1305 در نامه ای به مادرش می نویسد: مادر محزون! ... بايد به ناكتا نصيحت كرد، قدري به آتيه اش فكر كند. به صحرا برود، ولي از رفتن به مجالسِ شمر و يزيد اجتناب داشته باشد. زندگي، كه مي شود آن را به جنايات متّصله به هم تعبير كرد، بخودي خود تعزيه اي ست كه به آن عادت كرده ايم. تعزيه ي ديگري كه بر آن علاوه مي شود. وقتي كه نمي تواند وسيله اي براي درمان دردهاي ما باشد، چه فايده اي دارد؟
مصطفی اسلامیه در گفتگو و ذکر خاطره یکی از اهالی یوش می نویسد: حقیقت این بود که نیما گرچه در عالمی دیگر، عالمی سوای زندگی مردمان روستایی و گلهدار یوش، سیر میکرد، در محیط آشنای زادگاهش به آسانی با مردم میجوشید و میآمیخت. او با آنکه خانزاده بود و اهالی هنوز او را «آقا» میخواندند، در قدم زدنهای روزانهاش در کوچههای باریک و پرفراز و نشیب دهکده با همولایتیهایش در قهوهخانههای دهکده مینشست، چای میخورد و گپ میزد. حتا بعضی وقتها، بخصوص در ایام محرم، به تکیهیوش میآمد. همانجا دم در مینشست، گوش میداد و گاهی گریه میکرد. من آن زمان خیلی جوان بودم. صدای خوبی داشتم. گاهی در تکیهیوش نوحه میخواندم. وقتی هم که گله را برای چرا میبردم، میزدم زیر آواز. آوازهای عاشقانه میخواندم، به زبان محلی. نیما در پی درخواست و کمک اهالی یوش در تعمیر و ساخت تکیه و مسجد محله لاله وی همت نمود و بانی اجرای آن شد.
براساس سندی به دستخط نیما عواید موقوفه ی خاندانی را در اختیار داشت و با مراقبتی تمام آن را در راه خیر هزینه می نمود. نیما در شهریور ماه سال 1331 خطاب به محمدعلی جمشیدی چنین نوشته است: «عالیشان استاد محمدعلی جمشیدی شما در امر خیر ساختمان مسجد لاله وی با من شرکت جسته، از طرف من که از امسال وقف را در تصرف گرفته ام وکالت دارید از بابت عواید و مال های گذشته که در دست خانم بتول خانم اسفندیاری بوده است وصول بدارید بهر وجهی از وجوه نقدی و جنسی معادل بر یک هزار تومان را برای ساختمان مسجد لاله وی و ضمناً ده خروار محصول علف مزروعی هذه السنه نیز در نزد مشارالیه است که البته از روی صورت شما خرج می کنید. در نقشه مسجد دو اطاق صحن حیاط را از بین نباید ببرید همچنین طرح مستراح نیز محل ندارد – نقشه را با طرح هر چه محکم تر و کم خرج تر باید شروع کنید. ضمناً فراموش نکنید که دو زمین وقف ازدروسی مشهدی عابدین (بلیج !) اقداماتی دارد لازم است که بر وجه اقل مخارج قرار بگیرد که برای مسجد ضرری نباشد. زدن خشت از خاک صحن حیاط را ولو بخرج خودم و از عایدی آسیاب سهمی این جانب البته زودتر از همه کار شروع کنید. صحن مسجد را پاک داشته این یادداشت را در نزد خود نگاه داشته باشید. کمال مراقبت و اهتمام شما را من در این کار انتظار دارم.حق، حق مردم است. مبادا حق مردم فدای شهوات اشخاص دنیاپرست واقع شود که مرگ را فراموش کرده و آخرت را در نظر ندارند. من توفیق شما را در این راه طالبم. شهریور ماه 1331 - یوش – نیما یوشیج»
نقش ماندگار و تاریخی طوایف یوشی در پاسداشت تعزیه و تعزیه خوانی از دوران طفولیت نیما تا زمان خاموشی اش در یوش، زمزمه های ماندگاری بود که موجب تحول در ادبیات امروز ایران شد.
برخلاف کسانی که نقش تحول در شعر امروز ایران را مدیون اقتباس و تاثیرپذیری نیما از ادبیات فرانسه می دانند باید گفت که وزن منظومه ی سترگ افسانه از تعزیه گرفته شده است و همان گونه که نیما در مقدمه ی آن گفته است از ساختار نمایشی برخوردار است. همان گونه که تعزیه به عنوان کهن ترین شیوه نمایشی که ادامه سنت تاریخی سیاوش خوانی در ایران می باشد، مبتنی بر پرسش و پاسخ و گفتگوی چند صدایی ست، افسانه ی نیما نیز گفتگویی مستقیم است که افسانه و عاشق بدون گفتم، گفتا بیان حال می نمایند.
نیما در گفتگویی با مفتون امینی عنوان کرد که در سالهای حضورش در تهران و ایام محرم به تکیه دولت می رفته است و تحت تاثیر وزن زبان حال علی اصغر قرار گرفت که وزن اصلی آن (ای عموجان،عموجان کجایی) بود. این وزن بن مایه ساخت منظومه افسانه شد.
اين، زبانِ دلْ افسردگان است، نه زبانِ پيِ نام خيزان، گوي در دل نگيرد كسش هيچ. ما كه در اين جهانيم سوزان حرف خود را بگيريم دنبال.
نقش یگانه ی نیما در ایجاد نگاه نو و حیات پرتلاطم و مجدد اوزان سنگ شده ی شعر در ادبیات ایران برکسی پوشیده نیست و باید متولیان رسمی فرهنگی و هنرمندان فرهیخته در تکریم و شناختن بنیانگزار شعر نوین ایران همت کنند.
امیدواریم تلاش دیرسال ما در ثبت نام نیما در تقویم رسمی کشور به عنوان روز شعر نوین ایران و حفاظت و نگهداری از خانه و موزه نیما در یوش و تهران و ایجاد بنای یادمانی مقبره ی نیما که به علت ناکارآمدی متولیان بخش های مختلف فرهنگی همچنان بی نتیجه مانده است، به جایگاه شایسته و درخور نیمای بزرگ نزدیک شود.