دوشنبه 3 آذر 1393-10:15

داستان شهربانوی شهر ما

اینجا زنی زندگی می‌کند که زندگی نمی‌کند

مادر مقتول به من گفت که خواب پسرش را دیده و پسرش به او گفته "خلیل" بی‌گناه است، دیه بپردازید تا رضایت دهیم


مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، کلثوم فلاحی: از سمت ورودی شرق شهرستان ساری که وارد ساری شوید، در پیاده‌روی کنار مجتمع گلسار، زنی زندگی می‌کند که شهربانو نام دارد و متولد سال 1335 است.

شهربانو در این پیاده‌رو، دکه میوه‌ و سبزی‌فروشی دارد. از خانه‌اش که می‌پرسم، پاسخ می‌دهد: خانه‌ام فعلا همین است.

شهربانو مادر پنج فرزند است. سایه شوم اعتیاد همسر، زندگی‌اش را از هم پاشیده است. هشت سال قبل، فرزندش "خلیل" که تازه پا به 19 سالگی گذاشته بود، در یک نزاع خیابانی، مرتکب قتل شد و از آن ایام تاکنون در زندان به سر می‌برد.

شهربانو می‌گوید: زمینی را که صد تومان خریده و با آجرهای یک تومانی، ساخته بودم فروختم تا دیه فرزندم را بپردازم چون مطمئنم فرزندم بی‌گناه است. خانه‌اش را به قیمت 45 میلیون تومان فروخته اما دیه‌ای که در قبال قتل باید بپردازند، 160 میلیون تومان است.

او ادامه‌می‌دهد: بچه‌ام بی‌گناه بود و ایستادم تا فرزندم آزاد شود. دکه‌اش را در پیاده‌رو نشان می‌دهم و می‌پرسم همینجا می‌خوابی؟ پاسخ شهربانو مثبت است.

شهربانو در سرما و در گرما، در کنار این مجتمع شاید 200 واحدی، شب را به صبح می‌رساند. سختی روزگار، دست‌های نرم و لطیف و زنانه شهربانو را سخت و زمخت کرده اما محبت در چشم‌های شهربانو موج می‌زند. به گرمی از ما استقبال می‌کند و خیلی صمیمی با ما به گفت‌وگو می‌نشیند.

شهربانو در مقابل فداکاری‌های خود می‌گوید: خانواده مقتول ابتدا دیه صد میلیون تومانی و سپس دیه 150 میلیون تومانی و بعد دیه 160 میلیونی را طلب کرده‌اند.

می‌گوید: مادر مقتول به من گفت که خواب پسرش را دیده و پسرش به او گفته "خلیل" بی‌گناه است، دیه بپردازید تا رضایت دهیم.

شهربانو هم همه دار و ندار خود را فروخته، کمک‌های مردمی هم جمع کرده و مبلغی هم وام گرفته تا پول دیه را فراهم کند و دوباره فرزند خود را در آغوش بگیرد. اینها بخشی از زندگی شهربانو است، آن چه که ما در ظاهر می‌بینیم، در سمت دیگر ماجرا، پایمردی و صبوری زنی را می‌بینیم که در تنگنای زندگی امروز، به سختی ایستاده. می‎‌‌پرسم نمی‌خواهی مغازه اجاره کنی و پاسخ می‌دهد که ماهی یک میلیون و 500 هزار تومان قسط می‌دهم و نفس برایم نمی‌ماند که بخواهم مغازه‌ای و یا خانه‌اب اجاره کنم.

هر روز از کنار صدها شهربانو رد می‌شویم که هر کدام داستان زندگی و سختی‌ها و مشکلات خود را دارند و به عنوان یک شهروند فقط از کنار این افراد رد می‌شویم. این بار که از شرق شهرستان ساری، وارد مرکز استان شدیم، یادمان باشد اینجا زنی زندگی می‌کند که زندگی نمی‌کند.