شنبه 1 مرداد 1384-0:0

حکايت آل زيار

نگاهي کوتاه بر تاريخ تبرستان در دوره زياريان.


" زياريان " و " دابوييان " دوخانواده ايراني از نواحي مازندران و گيلان بودند كه توانستند به حكومت ايران برسند .

در واقع، بعد از حكومت نيمه مستقل طاهريان و پس از صفاريان و در ايام امارت امري ساماني در ماوراءالنهر، خانواده هاي از مازندران و سپس گيلان توانستند بر قسمت عمده ايران غربي ، يعني از خراسان تا بغداد تسلط يابند .

حكومت اين خانواده ها به دو نام مشخص و دو دوره پي در پي در تاريخ شهرت يافته : زياريان (‌آل زيار ) و ديلميان (بوييان ، آل زيار ) .

آل زيار

سرزمين هاي تبرستان و ديلم كه در قسمت شمالي البرز و در پناه كوهها و دره هاي صعب العبور و جنگل هاي انبوه قرار دارد ، از قديم الايام ( حتي پيش از اسلام ) حاكميت خود را حفظ كرده بود ، چنان كه زمان انوشيروان ( خسرو اول 579 – 531 م. ) تا مدت ها اين ولايت يك نوع حكومت خود مختار داشت .

بعد از فتوحات مسلمانان در اكناف ايران ( با اين كه تا اقصي نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان در آمد )‌ باز هم تبرستان و ديلمان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندان هاي قديم آن ولايت ، مانند اسپهبدان و قارنيان و خانواده جستان ( حدود رودبار و منجيل ) هم چنان به آداب و رسوم خود زندگي مي كردند . هم چنين  بسياري مذهب خود را نيز حفظ كردند ، تا روزگاري كه گروه هاي از عراب طرف دار خاندان حضرت علي ( ع ) و شيعيان زيديه به آن نواحي پناه بردند و مورد حمايت همان خانواده ها قرار گرفتند . چنان كه وقتي " داعي كبير " حسن بن زيد در آن نواحي سكني گزيد ، جمعي كثير از مردم تبرستان و گيلان به طرف داري او برخاستند . همچنين در جنگ هايي كه ميان او و يعقوب ليث صفاري رخ داد ، مردم گيلان از او حمايت بي دريغ نمودند .

آل جستان در روزگاري كه سامانيان بر تبرستان تسلط يافتند ، اغلب به داعيان زيديه مانند ناصر كبير (‌ 287 تا 301 ه.ق) همراهي و ياري مي نمودند. بعد از آن، رجال صاحب نفوذ ولايت با زيديه همراهي داشتند، كه از آن جمع مي توان از " ماكان " پسر كاكي و " اسفار " پسر شيرويه و " مرد آويج " پسر زيار نام برد. سامانيان، توسعه قسمت غربي ممالك خود را تا حدود كرمان و گرگان و ري امتداد داده بودند .  با توجه به اين كه در اين زمان ، قسمت شمالي را ماكان كاكي و سپهداران او اداره مي كردند ، قسمت جنوبي آن كه شامل كرمان و سيستان مي شد ،‌ به دست ابو علي محمد بن الياس كه خود يكي از سرداران ناراضي ساماني بود ، افتاد ( حدود 321 ه.ق. ) . او و فرزندش نزديك چهل سال بر كرمان و سيستان و قسمتي از فارس حكمراني داشتند . نيز همان ها بودند كه حكومت نشين كرمان را از سيرجان به محل فعلي كرمان منتقل ساختند و قلعه و باروهاي شهر را تعمير كردند .

لازم به ذكراست كه حكومت آل الياس ، توسط امراي آل بويه از ميان رفت ( 357 ه.ق. ) و معزالدوله ، آل الياس را از سيرجان بيرون كرد .

ماكان كاكي ( كاكو = خالو )‌ ابتدا در دربار سامانيان مقام و شغل داشت و حكومت مازندران از جانب آنان به او تعويض شد. اما ، طولي نكشيد كه مورد خشم نصر بن احمد ساماني قرار گرفت . در جنگي كه ميان او و ابو علي احمد بن محتاج چغاني – سردار ساماني – در حوالي گرگان روي داد ، ماكان كشته شد ( 329 ه.ق. ) .

مساله تبرستان از همان اوايل طلوع آن ها براي سامانيان حل نشده باقي مانده بود . اسفار – پسر شيرويه ، هر چند ابتدا با سامانيان همراه بود ، اما در آخر كار بر آنان شوريد و به تدريج گرگان، تبرستان، قزوين، ري، قم و كاشان را در قلمرو خود آورد. اسفار فرماندهي سپاه خود را به يكي از بزرگان ولايت، يعني مرد آويچ پسر زيار سپرد ، ولي خود با طغيان سربازان رو به رو گرديد و در طالقان به قتل رسيد ( 316 ه.ق. ) . قلمرو حكومت مردآويچ علاوه بر مازندران و قسمتي از گيلان، به شهرهاي ري، قم و كرج و ابهر و بالاخره همدان رسيد . حتي سپاه خود را به حدود دينور نيز فرستاد ( 319 ه.ق. ) . مردآويچ، اصفهان را فتح كرد و خيال حمله به بغداد را داشت . وي به زبان آورده بود كه من شاهنشاهي ساساني را بر مي گردانم. او پس از آنكه مراسم جشن سده را در اصفهان بر پاي داشت . به علت اختلافي كه ميان غلامان ترك و ديلم او پيش آمده ، به دست غلامان ترك در حمام كشته شد . ( 323 ه.ق. ) .

بعد از مردآويچ ، جمعي از ياران او برادرش " وشمگير " را از مازندران به اصفهان و ري احضار كردند كه حكومت را به بسپارند ، اما ، چنان كه خواهيم ديد حكومت ولايتهاي عمده ديگر به دست آل بويه افتاد و اين خانواده بعضي نواحي قلمرو حكومت خود رابه حوالي مرزهاي ايران در عصر ساساني رساندند . در اين مدت ، وشمگير تنها به حكومت گرگان و قسمتي از مازندران اكتفا كرد ( 323 تا 357 ه.ق.‌)‌. جنگ هاي او با آل بويه ، به شكست انجاميد و تقاضاي كمك از نوح بن نصر ساماني نيز بي نتيجه ماند . وشمگير در حالي كه آماده نبرد با آل بويه مي شد ، در حين شكار ، مورد حمله گرازي قرار گرفت و كشته شد ( اول محرم 357 ه.ق.) . بهستون ( بيستون ) پسر وشمگير ، با برادرش قابوس رقابت داشت و حوزه حكومت قابوس – بعد از مرگ برادر – به همان گرگان منحصر شد . در جنگي كه ميان او و آل بويه در حوالي استرآباد در گرفت ، شكست خورد و به خراسان فرار كرد ( 371 ه.ق.) . بعد از آن ، گرگان در دست آل بويه باقي ماند و قابوس نيز در 403 ه.ق. به قتل رسيد . بعد از او ، فرزندش منوچهر كه داماد سلطان محمود نيز بود نتوانست بر قلمرو خود بيفزايد و نوشيروان پسرش ، و جستان نوه اش ، تنها به صورت امراي محلي در گرگان تا حدود سالهاي 435 ه.ق. حكومت راندند . در تمام مدتي كه قابوس و منوچهر و ساير اولاد زيار در گرگان حكومت نيمه مستقلي داشتند ، خاندان بويه كه دست پرورده مرد آويچ بودند ،  پي در پي به فتوحات تازه دست مي يافتند و قلمرو حكومت خود را توسعه مي دادند.(farhangsara)