شنبه 29 مرداد 1384-0:0

'خودرو نوشته ها': زبان مخفی رانندگان

سيري در ادبيات بياباني


کمتر کسی را پيدا می کنيم که در جاده های ايران سفر کرده باشد و بگويد که هرگز خودرويی را منقش به بيتی شعر يا عبارتی (معمولا به لحاظ ادبی بی مايه و گاه زيرکانه) نديده است.

"ماشين نوشته ها" در گذشته بيشتر باب بود اما هنوز بسياری از رانندگان کاميون و وانت بار و تاکسی برای ابراز مکنونات قلبی خود به اين روش وفادار هستند.

مسافرانی که در پس اين خودروهای منقش حرکت می کنند با چشم برداشتن از جاده و اطراف آن، کنجکاوانه اين ابيات و عبارات را می خوانند و از خواندن آن گاه مشعوف و گاه از سليقه ادبی خاص آن رنجيده می شوند.

اين نوشته ها معمولا ريشه در موضوعات عاشقانه، عاطفی و يا مذهبی دارند.

بزن بر سينه ام خنجر / ولی هزگر نمير مادر، بگو ماشاءالله!، به کجا چنين شتابان؟، درب و داغون خودتی!، دنيا محل گذره / ما می گذريم ولی اون نمی گذره، از جمله چند نمونه از اين ماشين نوشته هاست.

اخيرا جنبه های زبان شناختی، جامعه شناسی و روحی صنف و قشر رانندگان جاده ای در استفاده از "ماشين نوشته ها" مورد توجه متخصصان فرهنگ لغات در ايران قرار گرفته و همچنين نمونه های آن ثبت و گردآوری شده است. گرچه برخی از آنها گفته اند که بها دادن به اين نوع ادبيات آلوده کردن زبان فارسی است.

پيام های خوانندگان

اوايلی که موبايل از سطح خواص جامعه به سطوح پايينتر راه پيدا کرده بود و کم کم داشت فراگير می شد پشت اتوبوسهای بين شهری (جاده ها) شماره های موبايل نوشته می شد. به يکباره چنين موضوعی تبديل به يک پديده شد و اکثر اتوبوسها که تا آن زمان عکس قلب تير خورده را پشت شيشه های خود می کشيدند شماره های موبايل راننده را درج کردند. البته اگر يادمان باشد که در آن زمان و حتی همين الآن قيمت موبال نزديک به يک ميليون تومان است، اين کار معنای ديگری می يابد. پارسه - تهران

پشت يک کاميون به زبان ترکی نوشته بود: "بو دنيا - يالان دنيا دو" پشت يه کاميون ديگه هم نوشته شده بود: "گشتم نبود؛ نگرد نيست؛ افسانه بود." هادی - تهران

يک بار ۴ سال پيش پشت يک اتوبوس در جاده بندر عباس - سيرجان اين ابيات را ديدم و خيلی خوشم اومد و يادداشت کردم: "دلم تنگ است و تنگی چاه تيزم / به جهدم ميروم پيش عزيزم / الهی نازنينم خواب باشد / گل پرپر به بالينش بريزم." نازنين - مشهد

اينهم يک ماشين نوشته ديگر: "به روز تنگدستی آشنا بيگانه می گردد". عليرضا - تهران

در سفرهاي مختلف پشت كاميونها خواندم : 1- به درويشي قناعت كن كه سلطاني خطر دارد. 2-زندگي بدون عشق، مثل تنبان بدون كش است 3- درياي غم ساحل نداره . علی خيرنيا - تهران

پشت يک کاميون نوشته بود: به دريا رفته می داند مصيبت های دريا را. فريد - چالوس

سالها پيش پشت يک ماشين خواندم: دو چيز در دنيا ندارد صدا / ننگ ثروتمند و مرگ فقير. فريده فيروزبخت - اصفهان

پشت يک اتوبوس نوشته بود: خواهی که جهان در کف تقدير تو باشد، خواهان کسی باش که خواهان تو باشد. و يکی ديگه البته کاميون بود: به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار! سيروس - تهران

من اين نوشته را از پشت ماشين نيسان سايپا که به بوشهر تره بار حمل ميکرد، خواندم: به مد پوشان بگوييد آخرين مد کفن است. باقر عباسی - بوشهر

"عيب رندان مکن ای زاهد پاکيزه سرشت / سرنوشت دگران بر تو نخواهند نوشت." قيصر - قمصر

مواظب باش ای دلاور نمالی به بنز خاور . شباب - خاور

سلطان جاده، عروس کوير، بيمه ابوالفضل، بسيار سفر بايد، برچشم بد لعنت، هذا من فضل ربی . اسماعيل - تبريز

يواش برو که دلم زير پای توست. بهاره مهدوی

پشت يک اتوبوس نوشته بود: ناز نگات / قشنگه! نرگس - يزد

سبب گر بسوزد / مسبب تو هستی، (کاميون) همه از ما می ترسند / ما از نيسان. اميد - ساری

اتفاقا اين ادبيات به عنوان حقيقتی انکار ناپذير از زندگی قشری از جامعه و فرهنگ آنهاست: اغنيا بنز سوارند / من مسکين مزدا سوار، جان به قربان تو مزدا که بنز فقرايی. پشت کاميون: سوت دلان، نزديک نشو ميترسم. گاهی نوشته ها مفهوم خاصی دارند: از ما نخورده باشی. رضا م. -شيراز

شايد برای خيلی ها عجيب باشه اما يکی از چيز هايی که تو غربت دلم هواش را ميکنه همين دل نوشته هاست. فرهنگ جاده هنوز بوی قديم رو ميده، از دل بر اومده توی دل هم ميشينه. فرهنگ ماشين ولی ماشينی نيست! شقايق - لندن

بر روی ماشين خاور بيابانی اين شعر نوشته شده بود: "ای جوان تا توانی زن مگير / طوق لعنتی است بر گردن مگير." اخيرا عبارات انگليسی نيز برروی ماشينها ديده می شوند مانند اين جمله که آنرا بر روی يک وانت ميوه فروش دوره گرد ديدم: Kill me, kiss me but dont leave me هيوا - تهران

پشت يکی از اين ماشينها يک شعر ديدم که خيلی جالب بود. نوشته بود: تند رفتن که نشد مردی / عشق است که برگردی. جمشيدی - تهران

اين موضوع ازمدتها قبل برای من سوژه بود. اين قضيه را من با واژه "ادبيات کاميونی" ميشناسم. اکثر پيامها حاکی از داغی جانسوز و قديمی هستند. ولی خنده دارترين آنهايی که تا به حال خوانده ام اين جمله بود که پشت يک کاميون حک شده بود: I Love You MATIZ. رضا - کرج

پشت يک کاميون درب و داغون ای بيت شعر نوشته شده بود. اغنيا بنز سوارند / من مسکين بر تو/ جان به قربان تو ماشين که بنز فقرايی. علی - تهران

چند ماشين نوشته دارم خواستم براتون بفرستم: يا رب عاشقان را غم مده، از حادثه ترسند همه کاخ نشينان / ما خانه بدوشان غم سيلاب نداريم! هر کجا محرم شدی / چشم از خيانت باز دار / چه بسا محرم با يک نقطه مجرم ميشود، روزگار غريبی است نازنين، می رسد مردی که زنجير غلامان بشکند، دو دو تا چهار تا، کی به کيه. فرزاد - هرات

بنده به عنوان يک جامعه شناس حضورتان عارض هستم که مطالعه ماشين نوشته ها بخشی از مطالعات فولکلوريک ( فرهنگ عامه) است و نه تنها موجب آلودگی زبان نمی شود بلکه يکی از بهترين روش های شناخت بخشی از فرهنگ عامه ايران است. بديهی است که در فرهنگ شناسی، ما چيزی به نام زشت يا زيبا نداريم... بهروز تهرانی

در چاله چوله های عشقت شافنرم شکست. کامبيز - تهران

صد سال در بيابان آواره شوی / به از آن است که در خانه محتاج نامردان شوی. ت. ر. - تهران

مبر ز موی سفيدم گمان به عمر دراز / جوان به حادثه ای زود پير ميشود گاهی. ميلاد وزيريان - تهران

نميدانم چرا خوبان در جوانی ميميرند! بهروز - دوبی

ماشين نوشته ها بيانگر احساسات درونی رانندگانی است که در ايران فعاليت ميکنند.نوشته های آنان از لحاظ جامعه شناختی و روانشناختی قابل ملاحظه است. گرچه مردم ايران حتی عوام با شعر و موسيقی ايران رابطه ای تنگاتنگ دارند اما ادبيات سخن رانندگان را ميتوان با ساير اصناف متمايز دانست و اين موضوع به خوبی از اشعار و نوشته های آنان بر روی ماشين آنان قابل دريافت است. مثلا بر روی کاميونی نوشته بود "موتوری بزن کنار که پيکان خوراک من است" ميتوان دريافت که راننده چنين ماشينی پر هيجان و ماجراجو است که سرعت زياد برای او خيلی مهم است. يا بر ماشينی نوشته بود که "دست بزن ولی خيانت مکن" شايد چنين راننده ای مار گزيده ای باشد که بار ماشينش را در گذشته به سرقت برده اند. بر روی ماشن ديگری نوشته "تنهای شب" تنهايی در تاريکی شب می تواند از دغده های اين راننده باشد که ميتواند برای وی خوشايند يا ناخوشايند جلوه کند. از آنجايی که اين قشر از رانندگان بيشتر در مسافرت به سر ميبرند "تنهايی"، "هجران"، "دوری" و "مادر" بيشترين مفاهيمی است که آنان به طور مستقيم يا غير مستقيم به آنان اشاره کرده اند. حميد رضا - ياسوج

پشت سوزوليت (ماشين شکل مينی بوس ولی خيلی کوچک) نوشته بود: منم يه روز بزرگ ميشم.
رامين از شيراز

زندگی بر خلاف آرزوهايم گذشت. شهرام - تهران

در افغانستان در عقب اکثر مينی بوس ها نوشته اند: آهسته برانيد، به سلامت برسانيد / نی خود را به شفاخانه (بيمارستان) و زندان بکشانيد. ولی برای من خيلی جالب بود روزی که برای اولين بار وارد ايران شدم در شيشه عقبی يک مينی بوس نوشته بودند: داداش جان به خاطر اشک مادر يواش! فواد - نارويژ

جمله معروف و جالب توجه را که دوسال قبل در کابل عقب يکی از خودروها نوشته بود و از عمق قلبهای عاشقان دلشکسته برخاسته بود : افسوس همه اش افسانه بود! آواره - باميان

چرخ قلبم رو با ميخ نگاهت پنچر نکن. سامان - تهران

پشت کاميونی نوشته بود: من از عقرب نميترسم ولی از سوسک ميترسم/ من از دشمن نميترسم ولی از دوست ميترسم. جمال خوشی - تهران

پشت يک کاميون شب رو ديدم که نوشته بود: "همه دارند کار و ما هم داريم کار/ اين چه کاريست همه خوابند و ما بيدار. امير مرتضوی - تهران

علی گفتيم و عشق آغاز شد ... ماشين نوشته ها بطور قطع بخشی از فرهنگ عامه هستند که با اين گونه مطالعات فولکلوريک می توان بخش قابل توجهی از فرهنگ توده مردم را شناخت. فرهنگ هم که زشت يا زيبا نيست هر فرهنگی در هر زمان و مکان ويژگی های خود را دارد. اين بررسی تاثيری بر ادبيات ندارد و تنها ديدن بخشی از خود در آينه است. پيشنهاد می شود تحليل محتوا و مقوله بندی اين نوشته ها نيز بطور آماری بررسی شود.بهروز - تهرانی

راديات قلب من از عشق تو جوش آمدست / گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم. حسن - تهران

اينهم شايد برای بعضی ها قشنگ باشه: " قسمت نبود." مجيد - شيراز

آنقدر در کشتی عشقت نشينم تا سحر/ يا به ساحل ميرسم يا غرق دريا می شوم. صدق - تهران

اين مطلب را يکی از دوستانم روی ماشينش نوشته بود که منظورش پليس راهنمايی و رانندگی بود و يکبار هم جريمه شد! تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است / کلاغ در آرد چشم تو اين چه نگاه کردن است. رضا - وين

پشت تعدادی از کاميون ها در افغانستان می نويسند: من نمی گويم مرا ای چرخ سرگردان مکن / هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن! يا اين عبارت که: در اوج قدرت مرد باش. سيد سرور حسينی - مزار شريف

پشت يک ماشين حمل آشغال نوشته بود: از دست روزگار ناچارم. يکی ديگه هم نوشته بود: يا زهرا يا هيچکس. داريوش - بندر عباس

تو برو من ميام. رضا - يزد

موقع رانندگی در جاده کرمان- تهران اين شعر حافظ را پشت کاميونی ديدم: شب و ظلمت و بيابان به کجا توان رسيدن / مگر آن که شمع رويت به رهم چراغ دارد. بابک - تهران

شد شد، نشد نشد. شيدوش

مدعی خواست از بيخ کند ريشه ما / غافل از بود خدا هست در انديشه ما. سعيد شاهرودی

احتياط کن / ازدواج نکن. رضا - شيراز

سالها قبل در مسافرت کاميونی را ديدم که عقب ان نوشته شده بود: بوسه مگر چيست / فشار دولب / اين که گنه نيست / چه روز و چه شب. علی - تهران

"کرمانشاه ما برمی‌گرديم" اين نوشته‌ پشت يک کاميون در بحبوحهی جنگ ايران و عراق بود که در نزديکی کرمانشاه تردد می‌کرد. کرمانشاه در آن زمان يکی از مناطق جنگ زده بود که بسياری از مردم آن را ترک کرده بودند و نوشته‌ اين راننده به نوعی نشان‌دهنده علاقه و تمايلش به شهرش بوده. روزبه دانشور - تهران

پشت يکی از ماشينها نوشته بود: من از روئيدن خار سر ديوار دانستم / که ناکس کس نمی گردد از اين بالا نشستن ها. جمشيدی - تهران

گازش بده نازش نده. سارا - تهران

تمام ماشين نوشته های اين صفحه را خواندم و ديدم معروف ترين آنها که هنوز هم پشت خيلی از کاميونها نوشته می شود، درج نشده است: دادش مرگ من يواش. رضا - مشهد

اين جمله را سالها پيش خواندم پشت يک کاميون: گشتم نبود / نگرد نيست. فرانک - وين

پشت يک اتوبوس نوشته بود : عاشق هميشه تنهاست. کبری احمدی - کابل

پشت کاميون: بميرد آنکه غربت را بنا کرد / مرا از تو، ترا از من جدا کرد. هوتن - تهران

شاخه را مرغ چه داند که روزی قفس خواهد شد. شهرام - تهران

در افغانستان هم از اين نوع به گفته شما ماشين نوشته ها زياد است. مانند: در بيابان شب و روز رانندگی کار من است / غصه ندارم چون خداوند همراه منست. يا نازنين بگو نام خدا... اما در مناطق جنوب کشورمان ماشين های باربری نوشته ای ندارند اما با انواع رنگهای سرخ، سبز، آبی و...نقاشی شده که به نظر من بسيار جالب و منحصر به فرد است. مرسل - هرات

روی يک ما شين باربری ( کاميون) نوشته بود: عشق برای صحت مضر است! وزارت صحت. علی دانش - باميان افغانستان

پشت يه کاميون در جاده ساوه نوشته بود: بوق نزن راننده خوابه. احمد - واشنگتن

برگ از درخت خسته می شه / پاييز بهانه است. مهدی شيرازی - تهران

ای کاش زندگی هم دنده عقب داشت. حسين حق شناس - تهران

در اين دنيا که مردانش عصا از کور می دزدند / من بيچاره دنبال مرد می گردم. جالب بود پشت يک پريد نوشته بود يادگار پدر، رو باک يک کاميون هم نوشته بود دمت گرم تو بخور پای من. آرش اميدی - مشهد

دنبالم نيا آواره ميشی. علی - کرج

کاميونی ديدم که برای شرکت جديد التاسيس بيمه تبليغ ميکرد و در قسمت پشت ماشين با خط درشت نوشته بود : بيمه ابوالفضل. م. ملازاده - تهران

پشت يه ژيان نوشته بود "حالا که هر کی به هر کيه ، ما هم ماکسيما ايم ! ميثم - رشت

پشت يک تاکسی نوشته بود: مدير عاشقان وزارت عشق. سيد مشتاق حسامی - رياض

پشت يه تريلی نوشته بود: ژيان ساندويچ من است. داوود - نروژ

پشت يک خاوری نوشته بود: در طواف شمع ميگشت پروانه ايی / سبقت بيجا مگير جانم مگر ديوانه ايی؟ رضا - بلژيک

هر که عاشق شد جفا بسيار بايد کشد / بهر يک گل منت از صد خار بايد کشد. مزدک - شيراز

رفاقت قصه تلخی است که از يادش گريزانم. محسن - اصفهان

پشت يک کاميون نوشته بود؛ روی قلبم نوشتم ورود ممنوع / عشق آمد گفتم بيسوادم! و يا پشت يک ژيان نوشته بود: حالا که خر تو خره ما هم پژو. محمد - اصفهان

پشت يه ماشين خيلی کوچولو نوشته شده بود: "ميازار موری که دانه کش است" و پشت يه ماشين ديگه نوشته بودند: "تو هم خوبی!" جليل - مشهد

يک جا نوشته بود : جگر ها خون شود تا پسری مثل پدر گردد و در شيراز هم اين نوشته ها فراوان است : يا سيد علاالدين حسين و يا اين جمله : يا شاه چراغ که هر دو امامزاده های معروف شيراز هستند و از دور معلوم ميشود که ماشين ها شيرازی هستند. سعيدپور - شيراز

مدتی است روی شيشه پشت و جلوی بيشتر کاميون ها و اتوبوسها و بعضی ديگر از وسائط نقليه جمله ای دو کلمه ای مينويسند به اين عبارت : ( فقط خدا ) پشت اين جمله کوتاه بسيار معنی ها را ميتوان تعبير کرد از جمله اينکه ديگر از مدعيان خدا. ما را همان يک خدا که يکی هم بيشتر نيست بس است. مرتضی - تهران

پشت يک اتوبوس مسافری نوشته بود : ره غريب / رهبان غريب / مقصد با من / من با مقصد غريب. مرتضی - تهران

پشت يک مينی بوس با حروف انگليسی نوشته بود : zoornazanfarsineveshtam. مرتضی يوسفی - تهران

منال ای مينی بوس زير پايم / که من با ناله هايت آشنايم. تيمور - توکيو

جملاتی که ديده ام و يادم مونده: پلنگ برو / علی يارت، سلطان غم / مادر، دريای غم ساحل ندارد. ياشار - شيراز

از حاثه ترسند همه کاخ نشينان / ما خانه بدوشان غم سيلاب نداريم. احمد - فولادشهر

پشت يک کاميون نوشته شده بود: غم عشقت بيابان پرورم کرد. يکی ديگر: از بس خوردم مرغ و پلو / آخر شدم مارکوپولو. محسن - تهران

سر پايينی پرنده/ سر بالايی شرمنده. بهنام - اصفهان

پشت يه ژيان نوشته بودن: "خودتی" آخه هر کی ژيان ميبينه اون رو مسخره ميکنه. يا پشت يک وانت نوشته بود: "بيمه دعای مادر". علی - تهران

ماشينی پشتش نوشته شده بود: واسه همه لاتی واسه ما شکلاتی! علی سجادی

پشت کاميون حمل جوجه نوشته بود: بوق نزن جوجه ها خوابند! آرش - تهران

تند رفتن نشد مردی / شرط آنست که برگردی. کاظم - کپنهاگ

دنيا همه هيچ و زندگانی همه هيچ / ای هيچ برای هيچ بر هيچ مپيچ. بابک - تهران

روی يک کاميون حمل مرغ نوشته بود: ای به فدای تو همه مرغای من! رامن - قائم شهر

من در سفری در ايران به همراه همسرم، دو جمله به قول شما ماشين نوشته ديديم که عليرغم گذشت ۱۰ سال از يادمون نرفته: "غروب غمت را به هر بهايی خريدارم" و دومی "اسيرتم ولی آزاد" به نظر ما اين دوتا خيلی جالب اومد و هر از چندگاهی از ديد شوخی به هم می گيم. امير حسين حاجی لو - دبی

يک نمونه جالب ماشين نوشته: ياد آن روز که در صفحه شطرنج دلت... شاه عشق بودم و با کيش رخت مات شدم. محمود - بوشهر

"قربون کله قوچ مشکی ام" ۲. فلفل نبين چه ريزه 3. بابا برگرد 4. روز و شب در جاده ها رانندگی کار من است / از کسی باکی ندارم چون خدا يار من است ... برديا - تهران

يک ماشين نوشته: بخاطر دلم ولم. فرهاد - تهران

"رفيق بی کلک مادر"، "منمشتعلعشقعليم چکنم؟" ( = من مشتعل عشق علی ام چه کنم؟)، "بخور شکمو" (کنار باک کاميون)، يا "بخور نوش جان"، "در اين درگه که گهگه کهکه و که که شود ناگه / نشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه." محمد - تهران

ماشين نوشته ها اغلب مذهبی هستند و جنبه نگرانی از بروز حادثه و خانه خراب شدن فرد را نشان ميدهد. زيرا يک تصادف يک خانواده يا چند خانواده را به خاک سياه مينشاند و اين حادثه ها هر روز رخ ميدهند. سعيد پوردلير - شيراز(bbc)