پنجشنبه 28 اسفند 1393-23:36

جادوي بهار

بسته ویژه نوروز-6/ سال اولي كه مدير كيايي اولين جشن را برگزار كرد من در كلاس اول و در نمايش "شاهزاده ايراني، شاهزاده ابراهيم"جزوه  گروه كر و افراد قصر شاهزاده بودم.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، دكتر مصطفي مختاباد، عضو هيأت علمي و معاون پژوهشي دانشگاه تربيت مدرس و رئيس دانشگاه ساريان: جادوي بهار و عيد در ايام كودكي خالق رويايي ترين لحظات برايم بودند .با خيال و انديشه بر آن دوران كه انگار الان و از پيش چشمانم تصاويرش رژه مي روند.

 چه خوب به ياد مي آورم كه چگونه هنوز وقتي روزان و شبان زيادي به آن زمان موعود يعني حضور عيد و بهار و تحويل سال مانده بود، فستيوال و جشن پيشواز مي آغازيد ، چرخه  و دايره اي كه انگار به بي شمار آغاز ها گره خورده اند، جنب و جوش همزمان انسان و طبيعت ، براي يك شروع نو، حركتي كه از وزش نسيم كه نشان از فصل تازه مي داد تا پرواز پرندگان مهاجر به تالاب روستا و رقص اوج ابريشمين آنان در غروب آسمان كبود آن ديار، و خلق نقاشي و نگارگري آسماني به وسعت بي نهايت، و يا حركت زنان روستا در صف طويل با سطل هاي رنگي بر فراز سر، به سوي معدن خاكي در عمق زمين براي كندن خاك مخصوص تزئين و آراستن خانه هاي كاه گلي، و از همه مهمتر شور و شوقي همگاني در صحنه عمومي ديده مي شد.

  تمام مردم آبادي از خرد و بزرگ به نيرويي نامرئي وصل مي شدند، نيرويي كه  همه را بسوي شادي و جشن و سرور ترغيب مي كرد، جشني همگاني و سراسري كه طعم و رنگ آن به همه فضاي روستا پاشانده مي شد، طوري كه از نگاه، سخن، رفتار و ارتباط آدمها مي شد طراوات ايام نو و شادي بخش را حس كرد، همانند حركت نمد مالان، با ابزار هاي  خود و سرايش نغمه هاي نمد مالي در كارناوال نوروزي و بهاري ، دعوت از آنها به خانه و ايجاد كارگاه در زير خانه ها و كار دلپذير شبانه روزي آنان با ملودي و نغمه ها و سرودهاي محلي، ورود دسته و گروه نوروز خان به در خانه ها به عنوان پيام آوران شادي و بهار و نوروز،گونه اي پرفورمنس بهاري بود.

 در اين گروه يك نفر سازي محلي مي زد، دو يا سه نفر ديگر نيز به عنوان كرگروه را همراهي مي كردند، ولي فرد اصلي راوي و سرگروه بود كه در همراهي با موسيقي و كر با نام بردن تك تك اعضای خانواده و مدح امامان ترانه هاي محلي طليعه سال نو و بهار را مژده مي داد.

 غير از آن نمايش انتربازي بود كه لوطي كولي با گروهش به در خانه ها مي آمد و با رقص انتر و شعر و موسيقي اجرايي متفاوت براي خلق شادي شكل مي داد، ولي از همه اين شادي ها اثر گذار تر جشن آخر سال در مدرسه ابتدايي رودكي امره بود كه مدير كيايي چند سال آن را مديريت مي كرد، آقاي مدير از دو ماه مانده به عيد بزرگان روستا را دعوت مي كرد تا حمايت آنان را از جشن استقبال نوروز كه جنگي تركيبي از افسانه محلي، نمايش كمدي، درام، موسيقي و در پايان مراسم چهارشنبه سوري با آتش افروزي بود به دست آورد، مدير با عشق و دقتي وصف ناپذير بعد از كسب رضايت بزرگان و اوليا از ميان دانش آموزان و هنرمندان روستا افراد مستعد و هنرمند را براي گروه كنسرت، تصانيف شاد محلي، و اجرای كمدي و درام  انتخاب و تمرين ها را با سرسختي مي آغازيد.

 در سال اولي كه مدير كيايي اولين جشن را برگزار كرد من در كلاس اول و در نمايش "شاهزاده ايراني، شاهزاده ابراهيم"جزوه  گروه كر و افراد قصر شاهزاده بودم، ولي از سال دوم پاي ثابت اجرا هاي مدير بودم، و اين گونه بود كه فرش قرمز استقبال از عيد نوروز و بهار در آبادي ما زمين و آسمان، منازل، ذهن ها و قلوب پير و جوان، كودك و نو جوان را با خود و به خود مي دوخت و از همه مهمتر فرش تئاتر اين هنر زيبا را بر ذهن  وجود ما مي گستراند، بيا تا بهاري كنيم.