پنجشنبه 17 آذر 1384-0:0

دو مازندراني در بين کشته شدگان حادثه هوايي

يک ناوبان ارتش و يک خبرنگار که اهل مازندرانند،جزو کشته شده هاي سقوط هواپيما هستند.


ناوبان يکم مهدي ابراهيمي اهل بابل است و محمد حسن قريب-عکاس ايسنا- نيز اهل روستاي "آبلو"ي نکاست.گفتني است مراسم تشييع جنازه اين افراد صبح امروز در بابل(10 صبح جلوي بيمارستان يحي نژاد)و نکا(9 صبح جلوي مصلاي اين شهر به سمت روستاي آبلو) برگزار مي شود.

آخرين نگاره هاي مرحوم قريب را که از ميانکاله گرفته است اين جا ببينيد:http://isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-626011

هم چنين isna ديروز خاطره اي از مرحوم قريب را نقل کرد:

مهندس آگاهي از موثرترين افرادي است كه علي‌رغم شاغل بودن در جايي ديگر، از نخستين روزها، دعوت دكتر فاتح را براي حضور درايسنا پذيرفت و تا چند روز پيش هم اگر چه به دليل مشغله‌ي فراوان كمتر در ايسنا حضور مي‌يافت، اما حضور پرثمرش را ادامه داد تا اين كه از طرف محل كار اصليش عازم ماموريت شد. وي در سوگ پركشيدن خبرنگار و عكاس ايسنا ياد آنها را با خاطره‌اي زنده كرد.

او در يادداشت و خاطره‌اي از «قريب» چنين آغاز كرده است:

«با سلام به محضر تمامي دوستان و همكاران خوب عزادارم در ايسنا

از لحظه‌اي كه خبر رفتن «حسن» عزيز را شنيدم باورم نشده كه ديگر نمي‌توانم او را ببينم و تنها بايد با عكس‌ها و خاطراتش دلخوش كنم.

بي اختيار ياد آن شبي افتادم كه بعد از برنامه گم شده بود.

با فاتح (نخستين مديرعامل ايسنا) عزيز تا نيمه شب در ايسنا بوديم، مرتضي (مدير سرويس عكس) هم دائم پيگير حال او بود .بعد از تماس‌هاي مكرر با فرماندهي پليس معلوم شد كه در بازداشت است و فرمانده تهران خودش پيگير آزادي او بود و در آخر گفت نزديك خوابگاهش او را آزاد كرده‌اند ، ولي باز هم خبري از او نبود.

بالاخره پيدايش شد خسته و ناراحت، به خاطر بي‌حرمتي‌اي كه به او شده بود و چند ساعت بلاتكليفي. در حين صحبت متوجه شديم علي رغم اين مشكلات با اين كه نزديك خوابگاهش بوده به ايسنا آمده تا كارش را به اتمام برساند.

حسن هميشه آرام بود و با سرعت و بي‌صدا كارش را انجام مي‌داد ولي اين بارعصبي شده بود و مي‌گفت: هر چه تلاش كردم تا آن‌ها را قانع كنم كه من هم رسالتي دارم و كار من رساندن خبر است كسي گوش نمي‌داد.

فاتح عزيز كه اين همه رنج را ديد تنها بوسه‌اي بر پيشاني‌اش زد و به او خسته نباشيد و دستمريزاد گفت و او هم لبخند رضايتي با خجالت زد و ديگر شرم كرد گلايه اي كند. بخاطر اين اخلاق و مرامش هميشه دوستش داشتم.

هميشه احساس خستگي را در او ميديدي ولي پا به ركاب بود و شانه از كار خالي نمي‌كرد . اميدوارم بتوانيم خالصانه راه آن‌ها را ادامه دهيم.

مهرداد اگاهي - ‌١٥/آذر/‌٨٤ شب تولد ايسنا»