چهارشنبه 7 دی 1384-0:0
«سپيده» صبح را نخواهد ديد
گزارشي درباره سپيده-بانوي ساروي-که با اسيد نابينا شد.
سپيده ديگر هيچ وقت بينايى اش را به دست نخواهد آورد. اين جمله را دكتر خدادوست چندرروز پيش پس از باز كردن يكى از چشمان سپيده كه ۱۴ سال پيش توسط هوويش با اسيد سوخته بود، عنوان كرد. در اين جراحى يك ساعته دكتر خدادوست به بررسى ميزان آسيب ديدگى چشم راست سپيده پرداخت.
> حادثه چگونه روى داد
سپيده كه در يكى از روستاهاى شهرستان سارى(خارکش) زندگى مى كرد توسط راننده سرويس مدرسه فريب خورد و پس از شكايت پدرش ناچار شد تا به حكم دادگاه تن به ازدواج با وى بدهد. سپيده بعد از اين ازدواج پى برد كه شوهرش همسرى به نام زليخا و يك فرزند دارد. چند ماه پس از اين ازدواج سپيده، زليخا به خانه او آمد و گفت: حاضر است در كنار او و در يك خانه زندگى كند. دو هوو زندگى را در يك خانه در حالى آغاز كردند كه زليخا سعى مى كرد با رفتارى آرام و اخلاقى خوب، اعتماد او را نسبت به خود جلب كند. سوم دى ماه سال ۱۳۷۰ زمانى كه سپيده براى انجام كارى از خانه بيرون رفته بود ناگهان از سوى هوويش با اسيد مورد حمله قرار گرفت.
بر اثر اين اسيدپاشى سپيده از ناحيه چشم، گوش، حس بويايى و زيبايى به شدت دچار آسيب شد. معالجات او در آن سال به خاطر اين كه شوهر و ديگر بستگان سپيده او را تنها گذاشته بودند، بى نتيجه و نيمه كاره رها شد و سپيده ناچار به خانه عمه اش پناه برد و زندگى غمبار خود را در كنج تنهايى آغاز كرد. سال ۱۳۷۸ با چاپ سرنوشت اين زن ستم ديده در بخش جويندگان عاطفه گروه حوادث روزنامه ايران سپيده تحت حمايت اقشار مختلف مردم، پزشكان و بيمارستان ها قرار گرفت.
همان سال بود كه دكتر على اصغر خدادوست به معاينه چشمان سپيده پرداخت و اعلام كرد چشم چپ سپيده تحت چند عمل جراحى طولانى تا چند درصد امكان بهبودى دارد و پلك چشم راست سپيده كه بر اثر اسيد سوخته بود، بايد ابتدا باز شده و سپس مورد بررسى قرار گيرد. دكتر خدادوست انجام اين جراحى ها را به چند سال بعد و زمانى كه بيمارستان تخصصى چشم او در شيراز افتتاح شود، موكول كرد. از همان سال تاكنون جراحى هاى زيبايى روى چهره سوخته سپيده آغاز شد.
> جراحى چشم
صبح روز ۱۵ آذر ماه سال جارى دكتر خدادوست پس از معاينه چشم سپيده او را براى باز كردن چشم راستش در مركز فوق تخصصى جراحى چشم ونك بسترى كرد.
سپيده در حالى كه دو تن از خبرنگاران روزنامه ايران همراه او بودند، به اين مركز جراحى وارد شد. اضطراب و دلهره تمام وجودش را پركرده بود. او در حالى كه زير لب ذكر مى گفت از خدا مى خواست تا در آن شرايط سخت و دشوار او را يارى نمايد.
او در حالى كه سعى مى كرد خود را كنترل كند، گفت: سال ها منتظر اين لحظه بودم. نمى دانيد براى كسى كه سال ها بينايى داشته چقدر سخت است كه يكباره در حادثه اى بينايى اش را از دست بدهد.
وى گفت: اين بيستمين عمل جراحى است كه روى من انجام شده است. به همين علت من از انجام عمل جراحى نگران نيستم ولى از نتيجه آن مى ترسم. مى ترسم كه مبادا اميدم را از دست بدهم. مى ترسم كه مبادا خاطره تلخ تاريكى را هميشه با خودم همراه داشته باشم.
اين زن جوان در حالى كه صدايش از هيجان مى لرزيد افزود: ديروز عصر - دوشنبه ۱۴ آذرماه- وقتى براى انجام معاينه چشمانم به مطب دكتر آزادى رفتم با ديدن دكتر خدادوست به او التماس كردم از او خواستم تا سرنوشت چشمانم را روشن كند. به او گفتم ديگر طاقت انتظار ندارم. از اين كه اين همه سال بر اثر پاشيده شدن اسيد چشم راستم از حالت طبيعى خارج و پلك هايم به هم چسبيده است، خسته شده ام. بارها بيش از ۱۰ ساعت در اتاق جراحى مانده ام و به خاطر اين جراحى هاى سخت و طولانى و دردهاى جانكاه، روحيه ام را از دست داده ام ولى به لطف خدا و تكيه بر او به زندگى ادامه داده ام به اميد اين كه روزى لااقل بخشى از روشنايى چشمانم را به دست آورم. وى گفت: نمى دانم اگر دكتر خدادوست چشم راستم را باز كند و جوابش منفى باشد چه كار بايد بكنم. ديشب تا صبح نخوابيده ام و تنها دعا كرده ام.
سپيده با گفتن اينكه كاش مادرم اينجا بود و من در كنار او آرامش مى گرفتم ساكت شد وقتى سپيده با تلفن همراه خبرنگار «ايران» به مادرش گفت: مادر تا چند دقيقه ديگر جراحى چشم من شروع مى شود. برايم دعا كن. چون دعاى مادر در حق فرزند مستجاب مى شود. پرستار بخش از سپيده خواست كه با پوشيدن لباس اتاق عمل آماده جراحى شود.
> آغاز جراحى
كادر اتاق عمل به همراه دكتر خدادوست و دكتر بهرام آزادى آماده بودند. دكتر خدادوست قبل از آغاز عمل جراحى در اتاق عمل به خبرنگار ما گفت: سعى من بر اين است تا پس از باز كردن چشم راست سپيده داخل آن را بررسى كنم. دستگاه نشانگر ضربان قلب به سپيده وصل شد. تعداد ضربان قلب كه دستگاه نشان مى داد حكايت از اضطراب سختى بود كه به وجود سپيده حاكم شده بود. دكتر خدادوست در ابتدا با تزريق چند آمپول حاوى مواد بى حسى به چشمان سپيده جراحى را آغاز كرد. در اين لحظات سپيده شروع به گريه كرد. او مى گفت: دكتر از اين كه تمام عمرم نابينا باشم، مى ترسم. دكتر خدادوست كه سعى داشت سپيده را آرام كند شكافى روى پلك بسته او باز كرد. اتاق عمل در سكوت فرورفته بود. همه چشم ها به دستان دكتر خدادوست دوخته شده بود. چند تن از كادر اتاق عمل با نگرانى چشم به چهره سوخته سپيده دوخته و از خبرنگار «ايران» در مورد چگونگى حادثه سؤال كردند.
شكاف روى پلك چشم سپيده آرام آرام عميق تر مى شد. پس از آن كه دكتر خدادوست درخواست ميكروسكوپ الكترونيكى براى بررسى داخل چشم كرد، لحظات به كندى مى گذشت پس از اين لحظات دكتر خدادوست اعلام كرد: براى سپيده نمى توان كارى كرد. در حالى كه همه به شدت از شنيدن اين جمله متأسف شده بودند، به دكتر اصرار مى كردند يك بار ديگر چشم سپيده را بررسى كند شايد اميدى باشد. دكتر خدادوست پس از پايان جراحى گفت: هدف من از باز كردن چشم سپيده اين بود كه ببينم پوسته اطراف چشم راست هنوز وجود دارد يا خير، ولى متوجه شدم پوسته با اسيد سوخته است و چشم سوخته با مژه و پلك جوش خورده است و امكان ترميم آن فعلاً وجود ندارد ولى شايد در آينده بتوانيم يك قرنيه مصنوعى به چشم راست او پيوند بزنيم. وى در مورد چشم چپ اين زن جوان گفت: چشم چپ كمى ديد دارد و اميدوارم كه در آينده بتوان ديد چشم چپ را بهبود بخشيد. سپيده وقتى پس از جراحى به اتاق ريكاورى منتقل شد به پرستارى كه از او مراقبت مى كرد با گريه گفت: اگر ازدواج نكرده اى هيچ وقت اين كار را نكن چون بر اثر ازدواج من تا اين اندازه تنها شدم.(iran-newspaper)