شنبه 2 خرداد 1394-13:49

جغرافیای تاریخی کوه قارن

درباره سرزمین باستانی کوه قارن که از لاریجان تا کوههای استرآباد را در بر می گرفت.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی وهنری، علی اکبر عنایتی، دانشجوی دکترای تاریخ ایران دوره اسلامی:

چکیده:

از زمان خسرو اول شاهنشاه ساسانی و به واسطه حکومت قارن پسر سوخرا بر بخشی از سرزمین کوهستانی پتشخوارگر، این بخش کوهستانی به کوه قارن شهرت یافت .در قرون اولیه اسلامی کوه قارن به بخشهای دیگری چون کوه شروین، شهریار کوه ، کوه ونداد هرمزد ،هزار گری یا هزار جریب تقسیم شد.

پتشخوارگر در زمان ساسانیان بنابر روایت بند هشن به کوههای تبرستان و گیلان گفته می شد و حاکمان آن لقب پتشخوارگر شاه داشته اند که اسپهبدان تبرستان پس از اسلام این لقب را حفظ کرده،به طوری که آل باوند و آل قارن را گرشاه یا ملوک الجبال نامیده اند .در منابع تاریخی و جغرافیایی کوه قارن ناحیتی آبادان ذکر شده که فریم و شهمار از شهرهای آن به حساب می آمده است .سرزمین باستانی کوه قارن از لاریجان تا کوههای استرآباد را در بر می گرفته است .

واژگان کلیدی: پتشخوارگر،کوه قارن ،هزارگری، تبرستان

مقدمه

در قرون اولیه هجری مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی نام حاکمان محلی کوههای تبرستان را بدین کوهها داده اند،از اینرو در نوشته های آنان با نام هایی چون کوه شروین،شهریار کوه ،ونداد هرمزد کوه مواجه می شویم که به اسپهبد شروین باوند و اسپهبد ونداد هرمزد نسبت داده شده است. طبری در تاریخ معروفش آورده است:«از محمدبن حفص طبری آورده اند که کوهستان طبرستان سه تاست:کوهستان ونداد هرمزد در میان کوهستان طبرستان ، دوم کوهستان برادرش ونداسنجان پسر انداد پسر قارن ، سوم کوهستان شروین پسر خاب پسر باب .» (1352: 13/ 5914)

در زمان ساسانیان از ناحیتی کوهستانی در شمال ایران تحت عنوان پتشخوارگر یاد شده است .در بندهش آمده : «پتشخوارگر کوه آن است که به تبرستان و گیلان و آن ناحیه است .»(فرنبغ دادگی، 1385: 72) از زمان پادشاهی خسرو انوشیروان و به سبب حکومت خاندان قارن بر بخشی از سرزمین کوهستانی پتشخوارگر،ناحیه مذکور به کوه قارن شهرت یافت.

مورخان و جغرافیا نویسان قرون اولیه اسلامی و مورخان طبری این ناحیه را مقر دو خاندان قارن و باوند بر شمرده اند.بدین سبب آنان را «گرشاه»و «ملوک الجبال» خوانده اند.

مازیاربن قارن در نامه ای به مأمون خلیفه عباسی خود را گیل گیلان اسپهبد اسپهبدان بشوار خرشاد نامیده است.(یعقوبی، 1343: 2/ 503) که اشاره به پتشخوارگر و عنوان گرشاهی است که یعقوبی به تحریف و تخفیف در اثر خویش آورده است.حال پرسش این است که کوه قارن کجاست؟برای شناخت جغرافیایی کوه قارن نخست باید ناحیت پتشخوارگر را شناخت.

- پتشخوارگر :

در سال 673 ق.م سپاهیان آسار حادون شاه آشور در یک سلسله عملیات جنگی به سرزمین موسوم به پاتوش آری (Patush Ari)یا پاتشوعارا ، که جزئی از کشور مادهای دور دست بوده رسیدند. (دیاکونف،1377: 243 ؛توین بی، 1379: 68) آسارحادون در کتیبه خود از سرزمین «پاتوش آری»چنین سخن می گوید:«اما سرزمین پاتوش آری برکران کویر نمک در خاک مادهای دور دست که کوه بیکنی (دماوند) در کنار آن نهاده است،کوه سنگ لاجورد که هیچ یک از نیاکان پادشاه من پا در خاک آن نگذاشته بودند»(کامرون، 1374: 132)

از نام این سرزمین در طول حکومتهای ماد،هخامنشی و اشکانی اطلاعی بدست نیامده است.گویا بر اساس کارنامه اردشیر بابکان نام آن پتشخوارگر بوده است.این سرزمین در اوستا بخشی از رشته کوههای « او پی ری سئنا » یا اپارسن دانسته شده است.در کتاب جغرافیدان یونانی،استرابون با عنوان “پراخواتراس”ذکر شده که همان رشته کوه البرز بوده و اقوام گیل و کاودسی و آماردی در نواحی شمالی آن سکونت داشته اند.پروکوپیوس مورخ بیزانسی از کیوس برادر انوشیروان تحت عنوان پتشخوار شاه یاد می کند.(مشکور،1371: 323)

پتشخوارگر در نوشته های مورخان اسلامی به صورت فرشواذگر، فرشوازجر و بدشوارگر آمده است. در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار راجع به نام فرشوادگرچنین می خوانیم :« حد فرشوادگر،آذربایجان و سر و طبرستان و گیل ودیلم وری و قومش و دامغان و گرگان باشد و اول کسی که این حد پدید کرد منوچهر شاه بود.» (1366: 1/56)

اولیاءالله آملی فرشوارجر را لقب طبرستان دانسته است.(1313: 27) میر ظهیرالدین مرعشی نیز تبرستان را درون فرشوارگر و فرشوارگر را شامل آذربایجان،گیلان ،طبرستان ،ری و قومش (سمنان) می داند .( 1361: صدویازده)

ابن اسفندیار معنی فرشواذ را « باش خوار ای عش سالماً صالحاً » بیان می کند.(1366: 1/56) یعنی عیش کن به سلامت.(مرعشی، 1361: صد و یازده)ابن اسفندیار فرشواذگر را از سه جزء: فرش + واذ + گر،برشمرده که فرش را هامون،واذ را کوهستان و گر یا جر را دریا و سرزمین فرشواذجر را سرزمین کوه ودشت و دریا می خواند.او خاطر نشان می سازد به لغت قدیم جر یا گر،معنی کوهستان را که بر آن کشاورزی می کرده اند نیز می داده است.(1366: 1/56) از این رو به خاندان قارن(آل سوخرا) که حاکم بخشی از فرشواذگر بوده اند جر شاه یا گر شاه یا ملک الجبال گفته اند.(آملی، 1313: 27 ؛ بیرونی، 1352: 63) بر اساس نامه تنسردر زمان به سلطنت رسیدن اردشیر یکم بنیان گذار حکومت ساسانی،جشنسف یاگشنسب شاه (گشتاسب) بر پتشخوارگر حکمرانی داشته و عنوان پتشخوارگر شاه را داشته است. بنابر کارنامه اردشیر بابکان پتشخوارگر از بخشهایی بوده که برای اردوان شاهنشاه اشکانی سپاه تهیه می کرده است.(مارکوارت،1373: 245)

سعیدنفیسی بر اساس داستانی از کارنامه اردشیر بابکان “پذشخوار” را از مقامات مهم عصر ساسانیان برشمرده است که وظیفه اش مراقبت از خوراک شاهنشاه بوده و پیش از او خوراک می خورده است تا از عدم آلودگی به زهر اطمینان حاصل کند.به نظر نفیسی،«پذش» به معنی پیش و “خوار” از فعل خوردن است.(نفیسی،1383: 305) ولی بر اساس نوشته های دیگر «خوار»نام سرزمین ورامین فعلی است و پذش یا پتشخوار،کوه روبروی خوار را می گفته اند.به نظرمحمد حسن خان اعتمادالسلطنه ، فرشوات گر به مرور زمان دچار تحریف و تخفیف شده به سوات یا سواد تبدیل گشته و نام سوادکوه مأخوذ از آن است.(1373: 22) نفیسی نیز بر همین عقیده است و نام سوادکوه امروزی را برگرفته از فرشوادگر یا پتشخوارگر باستانی می داند .(1383: 306) بر اساس این نوشته ها پتشخوارگر از تبرستان کوچک تر بوده و به بخشی از آن اطلاق می شده است در صورتی که ابن اسفندیار اشاره به این مطلب دارد که پتشخوارگر سرزمین کوهستانی وسیعی بوده است.

جالب این که ابن خرداد به ،در المسالک و الممالک«بدشوارگر»را یکی از شهرهای طبرستان برشمرده است.(1370: 96) مسلم است او دچاراشتباه شده و نام منطقه ای را به شهری داده است.

پتشخوارگر از سه جزء پتش + خوار + گر تشکیل یافته و کوهی است که در پیش ولایت خوار واقع بوده(مشکور ، 1371: 323) و یا کوههای کم درختی است که روبروی دره خوار قرار دارد.(عمادی، 1382: 170)برخی آن را از سه جزء پئیتیشخ + وار +گر به معنی ناحیه ای که دربردارنده کوه و دشت و دریاست خوانده اند.(حجازی کناری،1372: 44و45)

اگر از میان نوشته های مورخان و جغرافیادانان قرون اولیه اسلامی،قول ابن اسفندیار را به واقعیت نزدیکتر بدانیم می توان گفت سرزمین تاریخی پتشخوارگر سرزمین کوهستانی وسیعی بوده در دامنه شمالی و جنوبی البرز از لاریجان تا حد شرقی مازندران امروزی در بر می گرفته است.حال آیا پتشخوارگر عهد ساسانیان همان «پاتوش آری» کتیبه آسارحادون آشوری است یانه ،پرسشی است که زبان شناسان تاریخی باید بدان پاسخ دهند.

- کوه قارن :

نام این کوه از نام اسپهبد قارن فرزند سوخرا گرفته شده (مرعشی،1361: 59) و از زمان خسرو انوشیروان ساسانی بدین نام خوانده شده است.برخی از مورخان این سرزمین را مقر فرمانروایی آل قارن وعده ای دیگر آن را مرکز حکومت باوندیان دانسته اند.این ناحیه سرزمین کوهستانی است که از کوههای لاریجان شروع شده ،بخش بند پی،لفور و سوادکوه و هزار جریب باستانی را در بر گرفته که همان پتشخوارگر بوده است.(رابینو،1383: 23)

در کتاب جغرافیایی حدود العالم در مورد کوه قارن چنین می خوانیم:« کوه قارن، ناحیتیست کی مر او را ده هزار و چیزی دهست و پادشاهی او را اسپهبد شهریار کوه خوانندو این ناحیتیست آبادان  و بیشتر مردم وی گبرکانند و از روزگار مسلمانی باز پادشایی این ناحیت اندر فرزندان باو است.» (147:1362) مسعودی جای کوه قارن را بین سرزمین قومس و طبرستان می­داند.(49:1381) ابودلف آن را متصل به ری و دماوند دانسته است.( 76:1342) خواند میر کوه قارن را کوهی برزگر میان طبرستان و ری دانسته که دماوند به این کوه متصل است. (1380: 11/ 6193) حافظ ابرو در مورد کوه قارن می­نویسد:«کوهی است برزگر میان طبرستان و ری پیوسته تا میان بسطام و دامغان و آن کوه را جبال قارن خوانند».(1349 : 1/193) محمدحسن خان اعتمادالسلطنه آن را درحدود ری و مازندران دانسته و می­گوید: « وآن را جبل عام و البرز خوانند ،کوهی عظیم و ممتد است و آن را کوه قارن و کوه قاف نیز گفته­اند .»(1367: 2/1011) لسترنج ناحیه کوهستانی قارن را نزدیک فادوسبان و مرکز حکومت دودمان قارن بر شمرده است.(398:1367)

بنا بر نوشته­ های پیشینان،کوه قارن ناحیه­ ای آبادان بوده که بیش از ده هزار آبادی داشته است.(حدودالعالم،147:1362)در حالی که اصطخری ذکر کرده که درکوههای قارن شهرها و دیه­های بسیاری نبوده به جز شهرهایی چون سهمار (شهمار یا سامار) و فریم (پریم)که به یک منزل از ساری فاصله داشته­اند.( 15:1373)یاقوت حموی کوه قارن را محلی درجبال  دیلم و مقر آل قارن ذکر می­کند.(1979 :4/26) ابن حوقل درصوره الارض می­نویسد:« سراسر جبال قارن قریه­ هاست و جز شهمار که در یک منزلی ساری است شهر دیگری ندارد و مسکن آل قارن در سرزمینی به نام بریم است که مرکز فرمانروایی آنان است و قلعه و ذخایر شان در آنجاست و از روزگار ساسانیان حکومت به دست مردم کوهستان است

».(119:1345)یاقوت حموی نیز به همین مطلب اشاره داشته و شهمار وفریم را از شهرهای کوه قارن دانسته است.( 1979: 4 /260 ) مولف حدود العالم در مورد شهمارمی گوید:«شهریست خرد هم از این ناحیت و از وی آهن و سرمه و سرب بسیار خیزد.»(148:1362) لسترنج آن را  آبادترین شهر کوه قارن داشته که مسجد جامع منحصر به فردی داشته است.(1367 : 398) اردشیر برزگر محل شهر شهمار را چسبیده به روستای میانا در دو دانگه شهرستان ساری معرفی کرده است.(1380 : 2/66)

شهر فریم را برخی از مورخان دژی دانسته اند،در حدود العالم می خوانیم:« قصبه این ناحیتست مستقر سپهبدان به لشکر گاهی است برنیم فرسنگ از شهر …»(147:1362)ابن اسفندیار پریم را یکی ازشهرهای کوهستانی که دارای مسجد جامع و مصلی وبازار است نام می برد.(1366: 1/74)یاقوت حموی فریم را مرکز فرمانروایی آل قارن در یک منزلی ساری برشمرده است.(1979: 4/260)حمد الله مستوفی در مورد فریم می­نویسد:«بعضی از قومس گرفته­اند و بعضی از توابع مازندران و اکثر اوقات داخل ساری می­باشد و به والی او تعلق دارد.»(1381: 229)

ولادیمیر مینورسکی فریم را اقامتگه شاهزادگان بنی قارن واقع در کنار شاخه غربی رود تجن دانسته است.(ابودلف، 1342: 134) سید حسین بنافتی در شجره الامجاد، فریم را چنین معرفی می­کند:«پریم و آن شهر کوچکی بود با حصار آجری شبیه به قلعه واقع در جلگه­ای موسوم به پریم، جنب رودخانه اَشَـک سمت شرقی شمالی که در این مکان فعلاً معروف است به شهر دشت فی الجمله آثار در آن مکان باقی است.»(1384: 20) بارتولد فریم را در جبال قارن و قلعه آن را مقر خداوندان محلی این ناحیه برشمرده(236:1358 )مایلز نیز  فریم را دژی در کوه های قارن در دامنه­های شمالی دماوند و در جنوب آمل معرفی کرده است.(اعظمی سنگسری، 1351: 49)

لسترنج، فریم را استوارترین دژ دودمان قارن که از زمان ساسانیان درتصرفشان بوده می­داند.وی ذکر می­کند در هیچ یک از کتب جغرافیایی بطور دقیق محل آن تعیین نشده است.(1367: 398). اعظمی سنگسری در مقاله­ی خود در مورد فریم چنین نتیجه می­گیرد:« می توان قبول کرد که فریم دژی در کوههای مشهوربه قارن بوده چه شهریار کوه که ابن اسفندیار آنرا کوهی واقع در فریم در جنوب ساری وسر راه دامغان به طبرستان ذکرکرده،کوهی از رشته  جبال قارن بوده است»(56:1351) ابن رسته نام ونداد هرمزداسپهبد آل قارن را به بخشی از کوه قارن که بر آن فرمانروایی داشته داده و آن ناحیه را به نام او کوه ونداد هرمزد خوانده است.(1365: 178)

زرین کوب در مورد جبال قارن چنین می­نویسد:« در مشرق ولایت رویان، جبال قارن بود با نزدیک  ده هزار آبادی که دامنه شمالی آن به نواحی آمل و ساری می­رسید و بلندیهای جنوبی آن بر دشتهای  قومس اشراف داشت و تمام آن شامل نواحی هزار جریب و سوادکوه و نواحی لاریجان کنونی بوده.از این جمله جبال ونداد هرمز شامل قسمتی از کوههای هزار جریب می­شد. لفور(= لبوره) و هرمزد آباد دژهای عمده آن به شمار می­آمد و هرمز آباد که قصر برخی از فرمانروایان خاندان قارن – ازجمله مازیار در آنجا بود و با ساری و آمل به یک اندازه فاصله داشت نیز  به همین کوه­ها مربوط می­شد.پاره دیگر از این جمله که جبل شهریار،شهریار کوه خوانده می ­شد نیز بخشی از دودانگه هزار جریب شهر عمده آن شهمار بود اما قلعه آن که تختگاه فرمانروایانش محسوب می­ شد پریم (= فریم) نام داشت و در جنوب ساری واقع بود.محلی هم به نام طاق در این پاره کوه وجود داشت که از قدیم جایگاه خزائن و دفاع این جبال به شمار می­آمد.بخش دیگری از جبال قارن،در محل سوادکوه کنونی،شروین کوه یاجبل شروین خوانده می­شد ودامنه­های جنوبی آن تا به حدود قومس گسترش داشت گردنه ای به نام شلفین نیز که سوادکوه و فیروزکوه را از هم جدا می سازد.گویا هنوز نام آن را در تلفظ عامیانه ضبط و تحریف یافته خویش نگه داشته باشد.در قلمرو جبال قارن لاریجان از قدیم ترین شهرهای کوهستانی طبرستان محسوب می شد و قلعه ای استوار داشت.»(1371 : 2/345 )

در ده تالیوَر در پریم،اسپهبد سرخاب پسر باو قصر گرمابه و میدان ساخت و اسپهبد شروین باوندی عمارتهای بیشتری در این ساخته که ابن اسفندیار آن را آثار در اواخر قرن ششم هجری دیده است. (1366 :1/156)

از دژهای مهم فریم قلعه کوزا دارای اهمیت بوده است،ابن اسفندیار محل این قلعه را در نزدیکی روستای تالیوَر ذکر کرده می گوید:«دهکده تالیوَر به پایان قلعه کوزا است»(همان) ذکریا قزوینی در آثار البلاد و اخبار العباد آنرا بدین گونه توصیف می کند:«قلعه ای است در طبرستان،از عجایب دنیا، بسیار بلند و عالی.ابر، به قله او نرسد و با ستاره سرگوشی کند.چندان منیع و حصین است که فکر متین ازترتیب مقدمات استخلاص او عاجز ماند. هیچ چشم بیننده ای چنین جایی و حصنی ندیده و هیچ گوشی چنین قلعه ای متین در ربع زمین نشنیده.»

(1373: 6/3)برزگر نام کنونی قلعه کوزا را کیزا در دودانگه ساری و در سمت جنوبی روستاهای میانا و پاچی ذکر می کند.(1380: 2/68)

هزار گری یا هزار جریب :

هزار گری یا هزار جریب بخش مهم از کوه های قارن است.ابن اسفندیار هزار گری را یکی از شهرهای کوهستان طبرستان دانسته که دارای مسجد جامع ،مصلی و بازار بوده است.(1366: 1/74) برزگر در مورد هزار گری چنین نوشته است:«دومین بخش خاوری قارن کوه است و از خاور به شاه کوه و باختر به سوادکوه و شمال به شهرهای شاهی ] قائمشهر [ و ساری و بندر گز و از جنوب به سمنان و دامغان و بستام چسبندگی دارد و رودهای تجن و تلار و نکا از کوه های هزار گری سرچشمه گرفته و از نزدیکی های ساری و شاهی و نکا گذشته، به دریای خزر می ریزد.کوه تاریخی شهریار کوه به نام اسپهبد شهریار باوند( یکی از شاهان دسته یکم از خاندان باوندی در هزارگری ) در این بخش جای دارد .»(1380: 2/65 )

بنافتی در مورد هزار جریب می نویسد:«هزار جریب قدیم موسوم بود به ونداد و چنانچه حموی در معجم البلدان و مراصد الاطلاع ذکر می کند.پس از آن ونداد متروک ، به زبان مازندرانی هزارگری معروف گردید. چنانچه میقانی در تاریخ خود و مرحوم رضا قلی خان هدایت در جلد ششم روضه الصفا ، هزارگری می نویسند به تعریب ناقص،هزارجری اخیراً هزار جریب معروف شد.این ناحیه از فریم و آسران رستاق وسیع تر و پرجمعیت تر بود و در عصر میر عمادالدین متجاوز از دویست قراء داشت .چهار کلاته جزو هزار جریب بود و در عصر محمد شاه قاجار جزو حکومت دامغان شد ….

در عصر حاضر قراء و دهات هزارجریب در حدود سیصد قراء است و در عصر میر عماد الدین قراء و نفوس اضعاف حالیه بود،در اثر یورش های امیر تیمور و قتل عام و کشتار عظیم در مازندران (اگرچه از برکت سیاست و اخلاق میر عماد هزار جریب یک اندازه مصون ماند) و زلزله 1180 و 1220 و قتل عام طاعون 1247 قراء و قصیات و شهرها ویران و نابود اماکن قراء و قصبات معموره ، جنگل های انبوه شده است که در بدو مشاهده احتمال آبادی در آن اماکن داده نمی شود و بعد از مشاهده و علائم آبادی حس می نماید،که این مکان معمور بوده  است.» (1384 : 25024)

بنابراین پتشخوارگر سرزمین کوهستانی وسیعی بوده که طبرستان را در بر می گرفته است.بخشی از این سرزمین کوهستانی ،کوه قارن نام یافته است.علت نامگذاری آن چنین است:در زمان خسرو انوشیروان ترکان همسایه شرقی ایران بودند. خاقان ترک چندین نوبت به خراسان و طبرستان حمله آورده و خسارت های زیادی رسانده بود .خسرو اول پس از فراغت از جنگ با رومیان در طی سالهای561 تا 570 میلادی به نبرد با ترکان پرداخت.(کرستین سن ، 1374: 459) ابن اسفندیار داستانی از جنگ های خسرو اول و خاقان ترک بیان می کند.بنابر روایت او تعداد سه هزار سپاهی همه لباسهای جنگی سبز رنگ پوشیده و پرچم های سبز در دست داشتند و به جز چشمانشان از سر تا پا همه جا را پوشانده بودند،هنگام ممعرکه نبرد با ترکان به یاری انوشیروان شتافتند و با ترکان به جنگ پرداختند.این در حالی بود که هر دو طرف جنگ از اصل و نسب این جنگیان سبز پوش چیزی نمی دانستند.به یاری ایشان نبرد با پیروزی سپاه ایران تمام شد.

سپاه ناشناس پس از آن از آوردگاه روی به سامان خویش نهادند.انوشیروان که دلیری آنان را در میانه ستیز و آویز با ترکان به چشم دیده بود به تعقیبشان پرداخته با صدای بلند خود را شناسانده و از آنان نیز خواست تا خود را بشناسانند و توقف کنند.سپاهیان سبز پوش پاسخی نگفتند.تا جائی که انوشیروان خود را از اسب به زیر انداخته آنان را سوگند داد.رزم آوران ناشناس ایستادند و نقاب از چهره برگرفتند، خود را  فرزندان سوخرا وزیر قباد پدر انوشیروان نامیدند.انوشیروان به آنان محبت نموده ازآنان  به جهت ستمی که از پدرش بر سوخرا را رفته بود دلجویی نمود.از اینرو زرمهر پسربرزگ سوخرا را حکومت زابلستان داد و قارن پسر دیگر سوخرا را فرمانروای بخشی از پتشخوار گر ساخت.(1366: 1/150)

این سرزمین کوهستانی به واسطه نام قارن پس از این به کوه قارن شهرت یافت.همان طور که پیش تر اشاره رفت کوه شروین،شهر یار کوه ،و ندا امید کوه ،و ندا هرمزد کوه و … نیز بخش هایی از کوه قارن است که در قرون اولیه اسلامی بدان موسوم شده اند.

با توجه به داده های تاریخی می توان حدود کوه قارن را از کوه های لاریجان تا گرگان امروزی در نظر گرفت. سرزمین کوهستانی قارن شامل نواحی دامنه شمالی و هم دامنه جنوبی رشته کوههای البرز می شده است.از این رو کوه قارن سرزمین کوهستانی وسیعی بوده که بخشی از آن دارای جنگل های انبوه و بخش دیگر به جهت مجاورت با دشت کویر پوشش گیاهی فقیر تری دارد که امروزه در استان های تهران و سمنان قرار می گیرد.

کتابنامه

1)آملی ،اولیاء الله . 1313. .تاریخ رویان .تصحیح عباس خلیلی . تهران .اقبال

2) ابن اسفندیار، بهاءالدین محمدبن حسن. 1366.تاریخ طبرستان .تصحیح عباس اقبال.تهران. نشرپدیده خاور

3) ابن حوقل. 1345.صورُه الارض. ترجمه جعفر شعار .تهران . بنیاد فرهنگ ایران

4) ابن خرداد به. 1370.المسالک و الممالک.ترجمه حسین قره چانلو. تهران.ناشر مترجم

5) ابن رسته. 1365.الا علاق النفیسه .ترجمه و تعلیق حسین قره چانلو.تهران.انتشارات امیر کبیر

6) ابودلف.1342.سفرنامه ابودلف در ایران. باتعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی.ترجمه ابوالفضل طباطبایی .تهران. فرهنگ ایران زمین

7)  اصطخری،ابوسحق ابراهیم. 1373.ممالک و مسالک .ترجمه محمد ابن اسعد بن عبدالله تستری. به کوشش ایرج افشار. تهران . بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی

8)  اعتماد السلطنه ، محمد حسن خان. 1373.التدوین فی احوال الجبال شروین ( تاریخ سوادکوه مازندران ).تصحیح مصطفی احمد زاده .تهران .انتشارات فکر روز

9)  ——————— .1376.مرآة البلدان .تصحیح عبدالحسین نوایی و میر هاشم محدث . تهران .انتشارات دانشگاه تهران

10) اعظمی سنگسری،چراغعلی. 1351.« فریم پایگاه اسپهبدان باوندی کجاست ؟ » .تهران. مجله بررسی های تاریخی،شمار یکم ،سال هفتم

11) بار تولد ،واسیلی و لادیمیرویچ .1358. تذکره جغرافیایی تاریخی ایران .ترجمه حمزه سردادور. تهران.نشر توس

12)برزگر ،اردشیر.1334.تاریخ تبرستان. تهران. انتشارات سازمان جوانان زرتشتی بمبئی

13) —————.1380. تاریخ طبرستان.تصحیح محمد شکری فومشی.تهران. نشررسانش

14)بنافتی،سید حسین.1384.شجرهُ الامجاد فی تاریخ میر عماد (جنبش میرعماد در مازندران ).تصحیح فریده  یوسفی .ساری.شلفین

15) بیرونی ،ابوریحان.1352.آثار الباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران .کتابخانه ابن سینا

16) توین بی، آرنول. 1379.جغرافیایی اداری هخامنشیان.ترجمه همایون صنعتی زاده.تهران . بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی

17) حافظ ابرو. 1349.جغرافیایی حافظ ابرو.کوشش مایل هروی .تهران. بنیاد فرهنگ ایران

18) حجازی کناری،سید حسین. 1372.پژوهشی در زمینه نام های باستانی مازندران.تهران .انتشارات روشنگران

19)حدودالعالم من المشرق الی المغرب (1362) ،به کوشش منوچهر ستوده ، تهران ، طهوری

20) حموی یاقوت،شهاب الدین عبدالله.1979 م/1399ق. معجم البدان.بیروت لبنان.داراحیاء التراث العربی

21) دیاکونف،ایگورمیخائیلوویچ. 1377.تاریخ ماد.ترجمه کریم کشاورز. تهران .انتشارات علمی و فرهنگی

22) رابینو،یاسنت لویی. 1383.مازندران و استرآباد.ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی.تهران .انتشارات علمی و فرهنگی

23) زرین کوب،عبدالحسین. 1371.تاریخ مردم ایران .تهران .انتشارات امیر کبیر

24) طبری ،محمد بن جریر. 1352.تاریخ الرسل و الملوک.ترجمه ابولقاسم پاینده .تهران. بنیاد فرهنگ ایران

25) عمادی ،اسدالله. 1382.«ریشه یابی نام های مازندران ،تبرستان و پتشتخوارگر».رشت

دو فصلنامه پژوهشی علوم انسانی ره آوردگیل.سال اول.شماره یکم.

26) فرنبغ دادگی.1385.بند هشن.گزارنده مهردا بهار.تهران.نشرتوس

27) قزوینی،ذکریا محمد بن محمود. 1373.آثار البلاد واخبار العباد.ترجمه جهانگیر میرزا قاجار.تصحیح میر هاشم محدث. تهران.انتشارات امیر کبیر

28) کامرون،جورج. 1374.ایران در سپیده دم تاریخ.ترجمه حسن انوشه.تهران .انتشارات علمی و فرهنگی

29) کریستن سن ،آرتور.1374 .ایران در زمان ساسانیان.ترجمه رشید یاسمی.تهران.دنیای کتاب

30) لسترنج ،گای.1367.جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی.ترجمه محمود عرفان . تهران.علمی و فرهنگی

31) مارکورات،یوزف. 1373.ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی .ترجمه مریم میر احمدی .تهران .انتشارات اطلاعات

32) مرعشی،میر ظهیر الدین. 1361.تاریخ طبرستان و رویان و مازندران . به کوشش محمد حسین تسبیحی .تهران .انتشارات شرق

33) مستوفی قزوینی،حمد الله. 1381. نزهه القلوب .تصحیح محمد دبیر سیاقی. قزوین .انتشارات حدیث امروز

34) مشکور،محمد جواد. 1371.جغرافیایی تاریخی ایران باستان .تهران .دنیای کتاب

35) میر خواند.1380.تاریخ روضه الصفا . تصحیح جمشید کیان فر. تهران.انتشارات اساطیر

36) نفیسی،سعید.1383.تاریخ تمدن ایران ساسانی .به اهتمام عبدالکریم جربزه دار. تهران.انتشارات اساطیر

37) یعقوبی،ابن واضح.1343. تاریخ یعقوبی.ترجمه محمد ابراهیم آیتی . تهران .بنگاه ترجمه و نشر کتاب

*این مقاله در کتاب مجموعه مقالات «تبرستان نامه» در سال1389 از سوی انتشارات رسانش منتشر شده است.