شنبه 16 خرداد 1394-0:33
چرا ساختار فرهنگی روستاها دگرگون شده است؟
امروز روستاییان -به ویژه نسل های جوان- تا حدی زیادی قبول ندارند که در زمره هویت روستایی دسته بندی شوند. این نگرش و تعریف از "خویشتن" است که امروز روستاها را به سمت فراموشی کامل هویت روستایی می برد.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، احسان شریعت: سال های زیادی از ورود مدرنیته به کشور نمی گذرد. در این سال ها عناصر و مظاهر مدرن شدن وارد زندگی مردم شده و بخش زیادی از جوانب فرهنگی را تحت تأثیر خود قرار داده است.
در دهه های اخیر با رشد و پیشرفت تکنولوژی و ورود مدرنیزاسیون به جوامع، روستاها در اغلب نقاط جهان و همچنین ایران تغییرات زیادی را پشت سر گذاشته و چهره نوظهوری یافته است.
شکل معماری روستایی، استفاده از مصالح جدید برای احداث بنا، فرهنگ روستایی، اقتصاد روستا و موارد دیگر دستخوش تغییر و تحولات بسیاری شده است. این روند در روستاهای ایران کم و بیش یافت می شود.
یکی از استان هایی که به نظر می رسد به صورت تقریباً گسترده ای در معرض این تغییرات قرار گرفته، مازندران است. روستاهای استان مازندران تا حد زیادی دیگر ویژگی های اصیل روستایی را دارا نیستند و بسیار سریع به سمت الگوی نوینی از روستا پیش می روند؛ به طوری که به نظر می رسد فرایند دور شدن از فرهنگ و سبک زندگی روستایی همچون زبان، پوشش، هنر و موسیقی، تغذیه، آداب و رسوم، خلق وخوی، منش و غیره در روستاهای مازندران شدیدتر از روستاهای دیگر نقاط ایران است.
معمولاً در تحلیل های این چنینی به ساختارهای مادی و عینی توجه می شود. برای مثال در بحث شباهت شهر و روستا و گرایش روستاییان به فرهنگ شهری که در چند ساله اخیر در روستاها شاهد آنیم، به مولفه هایی همچون نزدیکی شهرها به روستاها، مهاجرت های روستاییان به شهرها و برعکس، ارتباطات گسترده واقعی و مجازی میان این دو طیف، تکنولوژی و پیشرفت روز افزون آن، افزایش سطح تحصیلات و تعلیمات، گردشگری و ورود گردشگران شهری و واردات فرهنگی، رفاه اقتصادی و اجتماعی و ... اشاره می شود.
موارد فوق از جمله اصلی ترین علل موضوع بحث این مقاله به شمار می آید که اغلب کارشناسان از آن به عنوان عوامل چنین فرایندی یاد می کنند.
اتفاقاً به نظر می رسد این عوامل در مازندران به صورت شدیدتری وجود دارد. نزدیکی شهر و روستا به حدی است که گاه تمایز منطقه ای و جغرافیایی میان آن دو دشوار است. مهاجرت ها روند رو به رشدی داشته و در هر دو سو تأثیرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بسیاری گذاشته است. ارتباطات واقعی و مجازی این دو بافت به حدی گسترده است که دیگر نمی شود تفاوتی میان مردم شهر و روستا یافت.
تکنولوژی و پیشرفت سطح زندگی روستاییان را تقریباً به زندگی سطح زندگی مردم شهر رسانده و دیگر نمی توان روستاییان را طبقه ای اجتماعی و اقتصادی نامید.
گردشگران امروزین میل وافری برای گردشگری روستایی داشته و با این سیل عظیم گردشگران به ویژه در غرب مازندران، واردات فرهنگی بزرگی به این مناطق صورت گرفته است. همچنین رفاه اقتصادی و حمایت های اجتماعی از روستاییان نیز امروزه در مقایسه با گذشته رشد بسیار چشمگیری داشته و شاخص های رفاهی اعم از بهداشت، مرگ و میر نوزادان، بیمه، و... برای مردم روستایی شرایط بهتری را ایجاد کرده است.
آنچه در این نوشته به عنوان نکته اصلی در دگرگونی ساختار فرهنگی روستا مدنظر است نگاه تک بعدی به تغییر ساختارهای مادی نیست. ساختارهای مادی اعم از پیشرفت تکنولوژی، مهاجرت، ورود گردشگران و ... به عنوان پایه و متغیر مستقل در این تبیین نقش دارد، اما چیزی که تأثیرات این متغیر مستقل را تکمیل می کند نگرش ها و طرز تلقی های روستاییان است.
تعریفی که به مرور زمان در روستاییان ایجاد شده موجب این شده است که امروز روستاییان - به ویژه نسل های جوان- تا حدی زیادی قبول ندارند که در زمره هویت روستایی دسته بندی شوند. این نگرش و تعریف از "خویشتن" است که امروز روستاها را به سمت فراموشی کامل هویت روستایی می برد. چرا که بسترهای مادی تنها زمینه سازند نه مشوق اصلی. انگیزه اصلی به سبب یک تعریف همه گیر ذهنی به وجود آمده است نه بسترهای تکنولوژیکی.
این تعریف ذهنی از خویشتن، فرد روستایی را وادار می سازد تا با سعی در پاک کردن صورت های هویتی روستایی خود را بیش از پیش به هویت شهری نزدیک سازد. در امر هویت نیز آنچه بیشتر در مراحل آغازین مورد شبیه سازی قرار می گیرد، ظواهر و صورت هاست. به همین دلیل روستاییان هر چه بیشتر سعی می کنند ظواهر زندگی خود اعم از پوشاک، سبک تغذیه، معماری، و ... را از حالت سنتی خارج کرده و به نظام صورت بندی شهری نزدیک سازند. چه بسا در این کار تا حدی افراط نیز انجام داده و بسی از شهریان پیشی گیرند.
به نظر می رسد علت این فرایند را نیز باید در عملکرد و برخورد شهری ها با روستاییان پیدا کرد. مسأله ای فرهنگی که به طور بسیار نادرست در فرهنگ عمومی وجود داشته و مسبب این وضع است: معمولاً آنچه در این چند دهه در کشور باب شده این است که هر چه از سمت پایتخت به سمت شهرستان ها، هر چه از شهرهای بزرگ به سمت شهرهای کوچک، و هر چه از سمت شهرها به سمت روستاها می رویم، نوعی فرهنگ نادرست وجود دارد که افراد مردم شهرهای کوچک و روستاییان را به تمسخر می گیرند و آنها را حقیر می شمرند. این رفتار نادرست در برخورد تهرانی ها با شهرستانی ها تا حدی وجود دارد. آنها برای اغلب قومیت ها طنزهایی ساخته و برخورد از بالا به پایینی با مردم اقوام مختلف ایرانی دارند. همین برخورد در مورد ارتباط شهری ها با روستایی ها نیز وجود دارد.
از این رو روستایی ها که مورد تمسخر و تحقیر شهری ها واقع می شوند رفته رفته احساس می کنند برای برون رفت از زیر این فشار روانی باید هویت خویش را ترک گفته، به سمت همان کسی بروند که به آنها دید حقیرانه ای داشته است. این می شود که هویت روستایی که در جای خود بسیار ارزشمند و قابل اعتناست، در تعاریف ذهنی افراد کمرنگ شده و آنها که اکنون وسایل رسیدن به هویت شهری را نیز در دسترس دارند، به سمت هویت شهری گرایش می یابند.