يکشنبه 3 ارديبهشت 1385-0:0
برخورد فصلي
يادداشتي از: مسيح علينژاد؛خبرنگار مازندراني روزنامه اعتماد ملي.
اهالي شهر متعجب و پرسوال نگاه ميكنند: يكي در امتداد خيابان چالهاي ميكند و ديگري از پي آن چاله را پر ميكند. هر يك سخت مشغول ايفاي وظيفه خود. و اما ماجرا از اين قرار است: سه نفر را گماشتهاند پي كاري، يكي را براي كندن خيابان، ديگري را براي كاشتن تير چراغ برق و سومي را براي پر كردن چالههاي كنده شده.
از قضا آنكه بايد تير چراغ برق را در چاله مينهاد، به هزار و يك دليلي كه هيچكس پياش را نگرفت بر سر قرار نيامده است و اهالي شهر اينك متعجب نگاه ميكنند دو گماشته ديگر را كه يكي چاله ميكند و ديگري چاله را پر ميكند بيآنكه چيستي و چرايي »غايب« ماندن آنكه مييابد تير چراغ برق را در چاله مينهد براي شان اهميتي داشته باشد.
و اين قصه نه تنها در آن روزهايي كه برخورد با وضعيت حجاب در جامعه در حد بگير و ببندهاي ضربتي و اجراي يگان ويژه نيروي انتظامي كه در ميان افكار عمومي به پروژه لندكروزها معروف شده بود مصداق يافت و ما از آن بسيار نوشتيم بلكه اين روزها بار ديگر مصداق روشنتري يافته است.
به گونهاي كه اين بار اهالي شهر متعجب و پرسوال نگاه ميكنند همه آناني را كه به نحوه پوشش و حجاب جوانان اين جامعه معترضند و ديگراني كه براي از بين بردن اين وضعيت وارد ميدان ميشوند بيتوجه به هزار و يك عامل و ابزاري كه براي رشد جوان امروز غايب ماندهاند.
اعتراض اعضاي شوراي شهر تهران، اعتراض نمايندگان مجلس هفتم، اعتراض ائمه جماعات و تجمع زنان و خانوادههاي شهدا از يك سو و ورود نيروي انتظامي و اعلام قوه قضاييه در جريمه نقدي براي مجازات بدحجابي از سوي ديگر مصداق همان حكايت تكراري است كه يكي چاله ميكند و ديگري چاله را پر ميكند بيآن كه كسي به كالبدشكافي نيامدن و غيبت او كه ميبايد تير چراغ برق را ميكاشت كمر همت ببندد.
نسلي كه امروز القاب كشدار بيحجاب، فاسد، لاابالي و اوباش را پسوند نامش كردهاند، آيا زماني كه نخستين گريهاش را براي پاي نهادن به دنياي موهوم امروز فرياد زد ولنگار و اوباش بوده است؟
آيا نسلي كه اينك مورد عتاب و خطاب مسوولان دلسوز نظام است از آن سوي مرزها پاي به خيابانهاي آشفته ايران نهاده است؟
او كودك خانههاي همين ولايت، دانشآموز مدرسههاي همين كشور، نوجوان پرسههاي همين ديار و جوان سردرگم اجتماع همين مرز و بوم است.
خانواده، مدرسه، جامعه و ديگر محيطهاي آموزشي، اجتماعي و پرورشي چقدر همت به خرج دادهاند براي علم كردن تير برقهايي كه روشنايي راهشان باشد تا نسلي كه در بحران بيهويتي امروز سرگردان هيچي و پوچي ذهن و زندگي خويش است، نقطه اتكايي بيابد و رهاي كوچه و خيابان نشود، چه بسا جواناني كه در تاريكي دهشتناك راه، بر كورسوهايي دلبسته و براي ارضاي خواستههاي پرشور خود، از شاهراههاي زندگي به كجراههها پناه آوردهاند.
امروز اما ضابطين قضايي در سطح شهر، افراد خاطي را به قانون معرفي ميكنند، معترضين نيز وظيفه خود ميدانند كه تحكم و جديت مسوولان را در برخورد با مفاسد اخلاقي و پوششي جوانان خواستار باشند تا با نسلي كه در خلاء حضور آناني كه ميبايد چراغ راه ميبودند و تكيهگاه و ملجاء روزهاي دشوار و بحراني اين نسل برخورد قاطع صورت گيرد. به مسلخ بردن معلولي كه خود هم نميداند كجاي زمين و زمان قرار دارد، بدون ريشهيابي علتها، يقينا تاؤيري در كاهش مفاسد اجتماعي نخواهد داشت و اعمال خشونت و به كارگيري شيوههاي خشن، نتيجهاش آن است كه تفاوت ظاهري زنان در حيطه و حوزههاي كاري و رسمي كاملا متفاوت با نحوه حضور آنان در فضاهاي آزاد و يا كشورهاي ديگر باشد.
به هر تقدير، نسل امروز محصول 28 سال حاكميت ديني و اسلامي است كه نميتوان نقش برخوردها، شيوهها و روشهاي به كار گرفته شده از سوي برخي از تصميمگيران را در آنچه كه اينك مسوولان عرصه حاكميتي از آن به عنوان عدول از مباني ديني و ارزشي و ترويج ابتذال نام ميبرند، ناديده انگاشت. همان گونه كه نميتوان برخورد فصلي مسوولان با اين پديده را نيز در مقاطع مختلف ناديده انگاشت.
چنان چه در فصل انتخابات هيچيك از جريانهاي موجود در عرصه رقابت حاضر نشد ديدگاههاي واقعي خود پيرامون آنچه را كه اين روزها از آن به عنوان فاجعه در نحوه پوشش جامعه ياد ميشود بيان كند و اين روند حتي پس از استقرار جريان اصولگرا در شوراي شهر و مجلس نيز ادامه يافت و تا زماني كه در اختيار گرفتن كرسي رياستجمهوري براي اين جريان به يقين تبديل نشده بود هر گونه اظهارنظري در گوشه و كنار مبني بر برخورد با نحوه پوشش جامعه به شدت از سوي چهرههاي عملگرا و عقلاي اين جريان تكذيب ميشد تا مبادا آراي همين نسل تاثير واقعي خود را بر نتيجه انتخابات بگذارد.
بدين ترتيب نگاه ابزاري به نسلي كه پرورش يافته نظام آموزشي و فضاهاي فرهنگي و اجتماعي همين كشور است از يك سوي و به فراموشي سپردن علل و عوامل اصلي عدول آنان از ارزشها در ديگر سو پيوندي شد تا اينك نسلي در ابهام به تصميمات مسوولان بنگرد: آيا تصميمگيرندگان به همان اندازه كه براي خاطياني كه بدحجابي آنان را جرم مشهود برشمردهاند، جريمه و مجازات در نظر گرفتهاند، براي عاملان آنها طي اين سالها كه منجر به فاصله گرفتن اين نسل نسبت به ارزشها شدهاند نيز مجازاتي را حتي در بيان و زبان در نظر دارند؟
آيا برخورد فصلي و در نظر گرفتن مجازات براي آناني كه در فصول انتخاباتي با همين شمايل و ظواهر مورد مهر و عطوفت تصميمگيران بودهاند، تداعيگر ناديده انگاشتن جايگاه واقعي نسلي اثرگذار در جامعه نيست؟
اگر تابستان و خنكاي آسمان شهر، حجاب ساكنان شهر را نيمه ميكند، برخورد فصلي و نگاه تكبعدي به اين پديده نيز جوانان را از ارزشها، باورها، اعتقادات و اعتماد اين نسل به تصميمگيران دور نميكند؟ (roozna)