شنبه 20 تير 1394-13:34
ابر «عدالت» در سپهر «سیاست»
امام علی(ع) نه فقط «حقوق شهروندان» را در برابر «حکومت» بهرسمیت میشناخت، بلکه بالاتر از آن انتقاد از حاکم را وظیفه و تکلیف آنها میدانست و در مقام عمل، آن کسانی را که در بیان سخن حق و نقد حکومت صریحتر بودند، قدر میدانست و بر صدر مینشاند.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، جعفر رحمانزاده، استاندار زنجان در دولت اصلاحات: از اوایل قرن دوم هجری که مکتب «اشاعره» در تبیین نسبت و رابطه «عدل» و «عقل» با خداوند و شریعت هرگونه داوری اخلاقی درباره خداوند را مردود شمرد و معتقد بود افعال ذاتا و بهطور جوهری حسن و قبحی ندارند، بلکه آنچه از ناحیه خداوند صادر میشود «حق» و «عدل» است، این نگرش دستمایه مشی سیاسی حکومتها و خلافتها شد.
آنهایی که بر مسلمانان حکمرانی میکردند. این حاکمان که برای خود شأنی چون اراده و فعل خداوند قائل بودند، با تکیه بر نظریه پیشگفته، همه اعمال و رفتارهای مستبدانه خود را در پرتو چنین معرفتی توجیه میکردند.
«امویان» و بعدها عباسیان، «حق» و «عدل» را در قدرت «مستقر» میدانستند؛ هرچند از طریق «زور» و ظلم بهدست آمده باشد. «ابنخلدون»، فیلسوف و جامعهشناس نامدار اسلامی، از چنین دگرگونیای در شکلگیری و استقرار قدرت و حکومتی که بنیادش برپایه «زور» بود، به «تغلب» یاد کرده است.
تشیع که در بسیاری از اصول و مبانی با این نحله فکری مرزبندی داشت، دراینباره بر حسن و قبح عقلی و ذاتی افعال انگشت تأکید میگذاشت و به تعبیر استاد شهید مطهری، «عدل» از امور ماقبل دینی یا به اصطلاح امروزی «پیشادینی» بهشمار میآید. عدل، علت احکام و معیار و محک و سنجهای است که احکام شریعت و رفتار حکمرانان اسلامی با آن داوری و ارزیابی میشود، چون آنچه «عدل» است از خداوند سر میزند و ازهمینرو است که تشیع بهعنوان مکتب «عدل» و «عقل» شناخته میشود.
پیشوای بیبدیل شیعیان، امامعلی(ع) که به تعبیر «جرج جرداق» مسیحی صدای عدالت انسانی است، در مقابل نظریه «تغلب»، اصالت حکمرانی را در حق و دفع ظلم میداند و اشاره میکند در غیراینصورت از آب عطسهای که از بینی بز، بیرون میریزد، پستتر است.
اندیشههای آسمانی او در ترسیم «حکمرانی خوب» را باید در کلام بلند و مانای او جستوجو کرد، آنجا که میگوید: «با من به مانند آنکه با زورمداران و جباران سخن میگویند، همکلام نشوید» یا «آنگونه که نزد اهل قدرت که انتقاد شما را برنتافت و عصبانی شد، پیش من خود را نبازید و دستوپا گم نکنید». «اینگونه با من مواجه نشوید که خطابم کنید هر چه شما بفرمایید و انجام دهید درست است... .
یا فکر نکنید انتظار دارم مرا بزرگ شمارید و از من تعریف و تمجید کنید...».
(نهجالبلاغه خطبه ٣٧)
یا آنگاه که با حضور و اقبال و اصرار مردم جامه خلافت را به تن میکنند، از آغاز تا پایان همواره به اجرای عدالت در اجزای حکومت، در ابعاد سیاسی و اقتصادی ملتزم بودند.
او نه فقط «حقوق شهروندان» را در برابر «حکومت» بهرسمیت میشناخت، بلکه بالاتر از آن انتقاد از حاکم را وظیفه و تکلیف آنها میدانست و در مقام عمل، آن کسانی را که در بیان سخن حق و نقد حکومت صریحتر بودند، قدر میدانست و بر صدر مینشاند.
«اقولهم بمر الحق لک» برای حفظ و بقای قدرت هرگز به سلب آزادی مردم رضایت نمیداد. مخالفان وی در مقام انتقاد، بیان مواضع و ابراز عقیده، آزاد بودند و در نهایت مدارا، به تندروترین آنها، یعنی خوارج اجازه میداد حتی در مسجد و هنگام نماز و خطبه به ابراز مخالفت بپردازند. یا درباره فرقه «بنیناجیه»، که از مخالفان و منتقدان دوران حکومت و خلافت وی بودند، میگفت: «من به صرف اتهام و بیتحقیق، کسی را دستگیر نمیکنم و با ظن و گمان کسی را کیفر نمیدهم و جز با کسی که با من آشکارا دشمنی کرده است، نمیجنگم؛ آن هم پس از اینکه او را دعوت و حجت را بر او تمام کنم...». و درنهایت هزینه ایستادگی خویش را پای عدالت، در سحرگاه نوزدهم رمضان در محراب نماز پرداخت که «قتل فی محرابه لشده عدله».
عجب آنکه در واپسین لحظههای حیات نیز دلواپس عدالت بود و همواره از قاتلِ در بند خویش یاد میکرد و بر رعایت عدالت درباره او تأکید و تصریح داشت و چه نکو سروده است شهریار شاعر معاصر که میزند پس لب او کاسه شیر، میکند چشم اشارت به اسیر، چه اسیری که همان قاتل اوست، تو خدایی مگر ای دشمن دوست، در جهانی که همه شور و همه شر، ها علی بشر کیف بشر.
* این یادداشت امروز در صفحه نخست روزنامه شرق نیز منتشر شد.