پنجشنبه 18 خرداد 1385-0:0
راه هايي که به جايي نمي رسد
نگاهي به فيلم سينمايي باغ هاي کندلوس(پرستو سپهري)
فيلمنامه نويس و کارگردان: ايرج کريمي؛ تهيه کننده: عليرضا شجاع نوري؛ فيلمبردار: محمدرضا سکوت؛ تدوين: ايرج کريمي، رضا شيرواني؛ صدابردار: مرتضي اصلان زاده ، سعيد احمدي؛ صداگذار: محمد حقيقي؛ طراح صحنه و لباس: فرشته يميني شريف؛ چهره پرداز: مهين نويدي، بابک شعاعي؛ بازيگران: محمدرضا فروتن، فريبا کامران، خزر معصومي، مسعود کرامتي و ...
خلاصه داستان - سه مرد در جاده هاي شمال ايران، در مسير کندلوس به جستجوي گور زن و شوهري از دوستان خود مي روند که در گورستان هاي آن منطقه مدفونند. زوجي که در جواني و در اوج عشق جان سپرده اند. فيلم رفت و برگشتي است ميان حال و گذشته.
هرچند ذات و شيوه پرداخت در سينما، در اساس با شعر متفاوت است، اما تجربه کريمي براي بازسازي انديشه هايش، بيش از هر فيلمساز زنده ايراني به تجربه يک شاعر نزديک مي شود. حال و هوايي آشنا و برآمده از آني که پيشتر توسط فيلمساز، در لحظه اي يگانه تجربه شده است و بار ديگر بازآفريني مي شود. از سفر شبانه در جاده، در عنوان بندي آغازين فيلم تا گفتگوهاي به ظاهر بي سروته آدمهاي قصه. کريمي باز هم دلبستگي خود را به بازي و واقعه خارج از قاب نشان مي دهد. و البته اين در روايت متراکم او که امکان باز شدن و گسترده شدن کامل واقعه را، نه در طول فيلم و نه در گستره قاب تصوير مي دهد، اجتناب ناپذير مي نمايد.
به رغم کشدار بودن برخي گفتگوها، قصه بسيار فشرده و بريده بريده تعريف مي شود. و همين ناخواسته راه به تأويل و تفسير گسترده اي براي کار مي دهد. تأويلي که پيداست در فرصت اندک اين نوشته بروز چنداني نخواهد داشت. فيلم کريمي مثل کلاه شعبده بازان است؛ دستمال بلندي در آن فشرده شده که هرقدر بخواهي بيرون کشيده و باز مي شود.
با اين همه به نظر مي رسد سياستهاي جاري فرهنگي طي دو دهه گذشته، چندان ميل و رغبتي به اين گونه فيلمها ندارد و همين کريمي و سينمايش را در فضاي سينماي ايران به انزوا مي کشاند. به رغم اين که او در فضاي جاري سينما، خط و امضاي خود را به ثبت مي رساند و فضا و بيان خاص خود را به نمايش مي گذارد و در اين راه بعضاً مقلد هم مي يابد، اما با جدا افتادن از گونه هاي شناخته شده سينماي ايران، تک مي افتد و مهجور مي ماند. بيان و فرمهاي غيرمعمول و موقعيتهاي نامأنوس و آدمهاي فراواقعي و قصه مشکل و روايت نامتعارف او، البته براي تماشاگر باحوصله و فکور سينما، نه تنها غرابتي ايجاد نمي کند، که رفته رفته جا مي افتد و همراهش مي شودو جلبش مي کند.
با اين همه سينماي کريمي، خواستار عام چنداني ندارد. نه جاذب تماشاگر عام و درنتيجه تهيه کنندگان بازار سينماي ايران است و نه با فرمولهاي آشناي سينماي جشنواره پسند همخواني دارد. سينماي روشنفکرانه اي است که از دغدغه هاي شخصي او سربرآورده است.
پس او همواره براي يافتن سرمايه آثارش دچار کشاکشي سخت است. با اين همه به نظر مي رسد که او طريق خاص خود را يافته است. محتاطانه چنان مي رود که نه خرج چنداني روي دست تهيه کننده اش بگذارد و نه استعاره هاي آثارش پر عباي کسي را آلوده کند. هرچند اين محافظه کاري گاه به از رمق افتادن بخشهايي از کارش مي انجامد.
کريمي هوشيارانه از وجه پويا و دراماتيک جاده استفاده مي کند و آن را اساس فيلمش قرار مي دهد. اگر در از کنار هم مي گذريم مقصدي ظاهري داريم که در پايان نارسيده به مقصد گرفتار دور مي شويم، در باغهاي کندلوس اساساً در جاده شناوريم.
هرچند در ابتدا و انتهاي قصه، تصادف نه چندان موجهي به مثابه يک مقصد عيني تعريف مي شود، با اين وجود سه مرد ميانسال قصه، مقصدي ندارند. هر مکان و هر قبرستان مي تواند مقصد آنان باشد. اين سه در جاده شناورند و انگار بيهوده در پي قبر دوستانشان مي گردند. دوستان از دست رفته اي که به نظر مي رسد همواره با آنان همراهند. آدمهاي ديگر داستان نيز چندان زميني و زنده نمي نمايند. مرد آذري که ماشينها را بوکسل مي کند، سيد که همواره و همه جا سر مي رسد، زن و شوهر عجيبي که مسافران را مهمان مي کنند... همگي در برزخي ميان زندگي و فراسو شناورند. گاه دريافته مي شوند و گاه ناديده گرفته مي شوند. گاه اين طرف خط اند و گاه در وادي ديگر. اينجا ماوراءالطبيعه کريمي بسيار شخصي است.
سينماي کريمي، سينماي روشنفکرانه طبقات ميانه است. آدمهاي قصه اش روشنفکراني اند که هم در تفسير هستي خود دچار مشکل اند و هم دغدغه هاي اقتصادي و اجتماعي طبقات ميانه گريبانگيرشان است. روشنفکران قصه کريمي همواره نقبي به ماورا مي زنند. عشق و عرفان و سير در عالم ماورا از اجزاي هميشگي آثار کريمي اند؛ از آثار کوتاهش تا امروز. در نشانه ها روح همسر و فرزند، همنشين زن مي شوند؛ در ازکنار هم مي گذريم همه آدمهاي قصه انگار مرده اي را با خود حمل مي کنند؛ و در باغهاي کندلوس اساساً محور قصه، کند و کاو در عالم مردگان است. قبرستان و قبر از نشانه هاي شايع سينماي کريمي است. نشانه اي که در فيلم اخيرش چندان مؤکد است که نيازي به رمزگشايي ندارد. عالم ماورا در انديشه کريمي زيباست؛ چنان زيبا که باغهاي کندلوس.
روايت غير خطي فيلمنامه نه تنها سردرگمي بي دليلي براي تماشاگر فيلم ايجاد نمي کند، که در ساختار و ترکيب بندي، کاملاً ضرور به نظر مي رسد و هماهنگي مطلوبي با پرداخت اثر دارد. با اين همه، به رغم عبارت پردازي جذاب و سنجيده نوشتار، که غالباً با تناسب مقبولي در دهان قهرمانان روشنفکر داستان قرار مي گيرد، گفتار متن گاه از حد خارج مي شود و مطول و کشدار جلوه مي کند و همين چه بسا مانع نشستن تصاوير مي شود. از طرفي، با نظر به بودجه محدود فيلم مي توان کاستي برخي از ارکان اثر را تا حدي گريزناپذير دانست. صداگذاري و چهره پردازي، گاه نامتناسب و ناشيانه و بعضاً حتي داراي خطاي آشکار است. با اين وجود، اين شايد از سر طنازي داوران جشنواره بيست و سوم فجر باشد، که تنها عاملي که از فيلم مورد توجه قرار مي گيرد و نامزد دريافت سيمرغ مي شود، چهره پردازي آن است.
از مشکلات مشهود کار کريمي که تقريباً در تمام آثارش جلوه کرده است، عدم هماهنگي و تجانس بازي ها است. او ترکيبي از بازيگران حرفه اي و نابازيگران را به کار مي گيرد که البته در سينماي ايران و جهان تازگي ندارد. با اين وجود عدم تجانس بازي ها تنها در ترکيب بازيگر و نابازيگر نمود پيدا نمي کند.
در ترکيب سه دوست ميانسال، بازي حرفه اي و درست مسعود کرامتي، در مقابل بازي ناشيانه دو دوست نابازيگر ديگر کاملاً ناهماهنگ است. از طرف ديگر بازي دو قهرمان اصلي داستان، محمدرضا فروتن و خزر معصومي، با وجود بازي روان و موجه خزر معصومي، گسسته و ناموزون مي نمايد. به همين قياس، بازي ساير در برابر به نظر مي رسد برخي بازيگران او رفته رفته انديشه هاي فيلمساز را خود دريافته اند و بازتاب داده اند. بازي کوتاه ولي دلنشين فريبا کامران، که در تمام آثار کريمي حضور داشته است، از اين گونه است.
فيلمنامه نويس و کارگردان: ايرج کريمي؛ تهيه کننده: عليرضا شجاع نوري؛ فيلمبردار: محمدرضا سکوت؛ تدوين: ايرج کريمي، رضا شيرواني؛ صدابردار: مرتضي اصلان زاده ، سعيد احمدي؛ صداگذار: محمد حقيقي؛ طراح صحنه و لباس: فرشته يميني شريف؛ چهره پرداز: مهين نويدي، بابک شعاعي؛ بازيگران: محمدرضا فروتن، فريبا کامران، خزر معصومي، مسعود کرامتي و ...(roozonline)