يکشنبه 19 آذر 1385-0:0

سفرنامه مازندران

گزارش سفر كنسول ابوت به سواحل بحر خزر(1847تا1848)ترجمه دكتر احمد سیف(بهره نخست)


  اشاره:بخشی از سفرنامه ابوت به مازندران در زمان محمد شاه قاجار پيش روي شماست كه براي نخستين بار در مازندنومه منتشر مي شود.اين گزارش حدود 100 صفحه است كه به تدريج تقديم شما مي شود.از دكتر احمد سيف-استاد اقتصاد دانشگاه استافوردشایر انگلستان- به خاطرترجمه و ارسال اين سفرنامه سپاس منديم.

---------------

گزارش سفر كنسول ابوت به سواحل بحر خزر در طول اول نوامبر 1847 تا 17 فوریه  1848
[اسناد وزارت امورخارجه انگلستان: محرمانه،  شماره 136]

 كنسول ابوت به عالیجناب پالمرستون ( در 23 ژوئن دریافت شد)
تهران 28 آوریل 1848
لردمعضم:
مفتخرم كه در سه بخش گزارش آخرین سفرم به سواحل بحرخزر را تقدیم نمایم.
كیث ادوارد ابوت

گزارش:

گزارشی كه در 1844 به حكومت علیاحضرت ملكه تقدیم كرده بودم شامل یك توصیف كلی از مازندران و استرآباد بود. به نظرم غیر ضروری می آید كه در گزارش آخرین سفری كه به دستور مقامات مافوق خود انجام داده ام همان جزئیات را تكرار نمایم. در این گزارش، من اطلاهات اضافی را كه در سفر دوم كسب كرده ام، تقدیم می كنم. این گزارش شامل چند بخش می باشد.


- از تهران به آمل از طریق اسك و لاریجان و توصیف مناطقی كه از آن گذشته ام.
تهران را در اول نوامبر 1847 ترك كرده و شب در دهكده ازگل (Oozgool) كه در ده میلی شمال شرقی شهر واقع است توقف داشتم. در صبح روز بعد مسیر ما به طرف مشرق از دشتی كه شیب كمی داشت گذشت و بعد رسیدیم به تپه های كوتاه و منطقه ای ناهموار و یك میل بعد به درة تنگی رسیدیم كه از آن سرازیر شده وارد درة جاجرود شدیم. از رودخانه ای گذشتیم كه درپائیز كم آب ووقتی كه سیل می آید بسیار پرآب می شود.با گذشتن از رودخانه به منطقة لواسان وارد شدیم. در كرانة چپ رودخانه كاروانسرای خرابی وجود دارد كه گفته می شود در زمان فتح علیشاه شاخته شد و 25 سال پیش از زلزله ویران گشت. كمی پائین تر در كنار رودخانه خانه ایست كه شاه وقتی به این منطقه سفر كند در آن اقامت می كند.


از كاروانسرا راه ما سربالائی بود و پس از 6 یا 7 میل به ده كوچك استلك (Astalek) رسیدیم كه سه یا چهار خانوار فقیر در آن ساكن اند و دور ده دیوار كشیده اند. ما شب در این ده ماندیم. در طول سفر امروز به غیر یك یا دو قطعه كوچك در حول كاروانسرا به هیچ كشت و زرعی برخورد نكردیم. تنها آدمیانی كه دیدیم چاروادارانی بودند كه از مازندران می آمده یا به آن طرف می رفته اند.


در روز سوم بطرف مشرق از یك دشت گذشتیم و پس از 4.5 میل به دره كم عمقی رسیدیم كه روستای بومهن در آن واقع است كه حدودا نیم میل كنار جاده واقع است. روستای سیاه به (Siyah Beh) به همین فاصله در سمت راست جاده قرار دارد. پس از آن از منطقه ای كه تپه های كم ارتفاعی دارد گذشتیم كه به واقع دنبالة كوه هائی است كه در دو سوی جاده قرار دارد. در پایان میل هفتم، مسیرمان رابه طرف شمال تغییر دادیم ودر میل هشتم به ده رودهن رسیدیم كه از شمال شرقی به دره ای باریك ولی تماما كشت شده ختم می شود. در روستای آه (Ah) كه حدودا در ده میلی واقع بود صبحانه خوردیم. بطرف شمال در همان نزدیكی قدم شاه محله(Kadem Shah Mahulleh) و كمی بالاتر ده سرقونك (Ser Ghoonek) واقع است.


از آه از تپه ای كه شیب تندی داشت در جهت مشرق گذشته مجددا بهمان مسیر سابق رسیدیم و تقریبا 6 میل بعد به شهر كوچك دماوند رسیدیم، یا آن گونه كه می گویند - شهر دماوند – تا این شهر را از كوهی به همین نام تفكیك كنند. در این جا من مهمان حاكم دماوند محمد هاشم خان بودم كه از گذشته می شناختم. او به من اطلاع داد كه حكومت شهر و منطقه برای جندین قرن با خانواده او بوده است و حتی افزود كه  متن فرمانی را دراختیار دارد كه شاهان اولیه صفویه كه در اواخر قرن پانزدهم بر ایران حكومت می كردند به اجداد او داده بودند. او به یك خانوادة سید عرب تبار تعلق دارد.


شهر دماوند بر همان جایگاه عهد عتیق بنا شده است و گفته می شود كه از زمان كیومرث یا فریدون پایتخت بوده است ولی بیشتر به این عنوان شهرت دارد كه پایتخت ضحاك مستبد بود. در حال حاضر، ولی این شهر اهمیت چندانی ندارد. به واقع یك ده بزرگی است تا یك شهر كه بین 400 تا 500 خانوار سكنه دارد. در منطقه ای با كوههای پرارتفاع و در زمینی كوهستانی ولی در میان باغهای میوه، زمین های مزروع وباغستان واقع است. محل بسیار مطبوعی است. آبش فراوان و از رودخانة زیبائی تامین می شود.


طول وعرض منطقه از لواسان تا فیروزكوه ادامه دارد و از شرق وغرب حدودا دوازده فرسنگ یا 48 میل و ازشمال به لاریجان و از جنوب به ورامین حدودا 7 فرسنگ یا 28 میل می شود. این ها البته برآوردهائی است كه به من داده اند. دردفاتر حكومتی من نام 73 روستا را دیده ام كه چهار بلوك این منطقه را تشكیل می دهند.


- قرسفرود ( Gheresferood)
- سرخاب رود(Soorke-ab-rood)
- جما رود( Jemarood)
-ابریشیوه (Abrisheeveh)


كل درآمد مالیاتی این منطقه كه چندان زیاد نیست 1252 تومان و سه قران و 910 دینار (‌حدودا 570 پوند ) و 1225 خروار گندم به ارزش تقریبی 2450 تومان ( 1225  پوند )‌می باشد. بطور كلی یك منطقه ییلاقی یا كوهستانی است كه زمستانهای زودرس و بهار دیر هنگام دارد وبه همین دلیل چندان مولد نیست. حتی برای گندم و جوی مورد نیاز خود كه عمده ترین محصول این منطقه است، به مناطق هم جوار وابسته است.

از هر تخم معمولا 8 تا 10 تخم محصول به دست می آید. سیب،‌آلو، زردآلو و انگور تنها میوه هائی است كه در این منطقه تولید می شود. زردآلو دو نوع است. یك نوعش را كه عمدتا در دهات كیلان (Keelan) و سران (Saran) بعمل می آید خشك كرده به دیگر مناطق صادر می كنند و قیسی نام دارد.
براساس اطلاعاتی كه كسب كرده ام كوههای این منطقه سنگ قلع دارند و در 12 میلی شهر دریاچة كوچكی در گودالی در دامنه این كوهها وجود دارد.


از این منطقه 700 نفر به سربازی می روند و با 300 نفری كه از رودبار اعزام می شوند یك هنگ پیاده نظام را تشكیل می دهند.
در 4 نوامبر دماوند را بطرف شمال ترك كرده از تپه هائی گذشتیم و در میل چهارم به روستای مشاء رسیدیم. از مشاء برای 40 دقیقه شیب راه بسیار زیاد شد و ما به امامزاده و كارونسرائی رسیدیم كه بر سر قله واقع بود. در این جا منطقة دماوند تمام می شود و ما وارد لاریجان در مازندران می شویم. راهی كه به طرف پائین به طرف دره می رود بسیار ناهموار است. جهت ما هم چنان بطرف شمال است ولی چون قطب نمای من بخاطر ویژگی صخره ها كار نمی كند نتوانستم به دقت جهت را معین كنم.

در این دره از دو كاروانسرای دیگر گذشتیم كه در كنار تپه بنا شده بودند و هر كدام برای یك كاروان كوچك جا داشتند. ما با چارواداران بیشماری بر خوردیم كه بارعمده شان برنج بود و آنها كه هم مسیر ما بودند بارشان اساسا قیسی و میوه های خشك بود كه یا برای مصرف محلی ها ست و یا برای صادرات به روسیه. كوه دماوند به فاصله چند میلی در مقابل ما بود ولی از آن نقطة خاص به نظر خیلی چشمگیر نمی آمد.
روستائیان به وقت تابستان از دور وبر قله، مقادیر قابل توجهی گوگرد در شكاف صخره ها جمع آوری می كنند ولی اكنون زمان مناسب صعود به قله نیست.

 ایرانی ها می گویند كه فریدون، ضحاك را دست و پا بسته در دهانه‌آتش فشان خاموش دماوند زندانی كرده بود. دره ای كه در آن بودیم از شمال به جنوب تقریبا 5 میل طول داشت كه در پایانش از تپه های دامنه‌دماوند كه بسیار بادخیر بودند گذشته به دره تنگی رسیدیم كه رودخانة لار از آن می گذرد. با عبور از یك پل سنگی كه یك دهانه دارد از آن گذشتیم.

در پائیز آب رودخانه كم است ولی در زمان آب شدن برفها رودخانه كوهستانی پرخروشی می شود. ما مجددا بخش كوهستانی را با راهی كه بطرف شمال می رود و پرشیب و ناهموار است دور زدیم. در دست راست ما دره ای واقع است كه رودخانه پیش گفته از آن می گذرد. كمی پائین تر به آن نراز(Nerraz)  می گویند كه از آمل می گذرد. پس از آن، ازسرازیری تندی به طرف اسك رهسپار شدیم كه دهكدة زیبائی است كه در همان دره واقع است و محل سكونت خان منطقه، عباس قلی خان و بستگان اوست. چون او در اسك نبود ما به طرف راست پیچیده در رینه اقامت كردیم كه تا شهر دماوند 4.5 فرسنگ فاصله دارد. راه امروز، بدون احتساب توقف در بین راه، 5 ساعت و 45 دقیقه طول كشید و بخش پایانی در اغلب مواقع بسیار دشوار و ناهموار بود.
لاریجان شامل 66 روستاست به این قرار:


- بالا لاریجان   26 ده
- دلارستاق   15 ده
- امیری    12 ده
- بهرستاق   13 ده
  كل  66 ده


كل درآمد مالیاتی منطقه 900 تومان ( 410 پوند) است. به قرار اطلاع مساحت منطقه از شمال به جنوب 7 یا 8 فرسنگ یا 32-28 میل و از غرب به شرق 3 تا 3.5 فرسنگ، 12 تا 14 میل می شود. من این مسافت را 39 میل برآورد می كنم. از این منطقه  بین 800 تا 100 تفنگدار و سرباز اعزام می شوند كه فرمانده شان عباس قلی خان است.

 تولیدات منطقه بطور عمده گندم و جو است و در دهات انگور و سیب هم بعمل می آید. در نزدیكی اسك معدن زغال سنگ وجود دارد كه من پیشتر از وجودش خبر نداشتم. فلز كاران دهات از زغال سنگ استفاده می كنند. گفته می شود كه رگه هائی از معدن مس دربهرستاق پیدا شده است و من بعدا شنیدم كه در روستای خراب نود (Neved) در لار یك معدن قدیمی مس وجود دارد.


تقریبا روبروی رینه كه ده نسبتا بزرگی است و در بخش شرقی دره نیاك واقع است و كمی بالاتر به سمت مشرق، روستای نواست كه هر دو بسیار زیبا هستند و باغ و باغستان زیادی دارند. در صبح روز بعد، 5 نوامبر، من برای بازدید چشمة‌آب گرم راه افتادم كه درهمان نزدیكی قرار دارد. از جادة اصلی گذشته و از كمركش كوه برای 45 دقیقه راه رفتم تا به چشمه آب گرم كه در پائین ده گرم آب سر در كمركش دره تنگی كه از درة اصلی منتح می شود، قرار دارد.

 من در آن جا یك گرمابه خوب ساخته شده دیدم كه حوضچه آب داشت و درجه حرارتش 115 درجه فارنهایت بود كه برای اروپائی ها اندكی زیادی گرم است ولی برای ایرانی ها كه بدنشان تاب تحمل گرمای زیادی دارد چندان زیاد نیست. چشمه كمی بالاتر از حمام قرار دارد و در ساعت 9 صبح حرارت آب 148 درجة فارنهایت و درجة حرارت هوا نیز 51 درجه فارنهایت بود.

نمی توانم در خصوص كیفیت آب چشمه نظری بدهم اگرچه به نظرم آبی گوگرددار است. افراد فقیر و بیمار زیادی خود و لباسشان را می شستند و گذشته از درجة حرارت آب، حمام هم برای من چندان جذاب نبود. سرازیر شدن از دره، 35 دقیقه طول كشید. پس از آن در جهت شمال شرقی در سمت غربی رودخانه لار كه در اینجا بسیار خروشان بود به راهمان ادامه دادیم.

 پس از 20 دقیقه به روستای گزنگ رسیدیم و 40 دقیقه بعد از روستای شنگلده گذشتیم كه باغ انگور زیادی دارد. در جهت مخالف دره، روستای شاهاندشت قرار دارد و كمی پائین تر و نزدیك تر به رودخانه دو روستای دیگر، وانه و امیری، كه امیری در واقع نام این منطقه نیز هست. منظره دورو بر بسیار بكر و دست نخورده است و روستا با باغها و باغستان های گسترده شان بسیار زیبا هستند.

از رودخانه گذشته از كناره راست آن به راه مان ادامه دادیم. در این جا دره به طرف شمال پیچ می خورد و كمی پائین تر بسیار تنگ می شود. جاده از كمركش كوه ادامه داشت و در بعضی جاها سدبندی شده بود كه بدون آن، عبور غیر ممكن بود. آنگونه كه هست در بیشتر موارد فضای كافی برای عبور یك قاطر بابار وجود دارد و هروقت كاروانها در این نقاط بهم می رسند، یكی باید در مناطقی كه گذرگاه اندكی گشادتر است توقف نماید. چارواداران ما ناچار بودند كه بعضی از بسته ها را از پشت حیوانات باركش بارگیری كرده و خودشان حمل كنند و یا می بایست بارها را در پشت حیوان جابجا می كردند تا از این نقاط باریك بگذرند.

 كمی كه گذشتیم عرض دره به 60 تا 70 یارد رسید كه دیواره های عمودی سنگی داشت و حتی در مناطقی راه را از تراشیدن صخره ها ساخته بودند. با گذر از یك پل چوبی به سمت چپ رودخانه رفتیم كه برروی صخره ای به فارسی تراشیده بودند كه بخاطر تعمیر این راه، مسافران باید سپاسگزار نواب رضا قلی میرزا در 1221 هجری، حدودا 42 سال پیش باشند. من شنیده ام كه این شاهزاده از اعقاب نادرشاه بود. پس از آن عرض رده مجددا افزایش یافت. انجیر وحشی، بید مجنون، سروكوهی، توت سیاه و نوعی درخت گز دركناره رودخانه فراوان است و در كمركش كوه هم درخت های كاج دیده می شود. كبك پا قرمز در این بخش دره بسیار فراوان است. جهت راه به شمال غربی تغییر یافت.

 ده میل بعد به بیجار (Beejar) رسیدیم، روستای كوچكی با سه یا 4 خانه و مجددا با گذشتن از یك پل به سمت چپ رودخانه پیچیدیم. اغلب پل ها، به نظر بسیار قدیمی می آیند كه با سنگ و ملاط درست شده اند كه یك دهنة قوسی دارند. در مناطقی كه پل سنگی ویران شده اند باید از پل جوبی گذشت كه بسیار متزلزل و لرزان اند. حدودا سه میل پائین بیجار در جهت شمال و شمال غربی به چند غار رسیدیم كه پناهگاه كاروانان  است. می توان از فردی كه در آن زندگی می كند برای اسب ها علوفه خرید. شب در این غارها ماندیم. با مناسب بودن هوا ماندن شبانه در این جا دشوار نیست به شرطی كه آدم در منزل قبلی غذای كافی تهیه كرده باشد. جاده اغلب بسیار بد بود كه مجبور بودیم از اسب پیاده شویم و اگرچه مسافت زیادی نرفته بودیم ولی بارهای ما 8 ساعت در راه بود.


6 نوامبر: راه ما بطرف شمال، شمال غربی ادامه یافت و از دره سرازیر شدیم. در این جا سنگ های آهك وجود دارد. 2.5 میل بعد از غارهای بیشتری گذشتیم كه كارو (Karoo) نام دارد و در این جا،  می توان كاه و جو خرید. تقریبا 6 میل بعد از پلی گذشته از كرانة راست رودخانه به راهمان ادامه دادیم.  روستائیانی كه ما دیدیم ظاهر غم انگیزی داشتند و بنظر می رسید كه بسیار فقیرند.

حدودا در میل نهم، جهت كلی حركت ما بطرف  شمال شرقی تغییر یافت و در 12 میلی به جائی رسیدیم كه نیمه فوقانی كوهها پوشیده از جنگل بود. ابرهای سنگینی در آسمان بود و شب باران شروع به باریدن كرد. در 14 میلی مجددا از رودخانه گذشته از كنارة چپ آن به راهمان ادامه دادیم. در این جا به منطقه لیتكوه رسیده ایم. لاریجان در این جا به پایان می رسد. در 19 میلی به پرسم رسیدیم كه روستای كوچكی است و خانة ییلاقی عباس قلی خان سردار در آن واقع است. باروبنه ما دیر در شب هنگام رسید و حدودا 9 ساعت در راه بود. مسیر امروز از دیروز بسیار دشوارتر بود و راه هم بسیار بدتر. بطور كلی وضعیت راهها بسیار بد ونامطلوب است.


منطقة لیتكوه وابسته به آمل وبین لاریجان و آمل واقع است. در شرق آن چیلار واقع است و غرب آن هم به نور می رسد. ازشمال به جنوب 5 فرسنگ است و گفته می شود كه از شرق به غرب نیز سه فرسنگ عرض دارد.شامل كوه و دشت است و 25 روستا را در بر می گیرد. تولیداتش كه عمدتا در مناطق كوهستانی بعمل می آید گندم و جو است. در آمد مالیاتی آن 1169 تومان، 5 قران و 10 شاهی ( 531 پوند) می باشد.


از پرسم راه به طرف شمال از دره بطرف پائین می رود. اندكی بعد گذرگاه برای عبور اسب و اسب سوار بسیار خطرناك می شود. دو بار ناچار شدیم از رودخانه عبور كنیم كه یك بارش بسیار مخاطره آمیز بود. قاطری با بارش در حفره ای از ریگ روان گیر كرده بود و چیزی نمانده بود كه از دست برود. تنها وقتی توانست خود را نجات بدهد كه صاحبش همة بارهایش را از پشتش برداشت تا بتواند خود را خلاص كند. پس از آن مسیر هم چنان ناهموار بود و حتی باطلاقی بود پر عمق و ما مكرر ناچار شدیم كه به رودخانه بزنیم و از یك سو به سوی دیگر برویم كه راهش اندكی هموارتر باشد.

هوا مرطوب و بسیار نامطبوع بود و مه غلیظی نیز بر بالای سر ما سنگینی می كرد و منظره ای را كه مطمئنم در یك هوای صاف بسیار زیبا و دلكش است از دیده می پوشانید. از ابتدای امروز، ما به منطقه جنگل خیر وارد شده ایم كه درختان زبان گنجشگ، چلر، دو نوع اقاقیا، و هم چنین گل یاس فراوان است. در پایان میل 12 ما وارد فضای بازی شدیم كه در این منطقه با جنگل غیر متمركز، نی زار، خاربوته، پوشیده است و تردید ندارم كه قرقاول هم در این جا بسیار فراوان است.و 2.5 میل بعد به آمل رسیدیم.  می گویند از پرسم تا آمل 4 فرسنگ است ولی من احتمال می دهم كمتر باشد.


گزارش بازدید من از كارگاههای آهن كاری در منطقه‌نور
این كارگاهها در نایج (Naej) و میان رودMeeanrood)) ، از توابع نور در جنوب غربی آمل واقع اند. آن هائی كه من بازدید كردم در ده  ناپلا (Napela) در فاصلة 12 میلی در همان جهتی كه در بالا گفتم واقع بودند. جاده ای كه به ناپلا می رود در 6 میلی به علیشررود می رسد كه درواقع مرز بین آمل و نور است. در میل هفتم و هشتم از دهات حاجی كلاه و نح (Neh)  گذشتم. در میل نهم، به رودخانة كوچك انگیتوررود (Anghitoorood) رسیدم و در میل دهم از رودخانه ناپلا گذشتم و برای یك میل و نیم در كرانة رودخانه بطرف بالا رفتیم تا به روستای ناپلا رسیدیم.


سنگ آهن بطور عمده از بستر رودخانه بدست می آید و اگر بقدر كافی از بستر رودخانه بدست نیاید،  سطح درة تنگی كه این رودخانه از آن می گذرد را به این منطور حفاری می كنند. سنگ آهن به اندازه های مختلف است. به اندازه یك ریگ كوچك تا سنگهائی كه چندین پاوند وزن دارد و به رنگ قهوه ای و قهوه ای متمایل به قرمز  است. به من گفته اند كه از هر 100 واحد سنگ آهن، 40 واحد آهن به دست می آید كه به نظرم مبالغه آمیز می آید.


سنگ آهن را در كوره ای كه با زغال گرم می شود - یك لایه سنگ و یك لایه زغال- گداخته می كنند و بعد با چكش آن را به قطعات كوچكتر تقسیم می كنندو بعد آن را در كوره دیگری كه با زغال گرم می شود به همان صورت سابق می ریزند. در این جا به ازای هر من سنگ آهن، سه من زغال بكار گرفته می شود.

 كوره آهن گری هم با یك دم بزرگ كه با یك چرخ آبی كار می كند مرتبط است. وقتی آهن ذوب می شود، آهن مذاب را در یك حوضچه می ریزند و با یك ملاقه چوبكی بزرگ آن را به صورت توپ در می آوردند و یا می گذارند به صورت یك میلة كوتاه فلزی سرد شود. گلولة توپ را ساكنان ده، هر هزاری به 30 تومان می فروشند و معمولا هم به 4 اندازة مختلف تولید می شود ( 6و 9و 12و 18 پاوندی). تولید روزانه هر كورة آهنكاری، 100 گلولة 6 پاوندی و یا 50 گلوله به اندازه های پیش گفته است. آهن برای استفاده در توپ،  در آمل 15 تا 20 قران به ازای هر خروار ( 40 من تبریز) و هروقت كه كمبود آهن روسی پیش می آید، 25 تا 30 قران فروخته می شود.


در كل 16 مغازه یا كورة آهنكاری دراین منطقه و در پیرامون سه رودخانه كه پیشتر نامشان را به دست داده ام،  وجود دارد. نام دهات به این قرار است.
علیشرود   4 كورة آهنكاری
انگیتوررود   1 كورة آهنكاری
ناپلا    2 كورة آهنكاری
واز (Vaz)   2 كورة آهنكاری
لاوجرود (Lavejerood)  3 كوره آهنكاری
قلندررود(Goolunderrood)  2 كوره آهنكاری
میان بند   1 كورة آهنكاری
خرسه(Kherse)   1كوره آهنكاری


در هر كوره آهنكاری، 20 تا 22 كارگر بین 6 تا 9ماه در سال كار می كنند. وقتی من از ناپلا در نوامبر بازدید كردم،  شروع فصل كاری تازه بود و ساكنان دهات از اقامتگاه ییلاقی خود بازگشته بودند.  ولی نظر به ستمگری خان منطقه، كارگران دست از كار كشیده و همه دستجمعی عازم بودند تا از صدراعظم تظلم خواهی كنند. آن می گفتند كه در سال پیش، آنها 175000 گلولة توپ برای دولت قالب گیری كرده بودند.
در حول وحوش هیچ یك از كوره ها ندیدم كه معدن ذغال سنگی كشف شده باشد. گفته می شود كه در روستای یالو (Yaloo) در یالرود كه تا آمل سه روز راه است، نشانه ای از منابع زغال سنگ وجود دارد.
ادامه دارد....