شنبه 19 تير 1395-3:10
سایه سیاست و سیاست سایهاستاندار و سایه های او
امثال ربیع فلاح که مسئولیتی در فعالیت های انتخاباتی پیش از خرداد سال 92 داشتند، به حکم ارتباط فردی و کمک سیاست مداران در سایه، حکم گرفتند و اینک نیز گرد آن ها را سایه های دیگری دربرگرفته اند که گاه چنان این سایه ها بلند به نظر می رسند که اصل و ریشه ها اصلا" دیده نمی شوند.
مازندنومه، سرویس سیاسی: سایه ها، همواره همراه انسان و اشیا هستند اما اندازه آن بستگی به زمان دارد؛ گاهی سایه ها از اندازه طبیعی انسان بزرگ تر می شوند و پیش تر از آنکه انسان گام بردارد، سایه اش طی مسیر می کند.
این امر در سپهر سیاسی ایران بارها مشاهده شده است. مثلا" هنگامی که هشت سال سایه فردی به نام رحیم مشایی به جای رئیس جمهوری، حاکم بر مناسبات مملکت بود.
همواره افرادی با الگوپذیری از سیاست سایه و در سایه سار سیاست ضد توسعه ای «دیده نشو، حکومت کن» در سطوح مختلف مدیریتی و سیاسی اقدام به عملیاتی کردن ایده ها و علائق و رهیافت های خود به نام نفر نخست آن سیستم می کنند.
*استاندار و سایه های او
در مازندران محروم و مظلوم هم نمونه های سایه های سیاسی را کم ندیده ایم. اصل سخن اما به استاندار کنونی مازندران برمی گردد. همو که قرار بود «دو ساله چهره استان را عوض کند» و نماینده ولی فقیه در استان نیز به کنایه در یکی از جلسات گفته بود: «خیلی ها آمدند و رفتند و مازندران تغییری نکرد، حالا این آقای استاندار می گوید که می خواهد چهره استان را عوض کند...!»
واقعیت این است که حدود سه سال از حضور ربیع فلاح در استانداری مازندران می گذرد و چهره مازندران نه تغییر کرده است و نه حتی آب و رنگی هر چند ظاهری به خود گرفته است.
او در امور مختلف فرهنگی، رسانه ای، اجتماعی و حتی اقتصادی، تعیین معاونت ها و بسیاری از حوزه های مدیریتی نتوانست نیروهای همراه با دولت را به کار گیری کند و علت هم چیزی نبود جز سیاست های سیاستمداران سایه و راضی نگه داشتن همه افراد و جناح های سیاسی که البته وزن کفه ترازو به سمت جریان تمامیت خواه و قدرت طلب و ضد دولت سنگینی می کند.
فلاح جلودار نه تنها در حوزه های عمرانی و توسعه ای و رفع بیکاری، در حوزه های سیاسی نیز رویا پردازی می کند. برای نمونه ادعای خودبرتر بینی کلامی اخیر او نسبت به استاندارها و مدیران دوره اصلاحات در استان که برخی از آن ها اکنون معاون وزیر و برند ملی هستند.
این خودستایی ها و رهیافت های نادرست از امور استان، از تاثیر فکر یا افکار دیگران و مشاوران و سایه ها بر اندیشه استاندار مازندران نشان دارد؛ سایه هایی که گاه به قول مازنی ها «بلند نمنه/ بلند می نمایاند»!
برای مثال بخشی از امور استاندار به دفترش سپرده شده است. مدیرکل حوزه استاندار که نیروی وزارت کشوری نیست و در همراهی با دولت کنونی در کوران انتخابات سال 92 پیشینه و شناسنامه ای ندارد، از اداره تعاون بر مسند مدیرکل بازرسی، مدیریت عملکرد و امور حقوقی استانداری مازندران تکیه زد.
او آذر ماه 93 با حفظ سمت، سرپرست اداره کل حوزه استاندار شد و تاکنون نیز مسئولیت قبلی او به کسی واگذار نشده است، در حالی که مطابق قانون حکم سرپرستی تنها سه ماه اعتبار دارد و پس از آن باید حکم قطعی تصدی پست صادر شود.
برخی شنیده ها حاکی است دفتر استاندار در بسیای از امور استان حتی در عزل و نصب ها دخالت و تصمیم سازی می کند و همان نقش سیاست در سایه اینجا نمودار می شود.
*وقتی اصل ها و ریشه ها دیده نمی شوند
نظام سیاسی ایران با وجود برخورداری از مکانیسم انتخابات، به دلیل تن ندادن به تحزب، همچنان یک نظام پیشامدرن محسوب می شود. بر روی کاغذ ده ها حزب ثبت شده در ایران وجود وجود دارد اما در واقع این احزاب نتوانسته اند جایگاه خود را به عنوان نهادی برای ترتبیت سیاستمداران حرفه ای تثبیت کنند.
ریشه این مشکل تا حدی به دلیل تعریف متصلبانه از اخلاق سیاسی است که کار حزبی را کاری اخلاقی تلقی نمی کند، اما موانع متعدد دیگری نیز بر سر راه حزبی شدن نظام سیاسی ایران قرار دارد که می توان در این میان به میل تاریخی جامعه ایرانی برای انجام فعالیت های فردمحورانه و پرهیز از کار جمعی اشاره کرد.
به هر حال ناکامی نظام سیاسی برای بها دادن به احزاب، ایران را با یک تاخیر تاریخی برای توسعه سیاسی مواجه کرده است و معلوم هم نیست که تا چه زمان، سیاستمداران می توانند بدون پایبند بودن به مرام مشخص سیاسی و صرفا با تکیه بر شعارهای کلی و مردم پسند قبای قدرت را بر تن کنند. حداقل از ظواهر پیداست که در کوتاه مدت نباید انتظار تحولی به سمت توسعه نظام سیاسی ایران داشت.
به همین دلیل که گفته شد امثال ربیع فلاح که مسئولیتی در فعالیت های انتخاباتی پیش از خرداد سال 92 داشتند، به حکم ارتباط فردی و کمک سیاست مداران در سایه، حکم گرفتند و اینک نیز گرد آن ها را سایه های دیگری دربرگرفته اند که گاه چنان این سایه ها بلند به نظر می رسند که اصل ها و ریشه ها اصلا" دیده نمی شوند.
...«سایه روح سیاه کیست؟
او چه می گوید؟
او چه می گوید؟
خسته و سرگشته و حیران
می دوم در راه پرسش های بی پایان.»(فروغ فرخزاد)