پنجشنبه 29 مهر 1395-8:11
«شمال» به مثابه مادر تهرانچرا ساكنان تهران، مدام به شهرهاي شمالي سفر ميكنند؟
ميتوان، پديده بيرونروي از تهران، در زمان تعطيلات را كاهنده اضطراب طبقه متوسطي دانست كه توان ايجاد اتصال، با شبهمادر را گاهي پيدا ميكند؛ اتصالي كه امكان آن، براي طبقه ضعيف جا مانده از مادر وجود ندارد.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، مسعود رياحي، روان شناس: هنگامي كه به تعطيلات كوتاهمدت يا بلندمدتي برميخوريم، فارغ از علت تعطيلات، سيل و هجوم اتومبيلهاي تهران در جادههاي منتهي به شهرهاي شمالي ايران مشاهده ميشود. يادداشت حاضر سعي دارد با استفاده از مفهوم مكانيسم دفاعي «بازگشت» در آراي فرويد و همچنين مفهوم «همنوايي با جمع» كه در روانشناسي اجتماعي مطرح شده است، خوانشي از اين پديده، ارايه دهد. بديهي است كه هر پديدهاي داراي پيچيدگيهاي بسياري است و هيچگاه نميتوان مدعي شد، پديدهاي را صرفا از يك منظر، كاملا فهم كردهايم. آنچه در اين متن نيز آمده است، دريچهاي است براي نزديكتر شدن به فهم اين پديده.
فرويد معتقد است، «من» براي كاهش اضطراب و جلوگيري از ورود مواد آزارنده از ناهشيار، به هشياري، از مكانيسمهاي دفاعي استفاده ميكند، تا زيست رواني فرد را امكانپذير كند. لازم به ذكر است كه استفاده فرد از اين مكانيسمها، ناآگاهانه صورت ميگيرد. يكي از اين مكانيسمها، «بازگشت» يا واپسروي نام دارد كه توضيح ميدهد، فرد در مواجهه با وضعيت اضطرابزا و ناكامكننده و غيرقابل پيشبيني، ناخودآگاهانه، ميخواهد به وضعيت پيشين و مراحل اوليه رشد برگردد؛ موقعيتي كه آسيب كمتري داشت و نيز، قابل پيشبيني بود. فرويد اين ميل را ريشه در ميل آدمي براي بازگشت به محيط امن و تامينكننده بدن مادر، معرفي ميكند؛ ميلي كه با اضطراب تولد و ورود به جهان آسيبزا، ايجاد شده است. فرويد توضيح ميدهد كه گريه آدمي، سيگار كشيدن، ميل به در رختخواب ماندن، در مواجهه با اضطراب و تنش، نمونههايي از رفتارهاي اوليه و سطحي بازگشتي به مراحل اوليه رشد است.
«شمال»، اين مادر بسط يافته در حاشيه خزر، داراي خصوصياتي مادرگون، در برابر وضعيت تهران شده است. تهران ناكامكننده، تهران نابينا، وضعيتي پديد آورده است كه قابل پيشبيني نيست. تهران سرعتمند و تهران آلوده به هر چيز، تداعيكننده لحظه تولدي است كه خود را پرتابشده به جهاني ديگر يافتهايم كه سرشار از ناكامي و تنش است. «شمال» تجميع اشكال طبيعت است (درخت، آب، خورشيد، آسمان آبي)؛ از اين سو اين بازگشت، هم جنبه فردي دارد و هم جنبهاي نمادين. بازگشتي به شمايل و صورت طبيعت كه مقدمهاي است براي بازگشت به طبيعت درون. در «شمال» صداها نسبت به تهران كمتر به گوش ميرسند و رنگ آبي و سبز، حضوري جدي دارند.
علاوه بر همه اين خصوصيتها، «شمال»، براي ارضاي برخي نيازهايي كه در تهران، نميتوانند ارضا شوند، محيطي مناسب به وجود آورده است. كسي كه به شمال ميرود، از پرسوناي «شاغل» بيرون ميآيد و در نقش فردي در خانواده، يا جميع دوستان ظاهر ميشود كه آمده است تا لذت ببرد و كار نكند. از سويي ديگر، كنترل و محدوديتهاي اجتماعي و قانوني نيز، در شمال نسبت به تهران، كمتر وجود دارد و فرد فشار و اضطراب كمتري را در برخورد با عوامل بيروني پيدا ميكند. همه اينها شمايل و خصوصياتي نماديناند، از محيط امن و تامينكننده و فاقد محدوديت رحم مادر.
علاوه بر فعاليت مكانيسمدفاعي بازگشت، عامل ديگري نيز وجود دارد كه موجب جاري شدن اين سيل آهني در جادههاي سبز شمال ميشود. عاملي بهنام همنوايي با جمع. در همنوايي با جمع، فرد، به واسطه فشار خيالي يا واقعي گروه، راي و نظرش را تغيير ميدهد يا اصلا، نظرش از ابتدا بر راي گروه شكل ميگيرد. دلايل همنوايي، هم در ويژگيهاي شخصيتي افراد نهفته است و هم در ويژگيهاي محيطي و گفتمانهاي حاكم بر آن. به اين ترتيب، گفتمان برخورد تهران با تعطيلات، روي همه افرادي كه توان رفتن دارند، تاثير خود را ميگذارد و ميل به برون رفت از تهران، به مقصد شمال، قدرت ميگيرد. بر خلاف طبقه متوسطي كه امكان بازگشت به شبهمادر دارد، طبقه ضعيف سرگشته، در انفصال مادر، در تهران هولناك ميماند و در اضطراب مداوم جدايي از مادر، در خود فرو ميرود.
در مجموع ميتوان، پديده بيرونروي از تهران، در زمان تعطيلات را كاهنده اضطراب طبقه متوسطي دانست كه توان ايجاد اتصال، با شبهمادر را گاهي پيدا ميكند؛ اتصالي كه امكان آن، براي طبقه ضعيف جا مانده از مادر وجود ندارد.