سه شنبه 16 آذر 1395-10:53
«1978»؛ نمایشی در نقدِ هیجانات و احساسات زودگذر
کارگردان نمایش: پیشنهاد میکنم تماشاگری که به دنبال هیجان و کسب احساسات آنی است این نمایش را نبیند/ سعیام بر این است که پس از اجرای بابل، آن را برای اجرای تهران آماده کنم.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، اشکان جهانآرای: از پنج شنبه گذشته در سالن آمفی تئاتر شهرستان بابل، نمایشی روی صحنه رفت که نخستین بار مهر سال گذشته در صفحه تئاتر همشهری مازندران، خبر تولید آن توسط گروه تئاتر «Bit» و به نویسندگی و کارگردانی «محمد شجاعی» منتشر شد.
«1978» نام نمایشی است که شجاعی پس از طی یک پروسه پژوهشی و تمرینی تقریباً دو ساله توانست آن را از ۱۱ آذر تا ۱۱ دی ماه امسال آماده اجرا کند.
در این یک ماه، این نمایش به جز روزهای شنبه و روز ۱۸ آذر در تمام روزها در ساعت ۶ عصر، روی صحنه آمفی تئاتر ارشاد بابل میرود.
این نمایش بنا به دلایلی میتواند یکی از نمایشهای منحصر به فرد محسوب شود، چرا که تاکنون در کشور، نمایشی درباره این موضوع خاص که شجاعی روی آن دست گذاشته تولید نشده است.
پژوهشهای شجاعی و همراهانش نشان داده که به احتمال بسیار زیاد، در دنیا نیز تنها یک بار نمایشی صرفاً مستند بر اساس اتفاقات رخ داده از این موضوع تولید شده است.
«1978» داستانِ بزرگترین خودکشی گروهیِ تاریخ معاصر است که به سرگذشت «جیم جونز»، رهبر فرقهای مذهبی به نامِ «معبد مردم» و یاران او میپردازد که در ۱۸ نوامبر ۱۹۷۸، به یک مرگِ دسته جمعی تن دادند.
در روایتِ شجاعی از این ماجرا، شش بازمانده واقعه، داستان این جنبش را بازگو میکنند. داستانی که با وجود دامنه گستردهاش، بسیار کم و محدود به آن پرداخته شده و شجاعی با همکاری «دپارتمان فلسفه و ادیان دانشگاه سندیگو» و «انستیتو جونزتاون» تلاش کرد به آن بپردازد.
خواندن گپ و گفت همشهری مازندران با «محمد شجاعی» به بهانه روی صحنه رفتن «1978» پاسخ برخی پرسشها درباره این نمایش با موضوع مبهماش را میدهد.
آقای شجاعی، چرا تولید این نمایش به اندازه برخی فیلمهای مستند و سینمایی زمان برد؟
ابعاد گسترده و لایه در لایه این موضوع و پژوهش های مرتبط با آن، به صرف زمان و انرژی زیادی نیاز داشت. نبود اطلاعات دقیق و کاربردی درباره چند و چون این رویداد به زبان فارسی هم مزید بر علت بود. تمام منابع به زبان لاتین بود و انواع کتاب، مقاله، نشریات، فیلمهای مستند و نیز چند اثر سینمایی- ویدئویی، در خلال جریان پژوهش، باید ترجمه میشد و طبیعتاً جستوجو برای شناسایی این منابع، زمان و انرژی زیادی را طلب میکرد. مهمتر اینکه، همه منابع و مآخذ میبایست پس از ترجمه بازخوانی میشد و از میان حجم انبوه اطلاعات، بخشی از دادهها، گزینش و ساختارمند شده و در نهایت به نمایشنامه تبدیل میشد. روند پیچیدهای که تا فروردین امسال به طول انجامید و نهایتاً پس از شکلگیری مطلوب نمایشنامه، از اوایل تابستان تمرینات ما برای اجرا آغاز شد.
با توجه به واقعی بودن داستان، در «1978» مخاطب با روایتی صرف از واقعه روبرو میشود؟
علاقه مندم متون مورد علاقه ام برای اجرا، از صافی تجربه ها و درک و دریافتهای شخصی ام عبور کند و در واقع خوانش خودم از آنها را به اجرا بگذارم. به همین دلیل وقتی به سراغ یک داستان مستند رفتم، با وجود اینکه در اجرا به بسیاری از این مستندات اشاره میکنم؛ نوع روایت، ساختاربندی و شخصیتپردازیها ربط چندانی به واقعیت نداشته و متعلق به نگاه من است. اما چون این برخوردها از ساختمان کلی واقعه استفاده می کند و تماشاگر هم هیچ اطلاعی از جزییات و حتی شاید اصل واقعه ندارد، این روایت را به عنوان اصلِ ماجرا میپذیرد. برای نمونه، از آن واقعه هفت نفر جان سالم به در بردند و زنده ماندند، اما در نمایش، بازماندگان شش نفر هستند. حتی در حال حاضر سه نفر از این شش بازمانده، از دنیا رفته اند و تنها سه نفرشان زنده هستند، اما در نمایش به مرگ آن سه نفر اشاره ای نمی شود.
نمایشهای شما عموماً فضای کارگردانی خاصی دارند. در این نمایش نیز با همان شیوهها پیش رفتید؟
«1978» هم در ادامه همان علائق پیشین و دغدغههای زیبائیشناسانه همیشگیام است. به گمانم لحنِ پختهتر و فراگیرتری نسبت به آثار گذشتهام دارد و در اصطلاح زبان در کامم بهتر چرخیده است. اما مستند بودن موضوع، چالش تازهای برای خودم به حساب میآمد. اینکه داستان مستند باشد و ساختاربندی و شخصیتپردازی های نمایشنامه، با نگاه به شخصیتها و موقعیتهای واقعی طرحریزی شود، اما در نهایت مخاطب پس از دیدن نمایش، به سختی بتواند بین جهان ذهنی من و واقعیت بیرونی آن اتفاقات، تفکیک قائل شود. این شاید در بین کارهایم یک ویژگی تازه باشد. در عین حال که یک جریان رئالیستی را پیش میبرم، ساختار اجرا کاملاً در زمان و مکان سیال است. روایت بازماندهها از مونولوگ به دیالوگ و تریالوگ تبدیل شده و در پارهای از صحنهها چند وجهی میشوند. عنصر مدیا نیز چون گذشته کارکرد قابل توجهی دارد.
در تبلیغات نمایش آمده که «دانشگاه سندیگو» در تولید نمایش همکاری داشته است. خودتان هم پیشتر گفته بودید که برای پژوهش با مراکزی در خارج از کشور ارتباط برقرار کردید. این همکاریها در چه سطحی است؟
از ابتدای پژوهش دریافتیم که تعدادی از اعضای معبد مردم هنوز زندهاند. البته این واقعه به غیر از آن 7 نفر، بازماندگان دیگری نیز دارد. حدود 90 تن از اعضای فرقه، روز خودکشی در آن منطقه حضور نداشتند و برای تماشای یک بازی والیبال به شهر دیگری رفته بودند. اینها هم به نوعی بازمانده به حساب میآیند. اما از افراد حاضر در روز 18 نوامبر، فقط 7 نفر باقی ماندند. به این نتیجه رسیدیم که این 7 نفر میتوانند راهنمایان خوبی برای عبور از پیچ و خم این داستان باشند. در این جستوجوها به «انستیتو جونزتاون» برخوردیم که زیر نظر تعدادی از این بازماندگان و تحت حمایت دانشگاه سندیگو اداره میشود.
مجموعهای که همه فعالیتهای بینالمللی در حوزههای مختلف و پیرامون این موضوع را رصد کرده و در بولتنهای پژوهشی سالانهشان منتشر میکنند و بانک بزرگی از اطلاعات در مورد این موضوع را در اختیار دارند. زمانیکه از ایده ما مطلع شدند برایشان عجیب بود که چرا در شهر کوچکی از ایران این کار انجام میشود. اما در ادامه استقبال و برای همکاری ابراز تمایل کردند.
اطلاعات زیادی در اختیار ما قرار دادند و چند نفر از بازماندگان اصلی نیز به ما معرفی شدند که باعث شد دسترسی ما به اصل موضوع و جزییات آن راحتتر شود. سال گذشته گزارشی از تولید این پروژه را با عنوان «بازخوانی تراژدی جونزتاون در ایران» به قلم «محمد جواد قاسمی» و امسال نیز مقالهای را از من با عنوان «تصویری که میاندیشد» در بولتن سالانهشان منتشر کردند. این ارتباط همچنان برقرار است و در جریان جزئیات مربوط به اجرا هستند و حتی برای افتتاحیه نمایش نیز یادداشتی فرستادند.
طبق اطلاعات این انستیتو، پیش از این نمایشی برای این واقعه تولید شد؟
تا جایی که من اطلاع دارم تنها یک نمایش در آمریکا تولید شده است که جنبه علمی و پژوهشیاش از جنبه هنری آن پررنگتر بود. اجرایی که به شدت بر ساختار اصلی واقعه متکی است و نگاهی صرفاً مستند داشت.
پس از بابل نمایش اجرای دیگری هم خواهد داشت؟
سعیام بر این است که پس از اجرای بابل، آن را برای اجرای تهران آماده کنم. پیگیریها تا حدودی انجام شده است، اما اجرای بابل تا حد زیادی انرژی گروه را معطوف به خود کرده و فعلا تمرکزمان بر همین اجراست. مایل هستیم که گروه اجراهای بیشتری داشته باشد، اما قطعاً به حامی مالی نیاز داریم. این نمایش به خاطر فرآیند پژوهش و زمانبر بودن تولید، هزینه زیادی برای گروه داشت که اعضای گروه آن را متقبل شدند. تلاش زیادی کردم تا بتوانیم حامی مالی داشته باشیم، اما موفق نشدیم. در حال حاضر مانع اصلی بر سر ادامه اجراها مشکلات مالی است.
در یکی از گفتوگوهای خودتان گفتید که موضوع نمایش را یکی از اتفاقات اثرگذار تاریخ معاصر میدانید که شاید پیامدهای آن را در زندگی امروز مردم نقاط مختلف دنیا بشود دید. این نگاه شما را باید به حساب به روزآوری سوژه گذاشت یا واقعاً معتقدید داستان انقدر با زندگی مردم امروز ارتباط دارد؟
عقیده دارم بسیاری از مفاهیم بشری ثابت و تکرار شونده هستند و بسته به شرایط و دوره و مکان، امکان ظهور پیدا میکنند. تاریخ، مخزن عبرتها و حکمتهاست، و مرور دقیقِ آن، کارآمدترین الگو برای مصونیت از مخاطرات پیشرو است. «1978» با طرح مضامین و موقعیتهایی که غریزه تاریخ از تکرار آنها دست برنمیدارد، نورافکنش را بر روی کسانی میاندازد که سهم خود را از آن رخدادها نادیده میگیرند.
با توجه به ناشناخته بودن داستان، فکر میکنید نمایش برای چه گروههایی میتواند جذابیت داشته باشد؟
موضوع و فضای کار، برای افراد زیر ۱۵ سال مناسب نیست، اما برای عموم مردم میتواند مورد توجه باشد. چون به این خطکشیها معتقد نیستم. تلاش کردم تا مخاطبان بیشتری با نمایش ارتباط برقرار کنند، اما راضی نگه داشتن همه ذائقهها تقریبا ممکن نیست. تماشا و همراهی با اینگونه از نمایشها کار چندان سادهای نیست، انرژی و توجه مضاعف میطلبد. صادقانه پیشنهادم بر این است تماشاگری که به دنبال سرعت و هیجان و کسب احساسات آنی است از این نمایش دیدن نکند، چرا که «1978» در نقدِ همین هیجانات و احساسات زودگذر تولید شده است.
سخن پایانی...
در هنگام تمرین و مراحل تولید، هیچ چیز به اندازه وجود یک فضای امن از لحاظ روانی، برای من کارساز و پیش برنده نیست. از همه اعضای گروهم بیاندازه تشکر میکنم که چند برابر توانشان انرژی گذاشتند تا این شرایط فراهم باشد. به ویژه از دوست نازنینم «محمدجواد قاسمی» که یکی از ستونهای اصلی این کار است و بدون حضور و همراهی او «1978» به ثمر نمینشست.
*عوامل 1978
«محمد شجاعی»، «مهدی گدازگر»، «روجا رنجبر»، «میثم مجاوری»، «مطهره ابراهیمیان» و «علی محمودی» هنرپیشگان «1978» هستند. «محمدجواد قاسمی» مترجم متون و اسناد مربوط به این اتفاق است که در کنار شجاعی کار پژوهش را از بهمن 93 تا فروردین 95 انجام داد و البته به گفته شجاعی در تمام مراحل تولید نیز با بر عهده داشتن امور طراحی افکت و صدا، انتخاب موسیقی، طراحی پوستر و همچنین ویدئو و جلوههای دیداری گروه را همراهی میکند.
«محسن داداشزاده»(دستیار کارگردان، عکاس و برنامهریز)، «داوود فتحی»(طراح گریم)، «مهدی گدازگر»(دستیار کارگردان)، «سارا کلاهی»(منشی صحنه)، «ابوالفضل برارخانی» و «سایه اسماعیلی»(دستیاران اجرا) و «فرانه سعیدی»(روابط عمومی) نیز از عوامل تولید این نمایش هستند. گروه فیلمسازی نیل هم در ساخت تیز نمایش با گروه تئاتر «Bit» همکاری کرد.