پنجشنبه 30 دی 1395-9:42
روزهای کاری بازیگر دهه ٦٠ که راننده تاکسی بین شهری شده استپایانه فقر
بازیگر سینما و راننده خط تهران - شمال: من هم اگر زن و بچه نداشتم تا الان هزاربار گورخواب شده بودم/ راننده خط ساری - تهران: بدترین لحظه، لحظهای است که با جیب خالی به خانه میروم/ راننده خط بهشهر - تهران: هر شب سرافکنده به خانه میروم.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، مائده امینی: از دور که نگاه میکنی، به نظر میآید درآمد بالایی دارند. هر سرویسی که میبرند بین ١٥٠ تا ٣٠٠هزار تومان برای شان سود دارد؛ نرخی که در بعضی مسیرها حتی با نرخ هواپیما برابری میکند. خیلیها فوری ١٥٠هزار تومان را در ٣٠ روز ضرب میکنند و به این نتیجه میرسند که درآمدشان بین ٣ تا ٤میلیون تومان در ماه است، این اما فقط ظاهر ماجراست. فقر در زندگی رانندههای بین شهری رسوخ کرده. بیشتر از ١٠ دستگاه تاکسی، رانندههای بیکار دارند. رانندههایی که تنها کاری که از دستشان برمیآید، داد زدن است: «ساری بیا. ساری.»
هنوز وارد ترمینال شرق نشدهام که سه، چهار نفر به سمتم هجوم آوردند: «آمل؟ بابل؟ ساری خانم؟ یه نفر میخوامها» میپرسم شما راننده خود ترمینالید؟ یکی از رانندهها اصرار میکند: «ساری یه نفر حرکتهها» و کیف مرا میکشد؛ دعوای مسافر ادامه دارد.
وارد ترمینال میشوم. رانندهها دور هم نشستهاند، جوانترینشان به سمت من میدود: «بهشهر خانم؟» میپرسم کار و کاسبی چطور است؟ لبخند تلخی تحویلم میدهد: «حوصله داری خانم. اسم این مگه کاسبیه؟» یکی از دفترهای مسافربری را انتخاب میکنم و واردش میشوم. رمضان مشرقی، رئیس این دفتر و عضو هیأتمدیره انجمن صنفی رانندگان است. در و دیوار دفتر پر از عکسهای رانندهای شده که میگوید «کی گفته کار و کاسبی ما کساده؟ افتضاحه، افتضاح.»
عکسهای شما روی دیوار اینجاست؟
بله، من بازیگر بودم. در فیلمهای دهه ٦٠ و ٧٠ بازی کردهام. «کیانوش عیاری»، «ناصر غلامرضایی»، «خسرو معصومی»، «وحید موساییان» و «محمدعلی طالبی» کارگردانانی هستند که با من کار کردند. قبلتر از شما هم آمدند و برای فرزند معلولم با من مصاحبه کردند، اما فقط یک روزنامه محلی منتشرش کرد و به جایی هم نرسید.
ماهانه چقدر خرج ماشین میکنید؟
خرج ماشین که معلوم نمیکند. بعضی اوقات ٣٠٠هزار تومان، بعضی اوقات هم یکی، دو میلیونتومان. حداقلش همان ٣٠٠هزار تومان است.
از اوضاع مخارج فرزند معلولتان برای مان میگویید؟
ماه با ماه فرق میکند. از عید تا الان فقط ٥میلیون تومان خرج دستگاه کاشت حلزونش شده است. هربار باتری دستگاه را عوض میکنم ٩٣٠هزار تومان خرج روی دستم میگذارد. یک سیم نازک کوئل دارد که ٥٦٠هزار تومان قیمت دارد.
هفته گذشته چقدر کار کردید؟
هفته پیش هیچی.
هیچی؟ مگر میشود؟
چرا نمیشود؟ دو هفته قبل یک سرویس داشتم و تا شمال رفتم و برگشتم. میخواهید اسمم رو بزنید تو سیستم ببینید.
نورالدین اعلمی. نامش نورالدین اعلمی است. از اول تا چهاردهم دیماه تنها یک سرویس به او خورده که ماحصلش ١٥٠هزار تومان بوده است.
همه این ١٥٠هزار تومان مال خودتان است؟
نه، برای هر سرویس مالیات و حق بیمه سرنشین میدهیم؛ چند لیتر بنزین میزنیم؛ عوارض شهرداری میدهیم؛ حق کمیسیون دفتر هم که حسابش جداست. از یک سرویس ١٥٠هزار تومانی، خیلی برایم بماند ١٠٠هزار تومان است.
ماه گذشته چطور؟
ماه گذشته را هم اگر در سیستم بزنید، میبینید. ٨٠٠هزار تومان کار کردم. ٨ تا سرویس بردم که از هرکدام تقریبا برای من ١٠٠هزار تومان میماند.
سیستم را چک میکنم. نورالدین راست میگوید...
چرا مسافر نیست؟
شخصیهای بیرون ترمینال ما را زمین زدند. ٥ تا١٠هزار تومان کمتر میگیرند و مسافر ما را میدزدند. بعد از گرانیهای ٨٩- ٨٨ مسافر خطیها کم شد. تب گرانی به جان کرایهها افتاد و مردم تاکسی بین شهری را پس زدند. همین چند مسافری هم که هست، شخصیها از ما میگیرند.
ماشین شخصیهای جلوی ترمینال بدون اینکه هیچکدام از کمیسیونها بر گردن شان باشد، مسافرها را از ما میدزدند و ارزانتر میبرند، ما سرنشینهای مان را بیمه میکنیم، اما شخصیها چطور؟
وقتی ماشین نیست و مسافر زیاد است، شخصیها مسیر ٤٠هزار تومانی را ٨٠هزار تومان میبرند. وقتی هم که مثل زمستان مسافر کم است ١٠هزار تومان زیر قیمت میگویند و نرخ قانونی را میشکنند.
از طرفی عضو هیأتمدیره انجمن تاکسیرانان به «شهروند» میگوید: «نه فقط ما، کار و کسب همه دفاتر، به جز یکی، دو تا سوگلی کساد است. بعضی رانندههای ما یک هفته است از شهرستان آمدهاند و منتظر مسافرند. پول آب و غذا را هم خودشان میدهند.»
توضیح دیگری درباره سوگلیها نمیدهد و میگوید ترجیح میدهم ساکت بمانم.
مشرقی میگوید: به تعداد خودروهایی که اینجا پارک شده، راننده بیکار داریم. رانندههایی که پول بیمه خودروشان را هم به زور درمیآورند.
راننده دیگری که تا الان ساکت نشسته بود، سر درددلش باز میشود: «سه روز است از ساری آمدهام و فقط خرج کردهام. ناهار خریدم. شام خریدم و منتظرم نوبتم شود. حالا که نوبتم شده مسافر نیست. آخرش هم باید با جیب خالی به خانه بروم.»
یعنی هیچکس فکری به حال خودروهای شخصی نمیکند؟ اعتراض نکردید؟
- نورالدین میگوید: صدبار اعتراض کردیم. برای کسی مهم نیست. هر روز صبح تا غروب اینجا میایستم که نوبتم شود. یک هفته است که نوبتم نمیشود. امروز شخصیها ٣ تا مسافر را جلوی خودم با ٥هزار تومان کمتر سوار کردند. پای مسافر به داخل ترمینال نمیرسد. هر شب سرافکنده به خانه میروم...
اگر اوضاع آنقدر بد است، چرا در این شغل ماندهاید؟
با این سن و سالم چهکار میتوانم بکنم؟ پلاکهای ما «ع» است. ماشینهای بین شهری حق ندارند در سطح شهر مسافرکشی کنند. اگر بخواهم پلاک ماشینم را عوض کنم بین ١٥ تا ٢٠میلیون تومان خرج دارد. باید پول تغییر کاربری هم بدهم. از کجا بیاورم؟
من بازیگر بودم و آنجا هم پول فقط مال سوپراستارها بود. یک اشتباه پزشکی فرزند مرا فلج کرد و من دیگر با پول هیچ پروژهای نمیتوانستم امورم را بگذرانم. اول شروع کردم به فروختن دار و ندارم. کارمندی نمیتوانست هزینههای خانوادهام را تأمین کند. نیاز به پول روز داشتم. با فوق دیپلم زمینشناسی، تاکسی خریدم و راننده تاکسی شدم. کاش نمیشدم. هر روز فکر میکنم فردا اوضاع بهتر میشود، اما نمیشود.
بدترین خاطرهای که از این شغل دارید، برای مان میگویید؟
به خدا هر روز ما کابوس است. ساعتها باید منتظر باشم نوبتم شود. صبحها عزا میگیرم که یعنی قرار است دوباره ١١ ساعت داد بزنم و مسافر گیرم نیاید؟
٦٠٠هزار تومان کرایه ماشین میدهم. یک دختر دانشجو و یک پسر معلول دارم. اما خب همین چند روز گذشته هم اتفاق بدی افتاد. ماه گذشته به دلیل ناهماهنگی پلیس راه و راهداری، ١٨ ساعت در برف گیر کردیم. راهها نمکپاشی نشده بود. دو تا خانم مسافر ما بودند. آنها هم به من پیوستند و سهتایی شروع به هل دادن کردیم. سرما واقعا سرمای کشندهای بود. مسئولیت مسافرها هم بر دوش ماست و این خود استرس بزرگی است.
باورتان میشود؟ دیروز پلیس مرا در ترمینال جریمه کرده است! اینها همه روزهای بد ماست. روزنامه از گورخواب نوشته است. خانمجان مگر گورخواب چطور گورخواب میشود؟ من هم اگر زن و بچه نداشتم تا الان هزاربار گورخواب شده بودم.
رمضان مشرقی، عضو هیأتمدیره انجمن تاکسیرانان میگوید: بین ٥ تا ٢٠میلیون ماهانه به شهرداری فقط عوارض میدهیم. نامهای که شهرداری برای آذرماه به این دفتر فرستاده را جلویم میگذارد. ٦میلیون و ٣٠٠هزار تومان عوارضی است که باید به شهرداری پرداخت کنند. این درحالی است که گردش مالی این دفتر در ماه گذشته تنها بین ٢٠ تا ٣٠میلیون تومان بوده است. بیمه، مالیات و ... هم که هرکدام برای خودشان داستانی دارند. به گفته مشرقی، دهها خانواده از این دفتر نان میخورند و شهرداری و راهداری خودشان را به خواب زدهاند.
از مشرقی میخواهم نام یکی دیگر از رانندههای بهشهر را هم در سیستم چک کند. «بابایی» راننده بهشهر است و سیستم میگوید ماه گذشته تنها ٣ سرویس برده است! بابایی میگوید شخصیها روزی ما را بریدهاند. من ماه گذشته ٥٠٠هزار تومان هم کار نکردهام.
اما حسینزاده، دبیر انجمن صنفی رانندگان سواری حرفهای تازهای دارد. او خبر از مرگ یک راننده تاکسی در کرمانشاه میدهد: «حسین کلاهداری ٤ روز در ترمینال کرمانشاه منتظر میماند تا نوبت حرکتش شود و بتواند ٣٠٠هزار تومان کار کند. بعد از چهار روز وقتی مسافر میآید، یکی از شخصیهای ترمینال کرمانشاه مسافر را با مبلغ کمتری از او پس میگیرد. بین او و راننده درگیری رخ میدهد و کلاهداری فوت میکند.»
کارد به استخوان رانندگان بین شهری رسیده است. اوضاع معیشت این قشر از جامعه آنقدر وخیم است که یک روز زندگی با آنها از توان هر کسی خارج است. تقابل اصناف سنتی و مدرن یک بحث و نبود مدیریت کارآمد برای ساماندهی وضع معاش رانندگی سنتی و توانمند کردن آنها برای نوسازی شغلشان یک بحث دیگر است. نهادهای بالادستی کجای این داستان قرار دارند؟ آیا ناراضی بودن علی طیبنیا از اوضاع معیشت مردم کافی است؟
رانندهای که ٤ روز سرپا میایستد و داد میزند تا در بهترین حالت ٤٠٠هزار تومان سود ناخالص عایدش شود، با چه اعصابی پشت فرمان مینشیند و مسئولیت ٤ مسافر دیگر را هم به عهده میگیرد؟
*این گزارش امروز در روزنامه شهروند منتشر شد.