سه شنبه 17 اسفند 1395-11:4
دیدار با صداپیشه همیشگی، رضا بازی برونسفر به سرزمین آرزوها
استاد رضا بازی برون: با اینکه شغل اصلی من در صداوسیما کار در واحد سیاسی و گویندگی و دبیری و سردبیری خبر بوده اما آدم سیاسی به معنای رایج آن نیستم. هر چند هر انسانی حتی کودک هم از سیاست فارغ نیست و مثلا اگر از پدر عتاب بشنود برای حمایت به سوی مادر میرود اما من هیچگاه عضو هیچ گروه و حزبی چه پیش و چه پس از انقلاب نبودهام، چون تعهدی ایجاد میکند که اندیشه و عمل آزاد را از انسان سلب میکند من ترجیح میدهم آزاد و رها باشم .
مازندنومه، سرویس فرهنگی و هنری: آن چه در پی می آید گفت و گوی روزنامه جهان صنعت با استاد رضا بازی برون -مستندساز، نویسنده، مجری و صداپیشه برجسته رادیو و تلویزیون مازندران- است. متن کامل این گفت و گو در پی می آید:
به رسانه شنیداری و تصویری کشور، پیش و پس از انقلاب چگونه نگاه میکنید؟
در پاسخ عرض میکنم که رسانه صداوسیما در چگونگی پردازش و بهرهگیری از تکنولوژی جدید تفاوتهایی با رادیو و تلویزیون پیش از انقلاب دارد که معلول زمان و پیشرفت کلی جهان است اما در نحوه ارائه خبر و مطلب تفاوت چندانی نمیبینم همچنان ساده و غیرقابل قیاس با پیچیدگی برخی رسانههای غربی است.
البته کسانی که آگاه به زبان رسانه هستند از جبههگیریهای واضح در رسانه داخلی بیشتر به اصل خبر و موضوع پی میبرند تا رسانههای خارجی بهطور مثالCNN وBBC به هرحال در مجموع باید بگویم هیچگاه رسانهای نداشتهایم که آینه تمامنمای همه اقشار و طیفهای اجتماعی و سیاسی جامعه باشد، همواره خط قرمزهایی گاه مخرب و بیمورد وجود داشته که به ماهیت یک رسانه ملی لطمه زده است.
صحبت از گویندگی شد، چه تفاوتی بین دوره رادیو و تلویزیون و سالهای صداوسیما میبینید
گویندگی در گذشته جدیتر گرفته میشد، رادیو جوان برای بسیاری از شنوندگان، میزان و معیار بود، آنچه را که گوینده میگفت یا تلفظ میکرد، درست میپنداشتند، ضمن اینکه روی درست ادا شدن واژهها هم دقت و تاکید بیشتر میشد، شاید یکی از دلایل آن علاوه بر جدی گرفتن رادیو، این بود که برنامههای از پیش ضبط شده نسبت به برنامههای زنده بیشتر از امروز بود، در واقع برنامههای فاخر تهیه و ارائه میشد و قبل از پخش مراحل مختلفی را طی میکرد مثلا برنامه «ما و شنوندگان» که در دهه 40، شبها در رادیو زاهدان اجرا میکردم، پس از نوشتن و اصلاح متن تایپ و مجددا با متن اصلی تطبیق داده و بعد برنامه ضبط و بازشنوایی میشد و اگر کلمهای نه تنها اشتباه که حتی مشکوک ادا شده بود، اصلاح و دوباره بازشنوایی و در نهایت پخش میشد در حالی که در برنامههای زنده، چنین دقتی اعمال نمیشد و امروز هم صورت نمیگیرد.
هنگامی که به بیش از 50 سال کارنامه شما نگاه میکنیم، با کارهایی متنوع و گاه از منظر اجرا متفاوت روبهرو میشویم، چرا؟
در نیمقرنی که با رسانه سر و کار دارم بیشتر زمانش در شهرستانها سپری شده جز مدت کمی که در سالهای 52 و 53 مجری مشروح خبرهای شبکه سراسری بودم یا چند نوبتی که برای نوشتن و اجرای برنامههای رادیوپیام یا مونتاژ و صداگذاری مستندها گذرم به تهران میافتاد، بقیه مدت را در شهرستان بهویژه سالهای نخست تاسیس رادیو که تعداد همکاران از 30-20 نفر تجاوز نمیکرد، سپری کردهام. آن زمان همه مثل اعضای یک خانواده همدیگر را میشناختیم و از روی دست هم کار یاد میگرفتیم و تجربه میکردیم.
در واقع این گونه بود که من هم با مراحل مختلف تولید برنامههای رادیویی و بعد تلویزیونی و مجموعه خبری به این طریق آشنا شدم و میتوانم بگویم به استثنای کارهای فنی فرستندهها و لابراتوار تقریبا همه زمینههای برنامههای تولیدی را تجربه کردهام و در جشنوارهها هم از سوی اساتید و داوران چندین بار با تشویق و تحسین روبهرو شدهام اما حقیقتش مستندسازی را بر هر کار دیگری ترجیح میدهم به ویژه مستندهای طبیعت که میتوان به فیلمهایی مثل سوچلا و دوما، گوزن زرد ایرانی و مجموعه همراه رود که ساختهام، اشاره کرد.
به عنوان کسی که به قول خودتان نیمقرن با رسانه زندگی کردهاید، از شما میپرسم آیا سال 95، برنامهای در صداوسیما شنیدید یا دیدید که به یادماندنی باشد؟
بهطور کلی برنامههای شبکههای مستند و چهار به ویژه گفتوگوهای جنابان دینانی و لاریجانی، همینطور برنامه چراغ شب روشن و متنهای آقای صالحعلا را به دیدن و شنیدن دیگر برنامههای همزمان در شبکههای دیگر ترجیح میدهم. در همین مرکز مازندران خودمان چند برنامه فاخر مستند رادیویی تولید شده که مورد توجه در جشنواره قرار گرفته و بسیار هم شنیدنی است قطعا در دیگر شهرستانها و احتمالا تهران هم برنامههای خوبی تولید شده که شانس دیدن و شنیدن نداشتهام در مجموع مدت زمانی که صرف دیدن و شنیدن برنامههای صداوسیما میکنم قابل توجه نیست.
آخرین عبارت پاسخ شما، مرا به فکر وادار کرد، چرا؟ در واقع شما به عنوان یک بیننده و شنونده و در عین حال به عنوان یک پیشکسوت خبره رسانهای به قول خودتان وقت برای دیدن و شنیدن، برنامههای صداوسیما نمیگذارید، واقعا چرا؟
دلایل میتواند زیاد باشد، اما مفید و مختصر بگویم که شاید زیاد جذاب و قابل دیدن و شنیدن نباشد!
شما نسبت به رویدادهای اطرافتان هیچ گاه بدون واکنش نبودهاید، تحولات جهان در سال 95 را چگونه ارزیابی میکنید؟
با اینکه شغل اصلی من در صداوسیما کار در واحد سیاسی و گویندگی و دبیری و سردبیری خبر بوده اما آدم سیاسی به معنای رایج آن نیستم هر چند هر انسانی حتی کودک هم از سیاست فارغ نیست و مثلا اگر از پدر عتاب بشنود برای حمایت به سوی مادر میرود اما من هیچگاه عضو هیچ گروه و حزبی چه پیش و چه پس از انقلاب نبودهام، چون تعهدی ایجاد میکند که اندیشه و عمل آزاد را از انسان سلب میکند من ترجیح میدهم آزاد و رها باشم و نعمتی دلپذیرتر از آزادی نمیشناسم با این باور عمیق در خانواده با دوستان و در جامعه رفتار میکنم و از این بابت گاهی از آنچه در دنیا روی میدهد از جنگ و کشتار و ویرانی و مهاجرتهای ناخواسته مرا به شدت آزار میدهد متاسفانه وقتی یکچهارم گردش پول در جهان در صنعت اسلحهسازی است چه انتظاری میشود از انسان بیگانه با خود داشت!!؟
میدانم که با ادبیات میانهای دیرینه دارید، این روزها چه کتابی خواندهاید؟
حقیقتش کتاب خواندن من هم مثل کارهایم از نظم خاصی برخوردار نیست. کتابهایی که تالیف دوستان نویسنده است و محبت میکنند برایم میفرستند با دقت بیشتری میخوانم کتاب «جهان آشوب» اثر جناب اسداله عمادی که رمانی بسیار زیبا و جذاب و حتی دربرگیرنده تاریخ و انسانهای همزمان لسانالغیب حافظ است را خیلی پسندیدم همینطور منظومه «یک شهر، سهبار در آتش» اثر جناب غلامعلی رئیسالذکرین که یادآور سه دوره و سه اثر مهم تاریخی در سرزمین سیستان است (چشم مصنوعی، جراحی مغز و نخستین انیمیشن سفالی جهان) را نه یکبار که بارها خواندهام همینطور دفترهای شعر جناب خسرو سینایی که قرار بود به همراه کارهای دیگری از روانشاد نیما، زندهیاد فروغ و اخوان به عنوان کتاب شنیداری بخوانم و کارهای چاپ نشده زندهیاد منوچهره نیکو که شاهکار است و سرودههای دوستان جوانی همچون پیمان مطبوع که بسیار غنی و پرمحتواست و از این قبیل از خواندن کتاب هولو گرافیک مایکل تالبوت و کتابهای تحقیقاتی جناب سیاسر دردیار بلوچستان که تعلق خاصی به آن دیار دارم هم لذت بردهام اما وقتی دلم برای گذشته تنگ میشود با گشودن هر جای کتابهای مارکز، بورخس یا سرودههای اوکت ویوپاز و یا کلیدر جناب دولتآبادی جای پای اسکندر جناب اسلام کاظمیه در دشت و دیارهای دور و نزدیک سفر میکنم بهطور کلی باید اعتراف کنم که از رفتن به کتابفروشیها پرهیز میکنم تا بر کتابهای نخواندهام اضافه شود!
با همه این تفاصیل، در آستانه سال نو و رسیدن بهار و شکوفه و دلدادگی و امیدواری قرار داریم، سال 96 را چگونه میبینید؟
برای من که بر این باورم که:
زمین در جنب این نُه توی مینا
چو خشخاش بود بر روی دریا
نگر تاتو از این خشخاش چندی؟
سزد گر بر بروت خود بخندی
هر دو روی سکه یکی است همچنان که پیشتر گفتم مجالاندیشیدن به اینکه: بنیآدم اعضای یکدیگرند از انسانهای گرفته شده دیگر کمتر کسی بهویژه رجل سیاسی جهان به این فکر میکند که زمین میتواند خانه امن و زیبای همه انسانها باشد و استعداد و نیروی خلاقه انسانها به جای تولید جنگافزار و کشتار هم نوع صرفاندیشیدن به پرواز و کشف کهکشانها و شگفتی خلقت شود، سال پیشرو که نمیدانم اما امید که در روزگاران آینده خوی انسانی، بردرنده خویش غلبه کند، امیدوارم و امید آخرین حسی است که دست از سر بشر میدارد، من هم امیدوارم که سال پیشرو بهتر از سالهای گذشته باشد و شعار «صد سال به از این سالها» تحقق یابد. و آخر اینکه در پایان از همه دوستان و همکاران روزنامه وزین و مستقل جهانصنعت به خاطر لطف و عنایتی که به این بنده دارید سپاسگزارم و پیشاپیش فرا رسیدن نوروز 96 را تبریک میگویم.