پنجشنبه 10 فروردين 1396-12:43

بابلسر؛ عروس دل شکسته دریای مازندران

بابلسر می خواست عروسی دلربا و پاک برای آیندگان بماند و نمادی درگوهر از بهشت شمال ایران زمین باشد. اما آنان که خود را پشتیبان و قیم قانونی او می دانستند، نه از جسم لطیفش با خبر بودند و نه از روان مهربان و اندیشه پاکش.


 مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، دکتر مصطفی رستمی عضو هیات علمی دانشگاه مازندران: مدت ها بود که با شهروندان محترم در باب وضعیت شهر بابلسر صحبتی نکردم. اما اکنون که ساز و دهل شرکت در انتخابات شورای شهر به صدا در آمد، بد نیست درد دلی با مردم شریف شهری که در آن زندگی می کنم، داشته باشم تا شاید در انتخاب سرنوشت بابلسر دقت بیشتری داشته باشند.

  شهر بابلسر را می توان چون عروسی تجسم کرد که به سبب داشتن والیان و مدیرانی شایسته و دلسوز، روزگاری دلربا بود و خواسگاران فراوانی داشت.

او در میان همسن و سالان خود پیشتازی می کرد و در آرزوی ربودن گوی سبقت برای رسیدن به مرتبه عروس شایسته در جهان به سر می برد که ناگاه جماعتی از ناآگاهان بی هیچ شناختی از این عروس بی همتا بر سر راهش قرار گرفتند و با وعده های خیال انگیز و وسوسه کننده، آرزوهایش را تسخیر کردند و او را به سوی خود خواندند.

از این زندگی جدید سال ها گذشت. عروس پری چهر دیروز، بسیار تلاش کرد تا به پشتیبانان پرقدرتش بفهماند که آرزوهایش چنان نیست که آنان می اندیشند.

او می خواست عروسی دلربا و پاک برای آیندگان بماند و نمادی درگوهر از بهشت شمال ایران زمین باشد. اما آنان که خود را پشتیبان و قیم قانونی او می دانستند، نه از جسم لطیفش با خبر بودند و نه از روان مهربان و اندیشه پاکش.

به جای این که بر نشاط و آرامش و زیبائی او و با لباس های حریر و جواهرات سیم و زرنشان بر دلربائی اش بیفزایند، هر روز بخشی از وجودش را از سر بی خردی کاستند و فروختند.

روزی لباس حریرش را به حراج گذاشتند، روزی گوشواره گوهرنشانش را و روزی دیگر خلخال پایش را.

اکنون از این عروس نگون بخت که روزگاری به رعنائی و دلبری هایش شهره بود، جز لباسی پاره پاره، اندامی ناآراسته و تنی خسته و پینه بسته چیزی نمانده است.

او نه تنها آرزوهای شیرینش را بر باد رفته می داند، بلکه حتی به نفس آرام و ادامه حیاتش نیز امیدی ندارد.

حال که مجال انتخابی دیگر داریم، بیائیم به این عروس دلربای دیروز، زندگی درخور امروزش بخشیم و شایستگی هایش را بازگردانیم.