جمعه 25 فروردين 1396-20:34
حال ناخوش ساری به روایت قاسمعلی ایران منشساری؛ از حال بد به حال خوب
نخبگان ساروی عطایش را به لقایش بخشیدند و بقایای آثار کهن و باستانی را با "حسین اسلامی" تنها گذاشتند/ برای مظلومیت ساری همین بس که غلامرضا کبیری ها و محمد دنیوی ها و احمد بختیاری ها و... در آرامگاه ملامجدالدین گم شده اند، چون قطعه ای به نام هنرمندانش نداریم!
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، قاسمعلی ایران منش، کارشناس ارشد برنامه ریزی گردشگری و دبیر ستادهماهنگی اوقات فراغت شهرستان ساری: فکر کنم با من هم نظرید که این سالها و روزها، ساری حال و روز خوشی ندارد، ساری ای که روزگاری جایگاه پایتختی را مزمزه کرده و سرسلامت و شاداب بوده، امروزه رنجور، نحیف، سردرگم و تب دار است.
ساری، مرکز استان مازندران به عنوان یکی از کهن ترین شهرهای شمال ایران با حقیقت خود فرسنگ ها فاصله گرفته است و برخلاف دیگر مراکز استان کشور که فاصله ای قابل ملاحظه ای با دیگر شهرهای خود دارند ساری در بسیاری از شاخص ها حتی از شهرهای همجوار خود عقب مانده تر است.
بیان این گونه، مغایر با زحمات و تلاش مسئولان حاضر و گذشته شهر ساری نیست، بلکه هدف دست نیافتن شهر ساری به جایگاه واقعی اش است که گواه این ادعا می تواند نیم نگاهی به گذشته ساری باشد که در آن سال ها، در جایگاه شایسته تر و آبادتری قرار داشت.
رونق اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بهداشتی و علمی سرآمد این شهر به عنوان قلب تپنده، نه تنها در مازندران، بلکه در شمال ایران و در کنار شهر رشت به عنوان یکی از دو پایگاه اصلی اقتصادی مد نظر بود.
مطالعه سفرنامه های قاجار و دوره (پهلوی اول و دوم) به خوبی نشان می دهد که ساری یک سر و گردن از دیگر مناطق مازندران بالاتر بود و در واقع چشم و چراغ مازندرانی ها به شمار می آمد و برای کشور در تامین نیازها بسیار امیدبخش بود.
متاسفانه در دو سه دهه اخیر ساری به جای پیشرفت و حفظ جایگاه خود، به بیان کارشناسان تنها از نظر میزان ثروت عمومی جایگاه نخست را در مازندران به خود اختصاص داده، ولی از منظر برخورداری از صنایع کارآفرینی، فضای سبز، توسعه دانشگاهی، ضریب برخورداری از منابع ملی و بسیاری از شاخص های دیگر ِ"شهر پایدار" در استان یا از دیگر شهرهای عقب تر است یا هم سطح آنها حرکت می کند که برای دست یابی به این واقعیت کافیست پای صحبت ساروی های قدیمی بنشینید.
به دلیل تخصص و رزومه نگارنده در حوزه اوقات فراغت در این مرقومه صرفا به کاخ جوانان (سپاه پاسداران میدان امام ) و خانه جوانان (هلال احمر) اشاره می شود و نیز به چهار سینمای - مولن روژ، ایران، فردوسی، سپهر، و دوسالن نمایشی در کاخ جوانان و خانه جوانان و استادیوم شهید متقی و سالن سید رسول حسینی ایجاد شده در آن ایام که نقش بسزایی در غنی سازی اوقات فراغت داشته اند، البته با قریب به یک سوم جمعیت امروز!
امروز با توجه با سبک زندگی و نیاز شهروندان به امکانات بیشتر برای گذران اوقات فراغت، گلایه مندانه باید گفت کمبود امکانات و هزینه گزاف، اردوگاه افسردگی و ناهنجاری را پر جمعیت تر می نمایاند که ستوده این مرز و بوم نیست.
باید گفت حلقه مفقوده این روزها وحدت است که جای خود را به تفرقه سپرده است تا این شهر باستانی در سایه ضدیت های کور از جایگاه رفیع خود سقوط کند.
در دیروز نزدیک، ساروی ها در بگو مگوها منفعت این شهر را بر منغعت شخصی خود ارجح می دانستند، حتی اگر قافیه را به رقیب خود می باختند، اما امروز برعکس و نیز در کنار این مشاجرات بی ملاحظه، اما نسل قدیم دم فرو بست و آن روزهای خوب را بسکوت نشسته است تا نسل جدید میهمان وار باشد و گوشش فقط صدای هدفن را بشنود..
نسل قدیم از چشمه میراث "آب انبار نو" و "میزمهدی" نمی نوشد و نسل جدید در کافه گلاسه با نوشیدنی ها نگهدارنده چه حالی می برد؛ بدون این که آینه ای از گذشته خود پیش رو داشته باشد و خود را موظف به حراست از سنت و هویت خود بداند.
نخبگان ساروی عطایش را به لقایش بخشیدند و بقایای آثار کهن و باستانی را با "حسین اسلامی" تنها گذاشتند تا حنجره اش به درد بیاید، چشمش نگرانش ویرانی را ببیند و به سوگ بنشید و دق کند.
برای مظلومیت ساری همین بس که غلامرضا کبیری ها و محمد دنیوی ها و احمد بختیاری ها و... در آرامگاه ملامجدالدین گم شده اند، چون قطعه ای به نام هنرمندانش نداریم!
صباحی پیش، پس از فوت اسطوره و سلطان لله وا "استاد حسینعلی طیبی" در ستاد ارتحال با همراهی خانواده محترم شان چه با زحمت برای دفن کردن این یکتای بی مانند موسیقی بومی مازندران به کنجی نا مانوس پناه بردیم!
مگر چه می شود که قسمتی از پارک آزادگان را که مزین به کتابخانه هم هست به "مقبره هنرمندان" اختصاص دهیم تا آنانی که آبروی گذشته بوده اند زینت آینده باشند؟ چرا این نمی شود و کسی این را نمی خواهد!
برای دفاع از مرز حرمت و حریت ساری به آرش های زمان نیاز داریم که نه به نمایش و گروکشی و کاریکاتوری، بل به اعتقادی راسخ تیر نگاهبانی در کمان تدبیر بنهند و کاوه وار ضحاک تفرقه و منفعت طلبی را در البرز کوه زندانی کنند و فرزندانش را به دفاع از هویت بیاموزند.