شنبه 11 شهريور 1396-9:6

تماشای «ایرانی دیگر» از دریچه دوربین مستندساز مازندرانی

حسین شفیع نیا سیار: اسم مستند من «ایرانی دیگر» است. همان نامی که برای نمایشگاه عکس‌ام در آلمان انتخاب کردم. قصد دارم در این مستند هم شکلی دیگر از ایران را نشان بدهیم. جاهایی که کمتر دیده شد یا شاید هم اصلا ندیدیم. دغدغه من این بود که سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران، مستندی از کشور داشته باشد که شاخص باشد. در این زمینه واقعا امروز چیزی نداریم.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، اشکان جهان آرای: «حسین شفیع‌نیا فیروزجا» در عکاسی و مستندسازی نامی شناخته شده است. عکس‌هایش از مناطق مختلف ایران آن‌قدر به پوستر و تابلو تبدیل شده‌اند و در کشورهای مختلف به فروش رسیدند که شاید برخی تصاویر ثبت شده توسط او امروز بیشتر از خودش معروف باشند.

تا کنون نمایشگاه‌های داخلی و خارجی متعددی برگزار کرده و معمولا هم به خاطر تفاوت زاویه نگاهش در عکاسی، نمایشگاه‌هایش با استقبال مخاطبان مواجه می‌شود. او سال‌هاست که در سفر است. به اعتقاد خیلی‌ها که شفیع‌نیا را می‌شناسند، او به تنهایی یک واحد سیار یا صدا و سیما محسوب می‌شود. صدا و سیمایی که نقطه به نقطه ایران را گشته و از مناطقی فیلم و عکس ثبت کرده که برخی از آن‌ها هنوز ناشناخته هستند.

شفیع‌نیا طی 2 سال اخیر درگیر پروژه‌ای بزرگ به نام Another Iran یا «ایرانی دیگر» شد. پروژه‌ای که قرار است در آن تصویر متفاوتی از جاذبه‌های مختلف ایران برای عرضه به مردم جهان نشان داده شود. بیش از 2 سال از آغاز اجرای طرح می‌گذرد و حالا «ایرانی دیگر» در حال زایش نخستین فرزند خود به نام «24» است. چند روز پیش فرصتی دست داد تا همراه با «علی صادقی» -سردبیر و مدیرمسئول سایت خبری مازندنومه- با «حسین شفیع‌نیا» در دفتر روزنامه همشهری گپ و گفتی تقریبا مفصل داشته باشیم. بخش‌هایی از این گفت‌وگو را بخوانید و با گروه Another Iran همسفر شوید:

ابتدا از مستند ایران بگویید. پروژه در چه مرحله‌ای است؟

پروژه کمی دچار مشکل شد که البته مشکل فراگیر فرهنگی جامعه ماست که به مدیران ما هم سرایت کرد. حدود یک سال ونیم از آغاز پروژه گذشت و 3 مدیر مستقیم در نهاد کارفرما تغییر کرد.

مدیر مستقیم مربوط به کدام نهاد؟

پروژه را به پیشنهاد سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی کشور آغاز کردم. فقط به خاطر آشنایی با دکتر رحمانی‌موحد داشتم پروژه را پذیرفتم. من به هیچ وجه دنبال کارسفارشی نیست. یکی از دلایلی که در مازندران هم کار نکردم همین است. چون روی کار اعمال نظر می‌شود. وقتی دکتر رحمانی‌موحد تماس گرفت و برای مذاکره رفتم، دیدم واقعا همان چیزی که در ذهن من هست را می‌خواهند.

سوم فروردین 94 از کویر جندق به هرمزگان رفتم و کار را آغاز کردم. پس از مدتی یک مستند 8 دقیقه‌ای به نام Another Iran یا «ایرانی دیگر» به زبان انگلیسی همراه با حدود 4 هزار عکس از 4 استان تحویل دادم. خودم فکر می‌کردم کاری که آماده کردم اثری معمولی است. اما با استقبال خیلی خوب آقای سلطانی‌فر، رئیس وقت سازمان و معاون ایشان مواجه شدم. پس از آن پیگیری‌های این کار را یکی از مشاوران انجام داد؛ مشاور مدتی بعد عوض شد و معاونت پیگیر کار شد. 4 ماه بعد ایشان هم جای خود را به شخص دیگری داد. این روند بارها اتفاق افتاد و افراد تغییر کردند. به همین دلیل کار به شدت گره خورد و پروژه‌ای به این گستردگی در رفت‌وآمد بین میزهای مسئولان سردرگم است.

مشکلی که در این بین وجود دارد هم اعمال سلیقه افراد جدید است. به عبارتی برنامه مدون مشخصی وجود ندارد که افراد پس از جابه‌جایی بدانند باید در مسیر از پیش تعیین شده حرکت کنند. بلکه هر کسی از صفر طبق سلیقه خودش اعمال نظر می‌کند. این موضوع باعث می‌شود مستندسازان مستقل همیشه دچار مشکل شوند. اعمال نظر و سلیقه در حد برخی جزییات شاید پذیرفتنی باشد، اما نه این‌که کار از پایه متحول شود.

به این هم فکر کردید که تهیه‌کننده یا کارفرما را تغییر دهید؟

 روز اول که صحبت تولید مستندی با این عظمت شد، یک تهیه‌کننده خارجی داشتم. چون می‌دانستم که یک نهاد و سازمان به تنهایی نمی‌تواند حامی مالی صد درصدی چنین پروژه‌ای شود. قرارداد من با میراث فرهنگی فقط سر این بود که هزینه رفت‌و‌آمد و غذای من را بدهند. توجیه‌شان هم این بود که در نهایت مجموعه‌ای از فیلم‌ها و عکس‌ها برای من می‌ماند. از ابتدا بنا بر این نبود که تهیه‌کننده صفر تا صد کار میراث فرهنگی باشد. گفتند هزینه‌های جاری را می‌دهیم و قرار شد من هم یک فیلم 60 دقیقه‌ای بدهم که بعد تبدیل به 3 فیلم 20 دقیقه‌ای شد و داستانش را هم در نهایت تغییر دادند که به آن نقد داشتم. چون داستان رو ابتدای کار باید مشخص کنیم. بنابراین من تهیه‌کننده داشتم.

پرداخت هزینه‌های تولید چنین مستندی در توان نهادهای داخلی نیست. چون مستندهای قبلی را فروخته بودم و از شرایط پرداخت‌ها برای مستند در داخل آگاهی داشتم. این تهیه‌کننده هنوز هم پای کار هست. دغدغه من این بود که سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران، مستندی از کشور داشته باشد که شاخص باشد. در این زمینه واقعا امروز چیزی نداریم. از این نظر که کار لنگ نماند نگرانی ندارم. نگرانی من شخصی نیست، بلکه سازمانی و برای گردشگری است.

تا این مرحله چند نقطه را پوشش دادید؟

از 32 استان 21 استان را رفتم. تقریبا همه نقاط این استان‌ها را ثبت کردیم. البته بعضی نقاط از این استان‌ها را باید در فصول دیگر برویم تا ثبت کنیم. مثلا خوزستان دو فصلی است. امکان ندارد بگوییم فقط بهار را باید از خوزستان ثبت کرد. نمی‌توان اوایل زمستان حضوری در بین عشایر خوزستان نداشت. خیلی از استان‌های ما دو فصله هستند که این‌ها را گذاشتم برای تهیه‌کننده خارج از کشور.

چیدمان استان‌ها بر چه اساسی بود؟

فقط بر مبنای فصل بود. بهترین فصل‌ها را برای هر استانی انتخاب می‌کردیم. طبق طرحی که برای پروژه نوشتیم حداقل زمان مورد نیاز برای Another Iran 8 تا 10 سال است. تصور کنید 4 فصل هر استان یا هر منطقه را باید ثبت کنیم.

شاید برای مخاطبی که این گفت‌وگو را می‌خواند پرسش پیش بیاید که تفاوت مستند Another Iran با سایر مستندهایی که تا کنون از ایران تولید شده و شاید مورد توجه هم قرار گرفته چیست. «ایرانی دیگر» چه ویژگی متفاوتی نسبت به مستندهای دیگر دارد؟

اتفاقا خیلی از دوستان من هم منتظر این هستند که بخش‌هایی از این مستند را منتشر کنم. من خیلی روی چیزهایی که تا الان دیده شده نرفتم. مثلا از اصفهان دشت شقایق را به جای بناهای تاریخی مشهور برجسته کردم. اسم مستند هم برای همین «ایرانی دیگر» است. همان نامی که برای نمایشگاه عکس‌ام در آلمان انتخاب کردم. قصد دارم در این مستند هم شکلی دیگر از ایران را نشان بدهیم. جاهایی که کمتر دیده شد یا شاید هم اصلا ندیدیم.

شاید پرسش پیش بیاید که در آن قوم‌گرایی برجسته‌تر بود یا طبیعت یا ویژگی‌های تاریخی؟ به هر استان نگاه صفر تا صد داشتیم و همه اجزای طبیعی، اجتماعی، قومیتی، تاریخی را در نظر گرفتیم. برخی استان‌ها را دو یا سه بار رفتیم تا به اجزای دیگر هر منطقه حتی حیات وحش بپردازم. ما جاهایی را می‌رفتیم که حتی گاهی مسئولان گردشگری آن استان‌ها هم وقتی عکس را می‌دیدند آن نقطه را نمی‌شناختند.

ساختار مستند چگونه است؟

مستند 4 زبانه است و راوی هم دارد. اسکلت کار شبیه به مستند Home است. طبیعی است که به لحاظ تکنیکی از نمونه‌های موفق خارجی الگو می‌گیرم. اتفاقا اگر در این الگو گرفتن تکنیکی و فنی مقاومت کنیم، اشتباه کرده‌ایم. اما وقتی اثر تکمیل می‌شود، با نمونه خارجی تفاوت خواهد داشت. چون به لحاظ مفهومی کار کاملا شرقی است و با اندیشه ایرانی و شرقی خودم تصاویر را از راش‌ها بیرون می‌آورم. بنابراین Another Iran اثری مستقل است.

 نقش پژوهش در این مستند چقدر است؟

من تقریبا همه نقاط ایران را رفته بودم و با اجزای مختلف تصویری هر استان آشنا هستم. در واقع پژوهشی مستمر درباره ایران داشتم. چون کارم همین است. در آستانه چاپ کتاب «ایران» برای یک شرکت لوازم خانگی خارجی تولید این مستند را آغاز کردم. پس همه جای ایران را رفتم. اما پیش از سفر به هر استان برای تولید «ایرانی دیگر» خودم و اعضای گروه پژوهشی انجام می‌دادیم و از مسئولان و مدیران گردشگری آن استان اطلاعات مناطق خاص را می‌گرفتیم. یا این‌که به بهانه تولید این مستند ناچار شدم به برخی از مناطقی که فرصت سفر به آن را نداشتم، بروم. مثلا روستای «سرآقاسید» شهرکرد یک روستای بی‌نظیر در دنیاست. اهالی این روستا در سال 3 ماه راه دسترسی به شهر دارند و 9 ماه دیگر را در روستا می‌گذرانند. این مستند باعث شد برای رفتن به این روستا برنامه‌ریزی کنم. در واقع نقاطی که در استان‌های دیگر نرفتم را به خاطر تولید Another Iran از نزدیک دیدم. این اطلاعاتی که از گذشته داشتم به من کمک زیادی کرد تا نادیده‌های ایران را راحت‌تر کشف کنم. همه تجاربی که از قبل داشتم را برای این کار جمع‌آوری کردم. استانی نبود که قبلا نرفته باشم و اولین بار برای این پروژه رفته باشم.

تهران را هم کار کردید؟

نه. سال گذشته که به مناسبت روز جهانی گردشگری مستند 8 دقیقه‌ای Another Iran برای رئیس‌جمهور پخش شود، گفتند باید تهران هم باشد. به خاطر همین در 2 روز از برخی نمادها و بناها فیلم گرفتم و به مستند اضافه کردم. قرار بود تهران و چند استان دیگر را کامل کنیم که به خاطر تغییرات مدیران این اتفاق نیفتاد.

در سفرها همیشه که در شهر نبودید، شرایط اقامت چطور بود؟

قرار بود در هر استان اسکان بگیریم. مثلا در خرم آباد هتل وجود دارد، اما مثلا در منطقه بیشه که هتل و مهمانسرا نیست. در چادر اقامت می‌کردیم و به خاطر همراه داشتن ده‌ها میلیون تومان تجهیزات کار، یکی یکی تا صبح نگهبانی می‌دادیم و در عین حال دو دوربین هم دائم داشت تصویربرداری می‌کرد.

یعنی تصویربرداری این مجموعه کاملا تمام وقت بود؟

بله. حتی در جاده. مثلا از بوشهر می‌رفتیم. اصل کار ما بندرعباس بود، اما احتمال وجود داشت که 3 روز در راه باشیم. چون هر نقطه‌ای که برای فیلمبرداری جذاب بود و سوژه‌ای داشتیم توقف می‌کردیم. مقصد نقطه‌ای مشخص نبود؛ هدف این بود که از یک نقطه که تصویر را در آن ثبت کردیم خارج شویم. مثلا به یک شهر می‌رفتیم که در هتلی تجهیزات را شارژ کنیم.

با مسائل خاص و متفاوتی هم مواجه شدید؟

یکی از معضلات ما تصور راهنماهای بومی از جاذبه‌های گردشگری منطقه خودشان بود. مثلا شخصی که در جنوب ایران، زندگی می‌کند آبشاری را که فکر می‌کرد زیباترین آبشار ایران است به ما معرفی می‌کرد. ما هم بر اساس توصیف او شاید به محل می‌رفتیم و می‌دیدیم که آن‌طور که او می‌گفت نیست. این موضوع انرژی زیادی از ما می‌گرفت. نه این‌که آن سوژه زیبا نبوده باشد، بلکه قابلیت به کار رفتن در مستند Another Iran را نداشت. چون ما قرار است در کار بهترین‌ها را نشان دهیم. چون کار نه خیلی دولتی و نه خیلی شخصی بود، چنین مشکلاتی هم داشت.

البته برعکس این ماجرا هم اتفاق می‌افتاد. مثلا در خراسان جنوبی به ما گفتند روستایی به نام «ماخونیک» یا روستای لیلی‌پوت‌ها داریم. خیلی موضوع را جدی نگرفتیم. طبق تجاربی که به دست آورده بودیم، با وجود این‌که خیلی سوژه را جدی نگرفته‌ بودم، ناچار شدیم راه بیفتیم. اما وقتی رسیدیم باورم نمی‌شد چنین روستایی در ایران وجود داشته باشد. البته آن‌طور که فکر می‌کردم قد اهالی کوتاه نبود. بزرگ روستا که حدود 80 سال سن داشت به استقبال ما آمد و گفت اگر مایل هستید موزه روستا را نشان‌تان بدهم. همراه او رفتم و دیدم یک خانه‌ای را خریداری کرد و تمام ابزار قدیمی که داشت را در آن چید. من یکی از قدیمی‌‌ترین تفنگ‌های ایران را آن‌جا دیدم.

در این روستا با یک تراژدی مواجه شدم. لحظاتی بعد 3 کودک آمدند که گفت فرزندانش هستند. وقتی تعجب من را دید، پرسید «اینجا مرکز بهداشت یا مرکز درمانی دیدی؟ دو فرزندم در یک شب مقابل چشمانم مردند.» لحظه‌ای خودم را جای او تصور کردم که با تب کردن فرزندم دنیا برای من خراب می‌شود. روستایی در همسایگی یک حوزه علمیه و 80 کیلومتری بیرجند. بعدش کنجکاو شدم تا برای‌شان همه کار کنیم. تصاویر زیادی گرفتیم و فیلم کاملی از ماخونیک داریم. حتما در فیلمی که برای تهیه‌کننده خارجی تولید می‌کنم ماخونیک جایگاه ویژه‌ای دارد.

از دل مستند ایرانی دیگر مستندهای دیگری هم مانند ماخونیک استخراج می‌شود؟

بله. خیلی زیاد.

یعنی در طرح‌تان از ابتدا این موضوع را دیده بودید؟

ابتدا به هیچ وجه این‌طور نبود. وقتی وارد کار شدم به این نتیجه رسیدم که سوژه‌های زیادی داریم. یکی از خوبی‌های کار ما این بود که جلوی ماشین دوربین تعبیه کردیم و از تمام جاده‌هایی که در ایران اعم از داخل شهر و بین شهرها و روستاها رفتیم با تمام جزییات فیلم داریم. کلی از سوژه‌ها را این فیلم‌ها به ما داد. اتفاقات بی‌نظیری توسط این دوربین ثبت شده که تکرار شدنی نیست.

پیش از این کار هم مستندی 13 قسمتی به نام «جاده» با این شیوه برای شبکه مازندران ساخته بودم که پخش نشد. در آن مستند دوربین جلوی خودرو قرار دارد و در اصل جاده مخاطب

را به نقاط مختلف مازندران می‌برد. البته مستند پذیرفته نشد. این هم برای من جالب بود که برخی از مدیران شبکه مازندران حتی واژه تایم‌لپس را بلد نبودند و درباره این مستند نظرمی‌دادند. حالا خوشحالم که تایید و پخش نشد.

گفتید تکمیل پروژه حدود 10 سال زمان می‌برد. واقعا تا 8 سال دیگر برای تولید اثر زمان می‌گذارید؟

قطعا همین‌طور است. طرح به طور کامل نوشته شده و فقط به دلیل ضرور زمانی است که این مقدار طول می‌کشد. وگرنه از نظر نیروی انسانی و اجرایی حتی افرادی را انتخاب کردم که در هر شرایطی این پروژه متوقف نشود.

برای موسیقی متن مستند چه فکری کردید؟

قرار است موسیقی اثر بر اساس موسیقی نواحی ایران ساخته شود. احتمالا آقای «محمدرضا درویشی» یا افرادی که ایشان معرفی کنند برای موسیقی اثر همکاری خواهند کرد. چون قبلا برای یکی از مستندهایم از یک اثر ایشان استفاده کردم.

الان کجای کار هستید؟

اکنون کار میراث فرهنگی را کلا تعطیل کردم و قرار نیست به این سازمان کار تحویل دهم. البته به شخص دکتر رحمانی موحد کار را تحویل خواهم داد. چون با آن ایده کار را آغاز کردم. مدتی صبر کردم و دیدم مدیران جدید علاقه‌ای به این کار ندارند. بیش از 2 سال تمام مناطق بکر و ویژه ایران را با هزینه شخصی ثبت کردیم و امروز مجموعه عظیمی از فیلم‌ها و تصاویر بکر و دیده نشده دارم که ده‌ها مجموعه از دل آن می‌توان خارج کرد. هیچ بخشی از کار هم گزارشی نیست. مثلا برای قلعه فلک‌الافلاک 48 ساعت تایم‌لپس ضبط شد. فعلا برای کوتاه‌مدت قصد دارم از همین راش‌ها مستندی به نام «24» تولید کنم و آن را به جشنواره فیلم فجر بفرستم. در این مستند مخاطب با 24 ساعت سراسر ایران در یک مستند 60 دقیقه‌ای آشنا می‌شود.

در کنار این پروژه هر از گاهی مشغول کارهای دیگر هم می‌شوید. مدتی پیش در حال فیلمبرداری از یک دوچرخه‌سوار در مسیر مشهد-تهران بودید.

درست است. در ایران یک سری آدم‌های خاص هستند که کمتر دیده شده‌اند. همراه با «پروانه کاظمی» -کوهنورد سرشناس بین‌المللی- از 4 سال پیش گروهی را تشکیل دادیم که این افراد خاص را پوشش می‌دهیم. در آن پروژه با «محمد تاجران» همراه شدیم. تاجران تمام دنیا را با دوچرخه طی می‌کند و مسائل محیط زیستی را آموزش می‌دهد. او قصد داشت برای جمع‌آوری کمک هزینه شرکت آموزشی محیط زیستی که تاسیس کرده، از مشهد تا تهران را بدون توقف رکاب بزند و ما هم با او همراه شدیم. کار سختی بود، چون در مسیر باید فیلم‌ها را تدوین و آپلود می‌کردم.

خیلی‌ها شما را به عنوان عکاس می‌شناسند، بهانه خوبی است که کمی از دنیای عکس با شما حرف بزنیم. به نظر شما وضعیت عکاسی در جامعه امروز چطور است؟

عکس مادر سینماست، همان‌طور که ریشه همه کارهای من عکس است. به شدت معتقدم مردم ما تشنه درک بصری هستند و جامعه به عکس نیاز دارد. اما رسانه در جامعه ما چقدر به افزایش درک بصری مردم کمک کرده است؟ چه چیزی به مردم دادیم که از آن‌ها سلیقه خوب هنری و درک بصری حرفه‌ای بخواهیم؟ چیزی کشت نشده که امروز به دنبال برداشت مناسب باشیم. بخش عظیمی از زیبایی‌شناسی ذهن ما مرده است. بهتر است بگوییم اصلا متولد نشد. یا کاری نکردیم، یا به اشتباه تصاویری را در ذهن‌شان بردیم که معکوس عمل شده است.

به نظر شما این‌که امروز همه گوشی‌ها دوربین عکاسی هستند و هر کسی می‌تواند با افکت‌های مختلف عکس بگیرد، فرصت است یا تهدید؟

به نظرم یکی از چالش‌های اساسی ما افزایش و گسترش فناوری‌های ارتباطی است؛ این‌‌که گوشی‌ها به عنوان دوربین در اختیار همه هستند. البته این می‌تواند فرصت باشد، اما وقتی آموزش وجود ندارد درک بصری را تخریب می‌کند. عده‌ای هم از موقعیت بهره می‌گیرند و به مرور شهرتی در این هنر به دست می‌آورند، در حالی‌که چیزی برای عرضه ندارند. این فعالیت‌ها شاید علاقه‌مندی را بیشتر کنند، اما حضور در این عرصه اصولی دارد. وقتی هنرجویی اثری را از شخصی با عنوان استاد و مربی می‌بیند، برای خودش الگوسازی می‌کند و با همان شیوه پیش می‌رود. البته متأسفانه در همه رشته‌ها وضعیت به همین شکل است. اما با این وجود معتقدم که اگر حتی این القاب جوان یا نوجوانی را به عکاسی بکشاند عیبی ندارد. چون جوانی که به عکاسی جذب می‌شود، دست‌کم 70 درصد وقتش را به دنبال سوژه‌های عکاسی می‌گذراند. ما در جامعه‌ای هستیم که کسی نیست راه درست را دقیق نشان دهد. برای همین باید این جذب‌ها را فرصت بدانیم.

خودتان هم برای آموزش برنامه‌ای دارید؟

بله. به هر حال باید راهکاری ارائه کنیم یا خودمان وارد عمل شویم. با مشکلات خیلی زیاد و در شرایطی که مجبور به فروش خانه‌ام نیز شدم، فضایی را در یکی از روستاهای بابل خریداری کردم تا پاتوقی برای همین کار شود و از پاییز هفته‌ای یک روز کارگاه رایگان عکاسی برگزار کنیم. دور هم بنشینیم و درباره عکاسی و فیلمسازی صحبت کنیم. در کنارش کلاس عکاسی، آموزش فیلمسازی، پخش مستند و نمایشگاه عکس داشته باشیم و سالی چند عکاس مطرح را دعوت کنیم. وقتی نقد دارم، اگر می‌توانم خودم باید از جایی آغاز کنم. دست‌کم اگر بچه‌ها بتوانند از این طریق با این هنر آشنا شوند، شاید از نقطه‌ای در یک روستا بتوانم بخشی از دغدغه‌های آموزشی خودم را برطرف کنم و گروهی را با حضور اساتید مجرب، به دنیای واقعی و درست هنر عکس بکشانم.