چهارشنبه 17 آبان 1396-9:7
خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده!
به مناسبت اربعین حسینی، دانشجوی دکترای ادبیات فارسی، آیین خیمه سوزان را در یکی از روستاهای محمودآباد توصیف کرده است. در بخشی از این گزارش آمده: «با آتش زدن هر خیمه فریاد لعنت و گریهی حاضران گوشها را کر میکند. حتی سرخ پوشان هم که ایفاگر نقش لشکر یزید هستند، گریه میکنند. خیمهها میسوزد و شعلهها بالا و بالاتر میرود.»
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، محمد علی اکبرزاده، دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران: عصر غمانگیز عاشوراست و در یکی از روستاهای اظراف محمودآباد تجمعی در حال شکل گزفتن است.
نزدیک به اذان مغرب، مردم محلههای اطراف؛ زن و مرد و کوچک و بزرگ، در محل حاضر میشوند. همهی کوچههای منتهی به میدان لبریز از جمعیت است.
ساکنان کوچهها با چای، خرما، شله زرد، آش و ... از عزاداران پذیرایی میکنند و عدهای از مردم برای چشیدن طعم دلنشین غذاهای نظری در گوشه و کنار صف بستهاند.
جمعیت زیادی به گرد میدانی که خیمه ها در آن بر پا است حلقه میزنند. جمعیت به اندازه ای زیاد و فشرده است که عبور از میان آنان به سختی ممکن است. دقیقاً در وسط این حلقه، خیمه هایی سبز رنگ، مانند نگینی برپا شده است. یکی از این خیمه ها که توسط خیمه های دیگر احاطه شده بزرگتر است.
در آغاز مراسم مداحان اشعار مذهبی میخوانند و جمعیت به سینه زنی مشغول میشوند. یکی از کهنهغلامان اهل بیت با صدایی سوزناک میخواند:
- نیزهشکستهها را، بزن کنار زینب حسینت اینجا خفته، حسینت اینجا خفته
و عدهای تکرار میکنند.
کودکان روی دوش پدران نشستهاند. بیشترشان سربندی بر سر دارند. زنان با گوشهی روسری اشکهای خود را پاک میکنند و مردان به سر و صورت و لباسشان گل میمالند و بر سینه و سر میزنند.
در گوشهای از میدان، یکی دیگر از عزادارن، بدون بلندگو، با ذکر حسین حسین –که خود بهترین بلندگو و رسانه است- عدهای را گرد خود جمع میکند و حلقهای کوچک تشکیل میشود.
از این حلقهها و تجمعهای کوچک در چند نقطه از میدان به چشم میخورد.همهی این حلقههای کوچکِ به ظاهر پراکنده و بینظم را یک ریسمان محکم و نامرئی به هم پیوند میزند و آن چیزی نیست جز عشق حسین. معنویت و غم در همه جای میدان موج میزند.
مراسم اصلی حدوداً به اندارهی هفت رکعت نماز خواندن، قبل از اذان مغرب آغاز میشود. هوا گرگ و میش است. در گوشهای از میدان، بخشی از حلقهی جمعیت میشکند و راهی باز میشود. چند سوار سرخ پوش، سوار بر اسب یا پیاده، تعدادی زن و کودک سبزپوش را به سمت خیمه ها میرانند.
سواران چهرهی خود را پوشاندهاند. شلاق میزنند. اسب ها را هی میکنند. کودکان فریاد سر میدهند. زنان سبزپوش بر سر میزنند. اسب ها غرق عرق میشوند. جمعیت یک صدا گریه میکنند. زنان عزادار بر سر و صورت خود میکوبند و به جمعیت سرخ پوش لعنت میفرستند. مردان سواره اشعاری میخوانند و شمشیر و شلاق را در هوا میچرخانند. زنان و کودکان را وسط میدان مینشانند و دورشان اسب میدوانند و شعر میخوانند. تهدید میکنند. صدای گریهی حاضران بلندتر میشود. هوا رفته رفته تاریک میشود.
پس از مدتی کودکان و زنان سبزپوش را با چوب و شلاق از میدان خارج میکنند. سواران سرخپوش دور خیمهها میگردند. مشعل شان را روشن میکنند. مشعلها را در هوا میچرخانند.
زیر نور آتش مشعل بار دیگر چهرههای بهتزده و غمگین حاضرین نمایان میشود. مشعلها را به سمت خیمهها میبرند و یکی یکی آنها را آتش میزنند.
با آتش زدن هر خیمه فریاد لعنت و گریهی حاضران گوشها را کر میکند. حتی سرخ پوشان هم که ایفاگر نقش لشکر یزید هستند، گریه میکنند. خیمهها میسوزد و شعلهها بالا و بالاتر میرود. تیرکهای وسط خیمهها سقوط میکند. جمعیت فریاد میکشند و حسین حسین میگویند.
پس از سوختن کامل خیمه ها سواران از میدان خارج میشوند. عدهای به شکل نمادین به سمت آنان سنگ پرتاب میکنند. جمعیت گریه کنان، آرام آرام و لبریز از خشم و نفرت از یزیدیان، متفرق میشوند و مراسم به اتمام میرسد.