شنبه 11 آذر 1396-9:27
در گفتوگوی تفصیلی با یک فعال محیط زیستی مطرح شد:زباله و فاضلاب؛ بحران محیط زیست مازندران
سهیل اولادزاد: مافیای زباله داریم/ 92 درصد آب کشور در بخش کشاورزی مصرف میشود/ خیلی از مازندرانیها فکر میکنند اگر مرکبات فاسد شده را در طبیعت بریزند به کود تبدیل میشود، در حالیکه اینطور نیست/ هر چقدر به مردم بگوییم تفکیک زباله را رعایت کنند، تا زمانی که محل دفن مناسب نداشته باشیم فایدهای ندارد/ یک دهه دیگر تعداد بیماران سرطانی مازندران بسیار بیشتر از امروز خواهد بود/ در فریدونکنار تعداد زیادی از افراد شکار میکنند و به دو سه نفر در منطقه تحویل میدهند که این افراد امروز حتی به قاچاق پرنده رسیدند.
مازندنومه؛ سرویس محیط زیست و گردشگری، اشکان جهانآرای: پسماند، فاضلاب، آلودگیها، شکار و تخریب محیط زیست مدتهاست گریبان کشور و به ویژه استانهای خاصی چون مازندران را گرفته و بر همین اساس نیز تلاشهایی توسط افراد و گروههای مردمی برای حفظ محیط زیست انجام میشود.
حتما با خیلی از پیامهای محیط زیستی مواجه شدید؛ پیامهایی که ما را از کاری نهی یا به کاری دعوت میکنند. تعداد فعالان محیط زیستی در استان زیاد و قابل توجه است. با احتساب اعضای سمنهای محیط زیستی و دوستداران طبیعت و محیط زیست میتوان گفت هزاران فعال محیط زیستی داریم. اما برخی از این فعالان در عرصه ملی نیز شناخته شدهاند و فعالیتشان فراتر از برگزاری برنامه پاکسازی طبیعت و پویشهای مردمی است.
«سهیل اولادزاد» یکی از همین فعالان جوان محیط زیست است که بین محیط زیستیها کاملا شناخته شده است. او سالهاست در عرصه محیط زیست در حال پژوهش و فعالیت است و دیدگاههای متفاوتی درباره مسائل زیستمحیطی مازندران دارد.
اولادزاد سال گذشته در مراسم یازدهمین جایزه ملی محیط زیست به دلیل همکاری در زمینه کاهش پسماند در شمال کشور قدردانی شد. او سال 1393 نیز در دهمین دوره جایزه «تقی ابتکار» به عنوان تلاشگر نمونه محیط زیست قدردانی شد.
اولادزاد هفته گذشته با حضور در دفتر همشهری مازندران، به پرسشهای خبرنگار همشهری، «علی صادقی» مدیرمسئول سایت مازندنومه و «روحالله شجاعی کیاسری» فعال حوزه رسانه پاسخ داد:
احتمالا نظر شما هم این است که معضل اصلی مازندران در زمینه محیط زیست، پسماند است. پس گفتوگو را با همین موضوع آغاز میکنیم.
بله. مازندران استانی گردشگرپذیر است و در بسیاری از روزهای سال جمعیت زیادی در آن حضور دارند. در روزهای عادی مازندرانیها حدود 3 تا 3500 تن زباله تولید میکنند که این میزان تولید زباله در استان اصلا با زیرساختهایی که در استان تعریف شده سازگار نیست.
اخیرا استاندار هم توجه زیادی به موضوع پسماند کرده و در نخستین روزهای حضورش در مازندران به سایت زبالهسوز نوشهر رفت.
خوب است که استاندار در مورد زباله و محیط زیست مانور میدهد. البته این به خاطر توصیه رئیسجمهور است. اما بهتر بود سراغ مشاورانی میرفتند و پیشنهاد و طرحی میگرفتند.
پرسش من این است که طرح ایشان برای محیط زیست چیست؟ آقای فلاح هم ابتدای ورودشان به استانداری مازندران به محل دفن قائمشهر که یکی از بدترین محل دفنهای مازندران است رفت و همین حرفها را زد. منتظر بودم استاندار طرح و پیشنهادی بدهند تا ببینیم چه کاری قرار است انجام شود.
کمی جزییتر در مورد زباله استان بحث کنیم. پسماند دقیقا با استان ما چه میکند؟
حدود 3500 تن در روز زباله تولیدی مازندران است که 70 درصد این میزان زباله تر است. زباله تر شیرابه ایجاد میکند. از هر تن زباله در استانی که رطوبتخیز باشد به صورت میانگین حدود 400 لیتر شیرابه تولید میشود. 400 لیتر را در 3500 تن زباله تولیدی استان ضرب کنیم، میزان شیرابه تولیدی مازندران در روز مشخص میشود. به عبارتی روزانه حداقل یک میلیون لیتر شیرابه در مازندران تولید میشود. حالا حساب کنید نقاطی مانند محل دفن زباله قائمشهر چند دهه است که شیرابه تولید میکنند، طبیعتا میزان تولید این مکانها بیشتر است. این شیرابهها کجا میروند؟ این میزان زبالههایی که در سال تولید میشود و در اعیاد و تعطیلیها چند برابر میشود چطور دفع میشوند؟
افزایش حجم زباله در زمان حضور مسافران کاملا مشهود و قابل لمس است. این حجم آلودگی در زمینهایی میرود که اغلب در اطراف آن زمینهای کشاورزی یا جنگل وجود دارد. در برخی موارد هم از کنار محل دفن زهکش کشاورزی میگذرد و رودخانه هم چسبیده به محل دفن است. یعنی زمینهای کشاورزی با آب آلوده به همین شیرابهها تأمین میشود. یا اینکه شیرابهها وارد زمین و سپس به سفرههای زیرزمینی نفوذ میند. مثلا شیرابه زبالهای که در جنگلهای سوادکوه دپو میشود، طبیعا به مناطق پاییندست آسیب میرساند.
به عبارتی فقط فاضلابهای صنعتی و خانگی، سلامت آب مازندران را تهدید نمیکنند.
درست است. ما در فاضلاب هم فاجعه داریم. مازندران 3 میلیون و 300 هزار نفر جمعیت دارد. سرانه فاضلاب برای هر ایرانی 150 لیتر در روز است. این میزان را در جمعیت ضرب کنیم میبینیم روزانه 495 میلیون لیتر فقط فاضلاب خانگی در مازندران تولید میشود. ما چند تصفیهخانه فاضلاب داریم؟ 3 تصفیهخانه نیمهساز در ساری، بابل و جویبار. نیمهساز یعنی به اندازه مورد نیاز فعال نیستند. مثلا تصفیهخانه بابل فقط به اندازه 15 هزار خانوار میتواند تصفیهکند.
مثل اینکه این تصفیهخانهها خیلی هم بین مردم موافق ندارند. در رامسر مدتی است مردم به بهرهبرداری از تصفیهخانه فاضلاب معترض هستند.
اعتراضات به خاطر این است که عملکرد بدی در زمینه ساخت تصفیهخانهها دیده شد. تصفیهخانه اگر خوب ساخته شود هیچ بوی بدی نخواهد داشت و شاید در حد یک رودخانه بو داشته باشد. اما به خاطر برخی سهلانگاریها در ساخت تصفیهخانه مردم مانند برخی رامسریها واکنش منفی نشان میدهند.
تصفیهخانه یک بخش اقتصادی دارد که همان باقیماندههای فاضلاب است که برای تبدیل به کود فروخته میشود. در این تصفیهخانهها عمدتا چون واحد لجن ایجاد نشده، نمیتوانند این فاز اقتصادی را داشته باشند. برای همین لجن را باید از حوضچه تخلیه کنند. در واقع اصل آلودگی همین است که فکری به حال آن نشد. همین مسائل باعث نشر آلودگی شده که بنا به آمار وزارت بهداشت آمار سرطان و به ویژه سرطانهای دستگاه گوارش در استان ما بالاست.
جالب است که برای بسیاری از زیرساختها مانند راه و پل و زیبایی شهر وقت و اعتبار گذاشتیم، اما به سلامتی توجه نکردیم. مردم ما هم به زیبایی شهر بیشتر از سلامتی توجه دارند.
دوره استاندار قبلی در جلسهای آقای فلاح اعلام کرد که از الموت قزوین جادهای به غرب استان ایجاد شود که هنوز هم اجرای آن در حال پیگیری است. رئیس پیشین سازمان حفاظت محیط زیست به آقای فلاح گفت «استان شما هیچ زیرساختی برای جمعیت خودش ندارد، شما با این راهها جمعیت بیشتری را وارد استان میکنید در حالی که زیرساخت ندارید.» ما دقیقا همین مسأله را در استان داریم. هیچ زیرساختی برای شهرهای خودمان نداریم، دائم میگوییم گردشگر وارد شود. خیلی سادهانگارانه است که برای همه بحثهای عمرانی وقت میگذاریم و هزینه میکنیم، اما برای یک تصفیهخانه که شاید یک هزارم طرحی مانند سد هراز یا کسلیان هزینه دارد بودجه نمیگذاریم. یا مثلا معادن شن و ماسهای که داریم دلیل گلآلود شدن رودخانههای ما هستند. محیط زیست شبانهروزی فشار میآورد، اما وقتی پلمب شوند با دو تماس پلمب باز میشود. در حالیکه واحدهای مهم آلودگی محیط زیست هستند.
خب چرا اولویت محیط زیست نیست؟
یک سری رفتارهایی که محیط زیستیها از خودشان نشان دادند دخیل است. داستان دیگر این است که یک سری کارهای محیط زیستی هزینهبر است.
شما که گفتید هزینه کمتر است.
ببینید، هزینهای که برای زباله میشود بازدهی کوتاهمدت اقتصادی ندارد. با شهرداران و مسئولان زیادی صحبت کردهام، اما مسئولان عمدتا به دنبال کار زودبازده هستند تا مردم راحت نتیجه آن را ببینند و لمس کنند. در اواخر دولت دهم بحث زبالهسوز ساری و نوشهر مطرح شد، اما هنوز پس از گذشتن 2 دولت و 3 استاندار و چند فرماندار تغییری ایجاد نشد و پروژه کند پیش میرود.
یک نکته وجود دارد. ما در استان افرادی را داریم که حاضرند در این حوزه سرمایهگذاری کنند و کارهایی هم انجام دادند. چرا از افرادی که این پول و فکر را دارند استفاده نمیشود؟
به نظرم از بس که درگیر بخشینگری و نگاه منطقهای هستیم. برخی رفتارها واقعا تأسفآور است. در هر موضوعی از مازندران بخشینگری وجود دارد.
بعضی کارشناسان میگویند این زبالهسوزها هم برای محیط زیست مفید نیستند. نظر شما چیست؟
گفتیم 70 درصد زباله تولیدی ما در کشور تر است. این موضوع تاثیر خیلی زیادی بر این دارد که نتوانیم بهرهوری درستی از زبالهسوز داشته باشیم. در زبالههای خانگی نخالههای ساختمانی، انواع زبالههای تر و زباله خشک را داریم. دستگاه زبالهسوز برای زباله خشک است و برای زباله تر کارآیی ندارد. زبالهسوزی که در ساری قرار است ساخته شود، مخلوط سوز یا ریجکتسوز است که برای نخستین بار در دنیا اینجا ساخته میشود. این میتواند آلودگی ایجاد کند. هرچقدر میزان زبالههای تر بیشتر شود، میزان خاکستر هم بیشتر میشود، از طرفی دما و حرارت مورد نیاز باید به 1500 تا 1600 درجه برسد، در صورتی که دمای معمول زبالهسوز 900 تا هزار درجه است. فرآیند تعریف شده برای مخلوط سوز این است که پیش از وارد شدن زباله به کوره زبالهسوز، زباله در کوره دیگری حرارت میبیند تا رطوبتش گرفته و حجم آن کم شود.
این فرآیند خودش انرژیبر است و میتواند امکان این را به وجود بیاورد که زبالهسوز را از توجیه اقتصادی بیندازد. ما محیط زیستیها اینجا میگوییم با توجه به تجربهای که صنعت در کشور ما دارد، اگر توجیه اقتصادی پروژهای پایین بیاید، الزامات زیستمحیطی آن هم از بین میرود. به همین دلیل با این طرحها مخالفت میکنیم. البته مسئولان به مخالفت ما توجهی ندارند و کارخودشان را میکنند!
زبالهسوز چطور میتواند آلاینده باشد؟ با این حساب یعنی زبالهسوز هم نداشته باشیم؟
همه چیز باید درست سر جای خودش باشد. ما معضل زباله نداریم، بحران و فاجعه زباله داریم. وقتی بحران داریم باید این بحران حل شود. الان همه به این فکر میکنند که این کوههای زباله به هر شکلی که هست برداشته شوند و به نوعی مشکل به صورت موقتی و فوری هم شده برطرف شود. اما به این فکر نمیکنند که ممکن است در آینده بحران دیگری درست شود. خاکستری که زبالهسوز تولید میکند شیرابه خشک شده است و چند برابر بیشتر از شیرابه آلودگی دارد. بنابراین باید کامیون مخصوصی داشته باشیم که پس از سوزانده شدن زباله، خاکستر وارد محفظه ایزوله کامیون شود و در محل دفن اصولی که هیچ خاکستری از آن خارج نشود دفن شود. آیا شهرداریهای ما ضمانت میدهند که تمام این کارها را به این شکل انجام دهند؟
در کمپوست هم این مشکل را داریم که به خاطر رطوبت هوا، هوادهی مناسب را نمیتوانیم داشته باشیم و کیفیت کود کمپوست پایین میآید. در نهایت به جای کود، خاک آلی داریم که طبیعتا از صرفه اقتصادی آن کم میشود. یعنی زباله به خاک آلی تبدیل شده و چون پیش از کمپوست پردازش درستی صورت نگرفته انواع و اقسام زباله مانند سرنگ، شیشه، باتری، نخاله ساختمانی و پلاستیک وجود دارد. این خاک را به کشاورز میدهیم و او هم به زمین کشاورزی میبرد. اینها یعنی کارها را اصولی انجام نمیدهیم.
مگر زباله پیش از کمپوست تفکیک نمیشود؟
تفکیک ما که کامل نیست. تا زمانی که تفکیک از مبدا نداشته باشیم نمیتوانیم بگوییم خروجی مناسبی داریم. مشکل عمده ما در شهرهای مازندران این است که اغلب زبالههای مراکز درمانی هم به محلهای دفن زباله میرود. بیتفاوتی پزشکان و مراکز درمانی به حدی رسیده که حتی دیگر زباله عفونی را در نایلونهای زردرنگ نمیگذارند تا مشخص باشد. پزشکان که مسئول سلامت جامعه هستند تا این حد به موضوع سلامتی بیتوجه هستند. برای همین در محلهای دفن سرنگ، بانداژهای جراحی و تیغ و برندهها را میبینیم. در حالیکه همه این زبالهها باید به شکل ویژه بیخطرسازی و امحا شود.
درست است که میگویند مافیای زباله هم داریم؟
بله. یک بخش مافیا در زمینه انتقال زباله فعال است. در شهرها معمولا سر این موضوع رقابت شدیدی بین برخی پیمانکاران است. اما یک بخش دیگر داریم که در خود محلهای دفن اتفاق میافتد؛ یعنی افرادی که در محل دفن زبالهها را تفکیک میکنند. مثلا در محل دفن زباله قائمشهر فردی مهاجر از استانی دیگر نزدیک به 150 کارگر را به کار گرفته که در محل دفن هر روز مشغول جداسازی زبالههای خشک هستند که هیچکدام کارت سلامت ندارند و وزارت بهداشت نظارتی بر آنها دارند. این پیمانکاران درآمد بسیار زیادی دارند و معمولا به هیچ عنوان اجازه ساماندهی نمیدهند، حتی مخالف بهسازی محل دفن زبالهها هستند. انقدر موضع را پایین آوردیم که میگوییم اقلا این محلهای دفن بهسازی شود. مثلا مسیر جوب کشاورزی کنار محل دفن قائمشهر تغییر کند، یا دیوار حائلی بین محل دفن و رودخانه ایجاد شود و خاک آهک روی زبالهها پاشیده شود. اما این کارهای حداقلی هم انجام نمیشود.
حالا در این شرایط و با این وضعیت چه باید کرد؟ راهکار چیست؟
اگر بخواهیم مدیریت پسماند درست داشته باشیم در استان باید با سیستمی یکپارچه بخشینگری را کنار بگذاریم و مثل خیلی از استانها مانند قزوین مجتمعهای پسماند راهاندازی کنیم که در آن زبالهسوز، هاضم و کمپوست را با هم داشته باشد. نمیتوانیم بگوییم چندصد میلیارد هزینه کنیم که فقط یک زبالهسوز داشته باشیم. این اصلا پاسخگو نیست و حتی به ما آلودگی میدهد. در صورتیکه اگر مجتمع پردازش زباله داشته باشیم، ابتدا زبالهها پردازش میشود و زباله تر به بشکه هاضم میرود تا تبدیل به گاز شود، زباله خشک هم که پول است و روی زمین نمیماند. یعنی زبالهها به جای محل دفن به مجتمعهای مکانیزه پسماند برود و پردازش شود تا هیچ زباله دیگری را به محل دفن برنگردانیم.
برای همه ما و مردم این پرسش پیش میآید که چرا زباله برای اروپاییها چالشی ایجاد نمیکند. آنها هم به همین شیوه مجتمعهای پسماند کار میکنند؟
شرایطشان از اساس متفاوت است. اروپایی که از آن صحبت میکنیم در همه موارد با ما فرق دارد. 95 درصد زباله تولیدی آلمانیها زباله خشک است، در حالیکه نهایتا 30 درصد زباله ایرانیها خشک است. دائم میبینیم در صدا و سیما و رسانهها میگویند ایرانیها زیاد زباله تولید میکنند. در حالیکه سرانه تولید زباله ما 700 گرم در روز است که در مازندران به یک کیلوگرم میرسد. اما یک آلمانی در روز 2500 گرم زباله تولید میکند. آنها هیچ معضلی ندارند و ما با میانگین 700 گرم به بحران رسیدیم.
همه ما در تبلیغات فرهنگیمان از سمنها گرفته تا فعالان محیط زیست و رسانهها و صداوسیما در اشتباهیم. مثالی میزنم؛ رسانهها در مورد مصرف آب چه چیزی القا میکنند؟ صرفا اینکه آب را درست مصرف کنیم و با آب شهری خودرو نشوییم؛ در حالیکه 92 درصد آب کشور در بخش کشاورزی مصرف میشود. بخش کشاورزی که بخش زیادی از محصولش پیش از رسیدن به دست مصرفکننده به پسماند زباله تبدیل میشود. پس مشکل ما از جای دیگر است.
هر چقدر به مردم بگوییم تفکیک زباله را رعایت کنند، تا زمانی که محل دفن مناسب نداشته باشیم فایدهای ندارد. تا زمانی که بازار و صنایع را درست نکنیم مشکل پابرجاست. برای بخش کشاورزی باید صنایع بستهبندی داشته باشیم که به این شکل فلهای محصولات وارد بازار نشود که پسماند فلهای از آن دریافت کنیم.
این دریافت فلهای پسماند است که به ما آسیب میزند. بیشترین حجم شیرابه که آلودگی ناشی از زباله است از همین بخش تولید میشود. بستهبندی ماندگاری محصول را تضمین میکند و از آسیب رسیدن به آن در زمان حمل و نقل جلوگیری میکند، در نتیجه ضایعات را پایین میآورد. طبق آمارها 25 درصد محصولات کشاورزی ما در کشور هنگام حملونقل به ضایعات تبدیل میشود.
اینکه چقدر آب برای این محصولات هدر میرود هم بحث جداگانهای است.
بله. دریاچه ارومیه چطور خشک شد؟ الگوی کشت منطقه را تغییر دادند و گفتند سیب بکارند، سیب 3 تا 4 برابر بیشتر از انگور آب مصرف میکند، درختهای سیب رشد کردند و به آب بیشتری نیاز داشتند. حقابه دریاچه با ساخت سدها داده نشد و دریاچه به این روز افتاد. این اتفاق در هر جای دیگر کشور هم میتواند بیفتد. همانطور که بختگان و گاوخونی و زایندهرود را از دست دادیم و بخش مهمی از میانکاله خشک شد. کسی فکر نمیکرد مازندران دچار تنش آبی شود. با تمام این مشکلات آبی که داریم در شیراز برنج میکاریم و در زابل خربزه کشت میکنیم! فرض که برنج کالای استراتژیک باشد، خربزه و پسته هم استراتژیک است؟
اینها نگاههای پنهانی است که نسبت به محیط زیست وجود دارد و حتی فعال محیط زیست ما به آن توجه نمیکنند. سمنها دائم روی تفکیک زباله تمرکز کردهاند. اصلا در الگوهای موفق جهانی تفکیک زباله چند گام پس از راههای دیگر دیده شده است. برای مدیریت پسماند هرمی رسم کردهاند که از بالا به پایین مفیدترینها را نشان میدهد.
بهترین راه توصیه به مردم درباره جلوگیری از تولید زباله است، بعد از آن بر کاهش تولید زباله تأکید شده، سپس بازاستفاده و بعد بازیافت. یعنی بازیافت در پله چهارم است. بازیابی انرژی پنجمین مرحله و دفع آخرین مرحله است. پس کلی راه برای نرسیدن به مرحله بازیافت وجود دارد. مثلا اینکه به مردم بگوییم در بازار خرید سبز داشته باشند؛ یعنی به اندازه نیاز خرید کنند. معضل پسماند ما این نیست که کیسه پلاستیکی استفاده میکنیم، اما جوِ رسانهای فقط به سمت این کیسهها و زبالههای پلاستیکی رفت؛ چون آسانتر است، وگرنه کیسه پلاستیکها و زبالههای پلاستیکی کشور فقط 4 درصد زباله بخش خانگی را تشکیل میدهند.
به مردم آگاهیهای درستی ندادیم. خیلی از مازندرانیها فکر میکنند اگر مرکبات فاسد شده را در طبیعت بریزند به کود تبدیل میشود، در حالیکه اینطور نیست. این پرتقال اسیدی است و آسیب شدیدی به خاک وارد میکند.
مجموع این آلودگیها همه ما را درگیر کرده است. یک دهه دیگر تعداد بیماران سرطانی مازندران بسیار بیشتر از امروز خواهد بود. به خاطر همین آلودگیها بسیاری از محصولات ما آلوده شدهاند. مثلا ماهیهای سد البرز به انگلی به نام لیگولا مبتلا شدند که 3 برابر ابعاد خود ماهی میشود. همه اینها از همین آلودگیها ایجاد میشود. حال ببینید در دریا چقدر آلودگی ایجاد میکنیم. در 4 سال اخیر رشد مناطق ساحلی آلوده را داشتیم که فاجعهبار است.
قطعا چالشهای محیط زیستی دیگری مانند شکار هم در استان داریم.
بله. اولویت نخست قطعا پسماند است، بعد از آن فاضلاب و سپس کشتار پرندهها که یک فاجعه است و کمتر به آن پرداخته شد. انقدر وقیحانه انجام میشود که کسی نمیتواند جلوی آنها را بگیرد. تعداد محیطبانان واقعا در مقابل تعداد متخلفان در حد صفر است. چطور در بحث پرنده به جز حفاظت محیط زیست دستگاههای دیگر ورود نمیکنند؟ مدیرکل حفاظت محیط زیست مدیرفعالی است و اغماض نمیکند، اما سازمان تنهاست. مسئولان به همه بخشها توجه میکنند، جز این بخش.
در فریدونکنار تعداد زیادی از افراد شکار میکنند و به دو سه نفر در منطقه تحویل میدهند که این افراد امروز حتی به قاچاق پرنده رسیدند. محیطبانها با کمترین حقوق و امکانات بیشترین زمان را برای برخورد با شکارچیان میگذارند. محیطبان با 25 سال سابقه کار یک میلیون و 400 هزار تومان دریافت میکند. به قول آقای ابراهیمی کارنامی، مدیرکل حفاظت محیط زیست مازندران «همه اجزای محیط زیست ناموس ما است، کسی که اینها را تخریب میکند به ناموس خودش آسیب میزند.»
*عکس های گزارش از عرفان غفوری