چهارشنبه 15 فروردين 1386-0:0

سفرنامه مازندران

گزارش سفر كنسول ابوت به سواحل بحر خزر(1847تا1848)- بهره نهم(ماقبل آخر).(ترجمه دكتر احمد سیف )


گزارش سفر كنسول ابوت به سواحل بحر خزر

در طول اول نوامبر 1847 تا 17 فوريه 1848

[اسناد وزارت امورخارجه انگلستان: محرمانه، شماره 136](بهره نهم)

 

متوجه شدم که کاراخان هیچ علاقه ای ندارد که به من در سفرم به سوی غرب کمک کند و بهانه اش هم این بود که بین افراد قبیله او وجعفر بای ای ها اختلاف وجود دارد. آن طور که بعدا فهمیدم این کاملا یک بهانه بود، چون سلیمان خان به او پیغام داده بود که با سفرمن برای بازدید از قبیله جعفر بای مخالفت کند.

اگرچه دو قبیله با یک دیگر اختلاف داشتند، ولی همه کانال های ارتباطی بین شان قطع نشده بود. درنتیجه من پیشنهاد او رابرای همراهی کردن با من به استرآباد پذیرفتم که تا این جا فقط 6 مایل فاصله دارد. از مرداب های سیاه بالا گذشتیم و اندکی بعد، در دست راست ما روستای کلا واقع بود و بعد روستای اوجاوان که حدودا با اردوگاه کاراخان 4 مایل فاصله دارد و متعلق به آن است. چند دقیقه بعد، با گذشتن از نزدیکی زنگ محله درهنگام عصر وارد شهر شدیم.

در19ژانویه درمعیت آقا خان، که اخیرا به ریاست قبیله جعفربای منصوب شده، به طرف صحرا حرکت کردیم. او که قبلا در همین مقام بود، موقعیت خود را به خاطر فشار روسها از دست داد چون آقای تامسون- نماینده سفارت انگلیس در تهران- را درسفرس به صحرا و به صواحل ترکمن همراهی کرده بود.

ما تقریبا 12 مایل به طرف اردوگاه آقا خان که در کرانه رودخانه گرگان واقع است حرکت کردیم و با مهمانی نوازی و احترام تحویل مان گرفتند. مجتمع در دامنه جنگل که این بخش از دشت را می پوشاند واقع است و آن گونه که فهمیدم، دراین حول وحوالی قرقاول و دراج هم بسیار فراوان است.

من امروز شیوه ترکمنی تمیز کردن زمین را مشاهده کردم یعنی علف خشک و نی های خشک را آتش می زنند و به همین خاطر، شما منطقه وسیعی را مشاهده می کنید که دارد می سوزد و ستون عظیمی از دود هم به آسمان می رود که از فاصله بسیار دور هم دیده می شود. با این همه شماره حیوانات و پرندگانی که در این دشت مشاهده می شوند، همان طور که پیشتر هم گفتم، به واقع حیرت آور است.

روز بعد، 12 مایل سفر کردم و به خواجه نفس رسیدم که اردوگاه ترکمن هاست که در جنوبی ترین دهانه رودخانه گرگان واقع است. این رودخانه در12 یا 14 مایلی دریا دو شاخه می شود و بعد از گذشتن از فاصله کمی بصورت دو شاخه، شاخه جنوبی دوباره تقسیم می شود.

در نتیجه، سه شاخه ایجاد شده است درشاخه شمالی که بعدا یکی می شوند در گومش تپه به دریا می ریزند وشاخه جنوبی هم پس از یک ییچ خیلی تند، از خواجه نفس می گذرد در حالی که آب آن با پیوستن بخشی از آب سیاه بالا خیلی بیشتر شده است. راه ما در ابتدااز منطقه ای باتلاقی می گذشت ولی بعد، ازخاک سفت دشت می گذشتیم که قسمتی از آن کشت شده بود.

برای من فرصتی پیش آمد تا ببینم که ترکمن ها، گندم مازاد را چگونه نگاه داری می کنند. در نزدیکی محل کشت، زمین را می کنند و بعد بستر ان را با کاه می پوشانند و گندم اضافی را در آنجا قرار می دهند و بعد به دقت، گودال را با خاک پر می کنند. تنها صاحب گندم محل اختفای گندم را می داند و به این ترتیب، گندم را می توان برای چندین ماه حفظ کرد بدون این که لطمه ای ببیند.

 ما از چند مجتمع دیگر جعفر بای گذشتیم تا به خواجه نفس برسیم و من به محض رسیدن با رئیس این قبیله ستلی خیلیج بائی مذاکره را شروع کردم که قایقی کرایه کنم که مرا به گومش تپه ببرد. با اندکی تاخیر به راه افتادیم، در حالی که اغلب همراهان خودم را جا گذاشته بودم، ما به آهستگی حدودا یک مایل و نیم بر روی رودخانه گذشته به دریاچه خزر رسیدیم. باد شدیدی از روبرو می آمد و ما به کمک پاروزنان به آهستگی وارد دریاچه شدیم. قایق سنگین بود و ترکمن ها هم در استفاده از پاروهای زمخت شان قابلیت زیادی ندارند.

 د رنتیجه، برای رسیدن به گومش تپه که فقط 7 مایل از خواجه نفس فاصله دارد ما سه ساعت و نیم در راه بودیم. فاصله گومش تپه از شمالی ترین دهانه رودخانه گرگان فقط یک مایل است و در آنجا هم تپه ای قابل رویت است که به همین نام نامیده می شود. آب دریا در نزدیکی ساحل بسیار کم عمق است و گاه وبیگاه هم فلامینگو هم دراین حوالی دیده می شود.

برای مدت کوتاهی درمجتمع گومش تپه ماندم و اگرچه ازمهمان نوازی و خوش آمدرئیس قبیله شیر محمد کوتوک برخوردار بودم ولی دراین مکان چیزی برای دیدن ویادگرفتن وجود نداشت وافراد قبیله این جا، به نظرمی آمد که بی ادب ترین، کثیف ترین و کم کارترین آدم هائی بودند که تا کنون دیده بودم.

آدمها خیلی سریع وارد چادر من شدند و با چنان هجومی خودشان را به داخل چادر کشاندند که نزدیک بود مرا زیردست و پا خفه کنند. دروسط چادر، همسر رئیس قبیله نشسته بودبا زیورآلات بسیار زیاد با همه ظریف کاری های یک زن زیبای ترکمنی، با مقدار زیادی طلا و نقره که به روسری اش آویزان بود. مج دست و انگشتان اش هم به دستبند و انگشتری متعدد آراسته بود.او سرگرم پاک کردن یک قو بود تا برای ضیافت آماده نماید. کاردی که دستش بود خیلی کند بود ولی او با پشتکار زیاد از آن استفاده می کرد.

 رانهای قو را از بقیه تن اش جدا کرد و بعد ران قو را به راحتی شاخه های کرفس خورد کرد و بعد همه تکه ها را با هم دریک دیگ ریخت. با مهمان نوازی زیاد به من هم اصرار کردند که بمانم و درضیافت شرکت کنم که پس از کلی کلنجاررفتن خسته کننده توانستم به خواجه نفس برگردم. من نگران همراهانی بودم که آنها را در خواجه نفس گذاشته بودم و خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم که همه شان سالم و سلامت اند.

شنیدم که چند ماه پیش فرمانده روسی به ترکمن ها برای خرید گومش تپه پیشنهاد داده است ولی بر سر قیمت خرید توافق نشد. شیرمحمد اعلام کرد که او اجازه نخواهد داد که روسها در این جا خود را اسکان بدهند ولی فروش زمین به آنها چیزی است که ممکن است به خاطر حرص و آز ترکمن ها اتفاق بیفتد.

شب قبل از ورود من به خواجه نفس، سه سوار به مجتمع رسیده و مادیانی را دزدیدند ولی صاحب مادیان و چند تن از همسایگانش به تعقیب آنها پرداختند. سارقین به صاحب مادیان گفتند که دست از تعقیب بردارد والی او را هم به قتل می رسانند. ولی صاحب مادیان به تعقیب ادامه داد و یکی از سارقین هم نیزه اش را به طرف او پرتاب کرد که به هدف خورد. اگر چه نیزه از تن اش عبور کرد ولی صاحب مادیان زنده ماند و احتمال زیادی دارد که کاملا بهبود پیدا بکند.

از خواجه نفس به شهر بازگشتم ودرسرراه از مجتمع آنا نظرخان هم بازدید کردم. رئیس شان در حال حاضر از سوی حاکم استرآباد منصوب شده که در ضمن رئیس قبیله جعفر بائی هم هست ولی فرمانده ناوگان دریائی روسی این شخص را به رسمیت نمی شناسد. این جا رسم است که رئیس قبیله باید به قایق هائی که به سفر می روند جواز بدهد. به ازای صدور این جواز، باید مبلغی هم پرداخت شود.

در حال حاضر اداره صدور جواز دست شخصی به نام آنا نظر خان است که به نفع فرمانده روسی آن را اداره می کند و فرمانده روسی هم با به رسمیت نشناختن جواز صادر شده از سوی کس دیگر، دریا را کنترل می کند و به این ترتیب، در امورات افراد قبیله مداخله می نماید. آنا نظر خان یک ترکمن محترم و خوش رفتاری است ولی فقط بخشی از افراد قبیله با او همکاری می کنند، بقیه با آقا خان همراهی دارند. ولی آقا خان ، وقتی که نمی تواند پول صدور جواز را جمع آوری نماید، درآمد زیادی به دست نمی آورد.

 من از دولت انگلستان می خواهم که حداقل کاری بکنند که آقا خان به همراه آنا نظرخان بطور مشترک رئیس باشند. به گمان من باید این کار را به عنوان یک حرکت عدالت جویانه درباره کسی که به خاطر همراهی و خدمت به نمایندگان هیئت انگلیسی موقعیت اش را از دست داده است انجام بدهیم.

به دفعات ترکمن ها وحتی ایرانی ها از من می پرسیدند که چرا دولت انگلیس در استرآباد نماینده ندارد در حالی که روسها پرچم خودرا در این محل بر افراشته اند. من براین عقیده ام که کنسول انگلیس دراین جادرمیان ایرانی ها و ترکمن ها نفوذ زیادی خواهد داشت و می تواند دربرابر فعالیت های غیر دوستانه و غیر منصافه روسها، به حاکم کمک کرده و راهنمائی های دوستانه ارایه بدهد.

با دادن هدایای کم ارزش سالانه به رئوسای ترکمن ها می تواند بین شان محبوب بوده و نفوذ داشته باشد و به گمان من می تواند آنها را در کنترل خود داشته باشد. به آنها راجع به امتیاز دادن به روسها اخطار داده، و در باره کارهای واقعی روسها در منطقه استرآباد به آنها اطلاعات درست بدهد. هم چنین این کنسول می تواند به منافع دولت اش و هم چنین ایران کمک نماید. فعالیت های کنونی روسها در خیوه به گمان من نشان می دهد که چرا نباید در انتصاب یک کنسول انگلیسی در این جا بیش از این تاخیر شود.

ده تا دوازده روز طول می کشد تا اطلاعات از خیوه به استرآباد برسد و از آنجا هم اطلاعات به تهران 5 روزه منتقل می شود. به گمان من، ایجاد یک نمایندگی دراسترآباد که درمقایسه با کنسولگری روسها امتیازات کمتری داشته باشد، مفید فایده نیست چون به این ترتیب، منافع ایجاد کردن چنین نمایندگی به دست نخواهد آمد.

آن چه در زیر می آید اطلاعاتی است که من در این سفرم در باره ترکمن های یموت به دست آورده ام.

علاوه بر اگری جلی، یموت ها 4 قبیله عمده اندبا 29 شاخه اساسی و تعداد بیشماری شاخه های کوچک تر. نام دو تا از این قبیله ها و هم چنین تعداد شان را می توانم درجدول زیر به دست بدهم که براساس منابع متعدد به دست آورده ام.

قبیله یموت

قبیله اصلی

تقسیم بندی عمده

تخمین تعداد

رئیس قبیله

   

چومورها

چاروارها

 

بابا خان

آناخلیج خان

نورگولدی خان

گوجوک

خیواچی

 

 

200

 

 

 

 

 

200

 

کرکه

 

دانگروک

 

ماراما

 

غرورما

 

آق کاران

 

خوروک

تاتار

قبیله کوچکی که با گوجوکها وحدت کرده اند

300

-

قربان خان

بیرام شالس

اوکووز

10

-

پولاد خان

ویس خان

 

سلخ

50

300

 

اورسکوسچی

-

 
 

اوشاک

-

 
 

مشرق

-

 

چونی

ایگدر

-

100

عطالی خان ، پوچوک خان

 

خان یکماس

40

300

کارابابک، ولی فاجار

 

کوچک

250

50

 
 

ای مر

200

100

قادروردی خان

 

بدرک

200

50

بابا خان، برجک خان

 

دز

300

500

احسان بائی، حاجی قلی خان

 

خان قیرمه

100

50

ایل خان

 

آتابای

400

500

کاراخان، قلی خان

 

آق

20

500

خان داودی، اوراز قلی خان

 

یلمه

     

شراف

دوه جی

200

300

مکتوب قلی خان، یابعلی خان

 

یلغی

300

200

کلما خان، پیرمحمد خان

 

جعفر بای

500

1000

آنا نظرخان، آقا خان

 

باقر

30

250

 
 

کوروئی

     
 

بالک که

     

جمع

 

3000

4000

 

این قبیله به دو گروه عمده به نام چومور و چاروار تقسیم می شوند. چومورها رفتارشان قابل پیش بینی تر است و درتمام طول سال در نزدیک رودخانه گرگان سکونت می کنند درحالی که چاوارها ، بخش عمده سال را در آن سوی رود اترک سر می کنند، درسرزمینی که مشخصات و تولیداتش کاملا با این جا فرق می کند. اموال چومورها شامل گاوهای شاخ دار، از جمله گاومیش، و اسب ، گوسفند می باشد. ممکن است تعداد کمی شتر هم داشته باشند. آنها زمین های حاشیه رودخانه گرگان را کشت می کنند و در این زمین ها، جو، گندم، برنج، ماش، کنجد، ارزن، لوبیا، عدس، مشک، و خربزه می کارند.

چاوارها در بهار به گرگان می روند و بعد از برداشت محصولی که در پائیز کاشته بودند مجددا به آن سوی اترک به کورن، یک سری تپه های کم ارتفاع که در صحرا از کوههای بالخان به طرف دره گز ادامه می یابد سفر می کنند. همانند منطقه بالخان درختان این منطقه هم شامل سرو کوهی، انجیر، کارکو، و داغدان می باشد و درهردومنطقه هم چشمه های آب فراوان است. ثروت این مردم عمدتا به صورت، شتر، اسب ومادیان ، گوسفند، و الاغ است و گاو یا اصلا ندارند و یا تعدادشان بسیار ناچیز است.

 آدمهای ثروتمند اینجامی گویند که مراتع و رطوبت زیاد زمین درمنطقه گرگان برای حفظ شتر مناسب نیست- درواقع ثروت اصلی چاروارها شتر است- که با آنها به آن سوی اترک می روندو بعد از گذشتن از رودخانه بطرف شرق و غرب، پخش و پلا می شوند.

چومورها از همه اطلاعاتی که من به دست آورده ام از نظر تعداد نصف چاروارها هستند و تعدادشان به نظر نمی رسد که از 3000 خانوار بیشتر باشد. با آن چه که من از آنها دیده ام، برآورد خودمن از این تعداد بسیار کمتر است. در نتیجه، اگرچاروارها تعدادشان 5000 یا 6000 خانوار باشد، شماره خانوارهائی که متعلق به ایران اند، حداکثر 8000 تا 9000 خانوار خواهد بود. و شماره شان در خیوه هم 12000 خانوار بیشتر است. من فرصت نداشتم تا صحت برآوردهائی را که درباره تعداد چاروارها به من داده اند را به محک بزنم چون درزمان حضور من در این منطقه، آنها درآن سوی اترک بودند.

آگره جلی و کرک کاراکچی در این محاسبات به حساب نیامده اند. اگره جلی که ترکیبی از طوایف گوناگون اند، در منطقه حسین قلی و هم چنین درجزایر سواحل بالخان سکونت دارند. کرک کاراکچی هم شامل 250 تا 300 خانوار اند که کار عمده شان سرقت از دیگر قبایل ساکن بین گرگان و اترک است.

 آنها دائما در منطقه استرآباد به سرقت و غارت مشغول اندو دیگر قبایل ترکمن هم از شهرت این قبیله به این صورت سوء استفاده می کنند که بسیاری از کارهای ناشایست خود را هم به این قبیله نسبت می دهند. دولت ایران هم تمایل زیادی دارد که این قبیله را نابود کند و به این منظور می کوشد از قبایل گوکلان برای رسیدن به این هدف استفاده نماید.

درطول اقامت من در استرآباد، اخبار موارد متعدد غارت و سرقت در نزدیکی شهر به من رسید. بعضی اوقات هم ساکنان دهات بطور مسلح راه را برآنها می بندند و بعضی از اموال به غارت رفته را پس می گیرند و از این نوع حمله ها زیاد اتفاق می افتد. چون وضعیت جغرافیائی این جا به این صورت است که بیشتر به نفع کسانی است که سواره نیستند، ترکمن ها در پیشروی یا عقب نشینی های خود لطمات زیادی می بینند.

وقتی که آنها را در حین غارت یا دزدی افراد دستگیرمی کنند، معمولا مجازات سختی می بینند و شیوه های متعدد مجازات بکار گرفته می شود. بعضی وقت ها دو درخت را با فشار به هم نزدیک کرده و متهم را به این دو می بندند. پای متهم هم معمولا بسته است و بعد به یک حرکت درختها را رها می کنند. فشار رها شدن درخت به حدی است که اندام متهم به چند پاره تقسیم می شود یا سرش از بدنش جدا می شود. بعضی وقت ها در حالی که متهم به این صورت به درخت ها بسته است او را دو شقه می کنند. یا متهم را در لوله توپ های بزرگ می گذارند- مجازاتی که من در 1844 که در استرآباد بودم به چشم دیده بودم- و بعد شلیک می کنند.

بعضی وقت ها ایرانی ها با حمله نظامی به این قبایل عملیات تلافی جویانه انجام می دهند و هرچه که دم دست شان باشد را با خود می برند. جنگهای مرزی، از همان نوعی که در گذشته بین انگلیس واسکاتلند انجام می گرفت، اکنون در این گوشه ایران انجام می گیرد.

مالیاتی که یموت ها می پردازند به این قرار است که هر خانوار ترکمن یک طلای ترکمنی، یعنی سه قران می پردازد ولی بطور خیلی نامرتبی پرداخت می شود و حاکم هم هرچه که بتواند بگیرد را قبول می کند. بعضی وقت ها هم این مالیات به شکل اسب پرداخت می شود و هرچه که حاکم می گیرد معمولا درآمد شخصی اوست.

زبان محلی یموت ها و گوکلانها هم ترکی جاگگاتائی است که بازبان ترک زبانان شمال ایران و ترکیه خیلی فرق می کند. ترکمن ها نوک زبانی حرف می زنند و تلفظ شان به نظر می آید که با ناز وادا صورت می گیرد که باعث می شود تا یک غریبه حتی وقتی خودکلمه را می شناسد و به گوشش خورده است، ولی قادر به فهم آن نباشد. در این جا سین را مثل ث تلفظ می کنند.

درازدواج هم، ترکمن ها برای کسی که به همسری می گیرند، پولی می پردازند. عروسها معمولا بهای کمی دارند ومی شود با 20 یا 30 تومان یک زن خریدولی قیمت بیوه زنان بین 5 تا 10 برابر این مقدار است و دلیل اش هم این است که بیوه زنان به عنوان همسر مفیدترند. وقتی جوانی می خواهد ازدواج کند، والدین اومقداری پول- بسته به امکانات مالی خویش- و گاو و گوسفند آماده می کنند. بعد، به سوی چادری می روند که خانواده دختری که مورد پسند پسرشان قرار گرفته، درآن زندگی می کنند وعرض سلام می کنند.

البته خانواده دختر جسته و گریخته اطلاعاتی دارند واگر پیشنهاد خانواده پسر مورد قبول باشد، از مهمانان می خواهند که به درون چادر بروند. اگر هم پیشنهاد پذیرفتنی نباشد که سکوت خانواده دختر به معنای عدم پذیرش درخواست است و خانواده پسر به سوی چادر دیگر و دختر دیگر می روند. وقتی همه چیز مورد توافق قرار می گیرد، ملائی خطبه عقد را می خواند و بعد اسب سواری، موزیک و انواع بازی های ابتدائی انجام می گیرد.

ترکمن ها مردگان خود را در نزدیک قبر رفقای شان و یا مقدسان خویش دفن می کنند. مقبره پیغمبر زکریا یکی از گورستان های عمده است.

من از اقامت چند روزه ام در میان این جماعت، تجربه وتصویر خوبی از آنها دارم. این صحت دارد که اغلب اعضای این قبایل، خیلی خشن و درس نخوانده اند و احتمالا هیچ کدام مگرملای شان قادر به خواندن ونوشتن نیست. عادت هایش هم خیلی تمیز ومرتب نیست ولی در سلوک و سخن گفتن شان خیلی رک گو و بی شیله پیله اند. حتی ایرانی ها هم می گویند که ترکمن ها به وعده خود عمل می کنند.

این که حرفه شان سرقت و آدم دزدی است به گمان من تقصیر ملای شان است که روی شان خیلی نفوذ دارد و گفته می شود که به آنها می گوید که این جور کارها وقتی برعلیه کسانی است که هم عقیده و هم ایمان با شما نیستند، براساس قوانین قرآن، قابل قبول اند.

به نظر من، یموت ها به قوانین مهمان نوازی عمل می کنند وکسانی که با داشتن همراهان مناسب، به عنوان مهمان به چادرهای شان می رسند می توانند از امنیت و آسایش خود مطمئن باشند. البته براین قاعده استثنا هائی هم بوده است و به همین خاطر، نام نیک شان خدشه دار شده است. مواردی بوده است که کسانی که به عنوان بلد به همراه گروهی در صحرا راه افتاده وبعد به آنها خیانت کردند و البته که دربرابر خشونت یک قبیله متخاصم هیچ گونه امنیتی وجود ندارد.

من اغلب از این کارشان خوشم می آمد و البته گاه هم به شدت دلخور می شدم که این جماعت در عادات خویش خیلی مستقل اند. یعنی از همه طبقه، از فقیرترین تا کثیف ترین شان به آزادی تمام وارد چادر من می شدند و در گوشه ای نشسته، به من زل می زدند و سرصحبت را باز می کردند و تا موقعی که کنجکاوی شان برطرف می شد یا خودشان خسته می شدند از چادرمن نمی رفتند.

شکایت به رئیس شان هم مفید فایده ای نبود چون او از این نظر هیچ کنترلی بر روی این ها نداردو ازدحام جمعیت گاه آن قدر زیاد می شد که من می ترسیدم چادرم را برسرمان فروبریزد. فقیر و غنی از یک جامعه که در صحرا زندگی می کنند این گونه رفتار می کردند. وقتی می گویم غنی البته باید توجه داشت که من بطور نسبی دارم حرف می زنم و منظورم ثروت زیادی نیست چون حتی غنی ترین آدمها هم در میان این جماعت، ثروت مازادندارد و برای اکثرشان هم در زمان سختی زندگی به دشواری می گذرد.

همه کارها و کارهای خانگی به گردن زنان است. زنان فرش، نمد، گلیم هائی که پشت اسب می اندازند را می بافند. درحالی که بچه های نق نقو همه جا به دنبال شان روان اند، همه آشپزی هم بعهده زنان است. نصب و جمع کردن چادر ها هم کار زنان است در حالی که شوهران مفت خوارشان، راحت می گذرانند و برپشت اسبهای شان سوارشده و گاه وبیگاه همسایگان را غارت می کنند و به کشت ناچیزی که انجام می گیرد می پردازند. البته دردیگر عرصه های زندگی زناشوئی، مردان از رقابت زنان در امان نیستند.

 دراردوگاه ایرانی ها، من با یک زن ترکمن ملاقات کردم که خودش را فاطمه سردارمی نامید و مثل مردان لباس پوشیده و همان گونه مسلح بود و به دلاوری های خود در غارت از گوکلمان ها می بالید وحتی سر جداشده دو گوکلمان را حفظ کرده بود تا به تهران برده و به عنوان هدیه به شاه عرضه کند. این زن دررشادت و روحیه جنگ آوری و فرماندهی حمله و غارت مشهور بود و با غرور زیاد از پیروزی های خویش بر علیه گوکلمان ها سخن می گفت.

زنان و کودکان قبایل اغلب خوش رو و زیبا هستند و مردان هم خوش قیافه اند، اگرچه اغلب با مشخصاتی که نژاد ترکمن ها را می سازد مشخص می شوند، یعنی یک صورت تخت بیضی شکل، دماغ کوچک و خوابیده، استخوان چانه برآمده، چشمان کوچک که نسبت به یک دیگر اندکی مورب اند و با صورتی با حداقل ممکن ریش و سبیل. این به واقع توصیف یک ترکمن واقعی است که او را ایک می نامند که با گول تفاوت دارد. گول ها بسیار خوش قیافه ترند و دراصل، ترکیبی از نژاد ایرانی و ترکمن هستند.

چمورها به نظر می رسد که اسبهای خوبی ندارند. گفته می شود که چاروار ها اسبهای به مراتب بهتری دارند ولی من فکر نمی کنم که تعداد اسبها زیاد باشد و بخش عمده اش هم به قبایل جعفر بای و آتابای تعلق دارد. یک اسب خوب را می شود به 40 تومان یا 20 پوند خرید و ممکن است که قیمت یک اسب خوب حتی تا 100 تومان یا 50 پوند هم بالا برود. ترکمن ها اسبها را نعل نمی کنندومعمولا هم با لجام مختصری اسب سواری می کنند.

البته اسبهای پرقیمت معمولا زیاد مورد استفاده قرار نمی گیرد. برای اسبها هم طویله و یا اصطبلی وجود ندارد ودر تمام فصول سال اسبها در فضای آزاد زندگی می کنند از گوش تا دم اسبهای پرقیمت را در هوای سرد معمولا با نمدهای زیادی می پوشانند. اسبها را در وسط مجتمع چادرها نگاه می دارند و معمولا هم ریسمان طویلی به آنها می بندند که اسبها بتوانند در یک دایره وسیعی تحرک داشته باشند. ترکمن ها از مادیان زیاد خوششان نمی آید و به همین خاطر، قیمت شان بسیار نازل است.

قیمت شتر، گاو و غیره آن گونه که توانستم اطلاعاتی جمع آوری نمایم به این قراراست.

شتر از 5 تا 12 تومان ( 2.5 تا 6 پوند) [ ابوت این قیمت ها را به شیلینگ نوشته است که به پوند تبدیل کرده ام- ا.س.]

شترجوان دوساله، 3 تومان ( 1.5 پوند)

گاونر 2.5 تومان تا 4 تومان ( یک پوند و 25 پنس، تا دو پوند)

گاومیش بین 5 تا 8 تومان بر حسب اندازه

گوسفند، میش، 4 قران ( 20پنس)

گوسفند، نر ( قوچ)، 5 تا 6 قران ( 25 تا 30 پنس)

مادیان، از 3 تا 15 تومان (1.5 پوند تا 7.5 پوند)

الاغ، 3 تومان ( 1.5 پوند)

یابو، اسبهای معمولی که از خیوه می آورند، 3 تا 5 تومان. اگر سریع بدوند، معمولا قیمت شان خیلی بیشتر است و بین 10 تا 20 تومان هم می رسد.

قیمت غلات و غیره

گندم، هر 14 کیلو یک قران

جو، هر 34 کیلو یک قران

جمغان، هر 14 کیلو یک قران

برنج، هر 17 کیلو یک قران

ماش، هر 10 کیلو، یک قران

( ابوت وزن را برمبنای پوند وزن انگلیسی به دست داده است که من آن را به کیلو تبدیل کرده ام. ا.س.)

هم چنین از این منطقه تعداد زیادی شتر برای مناطق دیگر ایران و منطقه قفقاز درروسیه خریداری می شود.

در این زمین های گرگان که اکنون قبایل یموت در آنها ساکن اند، در گذشته شهرها وروستاهای زیادی وجود داشته است که درحال حاضر خرابه های شان وجود دارد وقابل رویت است. در حال حاضر، حتی یک منطقه دارای جمعیت اسکان یافته در این جا وجود ندارد.

ترکمن ها الان مدتهاست که این زمین ها را به تصرف خود درآورده اندکه در بخش هائی از آن گندم، جو، برنج می کارند و بقیه را که تا رود اترک 10 تا 12 مایل فاصله دارد به صورت دشت و چمن زار باقی می گذارند که در فصل بهارعلف های وحشی آن قدر رشد می کنند که به گفته ترکمن ها تا سینه اسب شان بالا می آید. خاک این منطقه بسیار تیره رنگ است و تقریبا به طور کامل فاقد سنگ ریزه است و محصول گندم و جو هم با حداقل زحمت، از هردانه می شود تا 20 دانه برداشت کرد.

 در نزدیکی اترک، زمین به نظرم اندکی نمک داردو علف هائی که در جاهای دیگر به راحتی رشد می کنند در آنجا، جایشان را به چند بوته و گیاه می دهند که در خاکهای شوره زار می رویند، مثل درخت گز. بعلاوه به گمان ترکمن ها در این زمینه ها هندوانه هم به عمل می آورند که نسبت به هندوانه ای که در دیگر مناطق تولید می شود کیفیت بهتری دارند.

از خرابه شهرها در منطقه صحرا که به آن اشاره کردم از دیگران بر جسته تر خرابه های شهر مشهد مصریان است که در شمال اترک واقع است که البته من ندیده ام. ولی به گفته کانالی دیوار و برج های این شهرشامل دو مناره بلند، و یک مسجد می باشد. گفته می شود که چنگیزخان این شهر را منهدم کرده بود. از خرابه های شهر جرجان- همان شهرعهد عتیقی هورکوان یابه گفته مک دونالد، کی نیر، هیرکانیا) اکنون تنها چند تا تپه و کپه مشاهده می شود با یک برج تنها افتاده آجری که گنبد قابوس نامیده می شود و در حال حاضر مرز بین یموت ها و گوکلمان هاست.

در قسمت جنوبی گرگان، این گنبد روی تپه ای واقع است و فریرز هم ارتفاع اش را کمی بیشتر از 150 پا ( 45 متر) تخمین زد. این گنبد، راه راه، اندکی هم خم داردو سقف اش هم مخروطی شکل است. گفته می شود که مقبره قابوس، شاهزاده ای است که 700 سال پیش می زیسته و به دست پسرش منوچهرکشته شد. گفته می شود که یزید ابن موحللب در اواخر قرن اول هجری، شهر جرجان را ویران کرد. عبدالملک مروان شاهزاده دمشق به یزید ابن موحللب دستور ویران کردن این شهر را داد.

تاریخ نگاران ایرانی نوشته اند که قتل عام مردم آن قدر زیاد بود که از خون مردم، حوض ها ایجاد شد و اشغالگران وحشی هم خون را با غذای خود مخلوط کرده می خوردند. من فکر می کنم که این ادعاها ساختگی باشد.

تقریبا سه مایل بطور جنوب از اینجا، درپای تپه ها نقطه ای وجود دارد که به آن دشت حلقیان می گویند که خرابه های ناچیزی در آن یافت شده و گفته می شود که محل شهر عهد عتیق به نام شهر سلاسل است و گفته می شود که درنزدیکی پسره رک، باقی مانده شهری به نام شهر پرست وجود دارد.

در زمین هائی که در تصرف قبایل تاتار و گوگوگ می باشد، کمی درغرب گنبد قابوس- جائی است که شهری به اسم شهربی بی شیروان در آن وجود داشته است ولی چیزی از آن به غیر از چند تپه سرسبز باقی نمانده است.

تنها خرابه دیگری در صحرا که من از آن ها با خبر شده ام خرابه آق کالک است که مقر پیشین قبیله قاجار بود که در 9 یا 10 مایلی شمال استرآباد وجود دارد که من از آن توصیفی به دست داده ام. خرابه های موجود شامل یک دیوار، رودخانه، جای پای آب، که از دریا آغازشده به سرزمین گوکلمان ها ختم می شود و بین اترک وگرگان واقع است.

به این خرابه ها کیزیل الان می گویند و آنها را متعلق به زمان اسکندر کبیرمی دانند. با توصیفی که به من در باره این خرابه ها داده اند، من فکر می کنم آنها باقی مانده یک قناتی هستند که سر چاه را اندکی از سطح خاک برجسته تر ساخته اند. عرض آن هم گفته می شود که 15 یارد و ارتفاع اش در بعضی مناطق به همین میزان است. کارهای آجری در بعضی مناطق یافت شده و در مسیرش می توان خرابه های یک روستا را مشاهده کرد.

حالا که دارم از عهد عتیق حرف می زنم بد نیست اشاره کنم که در رادکان در ساور هم یک برج زیبای آجری وجود دارد که عبارات قدیمی رویش نوشته اند. برج به شکل استوانه تو خالی است و یک سقف کوتاه مخروطی هم دارد. دست نوشته هائی هم هست که به علت فاصله زیاد از زمین، قابل خواندن نیست.

مسافرت از ساری به تهران از راه فیروز کوه

ادامه دارد....