پنجشنبه 18 مرداد 1397-11:17
فقیرخانه فرهنگی
دلالانی برای منفعت خود وارد حرفه مدیریت رسانه شده اند و کاسبانی که تنها به جیب خود می اندیشند تا حقوق مردم و افکار عمومی. و کنار این ها خانم ها و آقایانی که یک شبه خبرنگار شده اند، حق حساب از مسئول می خواهند، در جلسات چیزی نمی نویسند و ضبط نمی کنند و به یکی دو عکس دل خوش کرده اند، شان خبرنگاری را به خبرپراکنی ناقص در کانال تلگرامی تقلیل داده اند و چشم شان به کارت هدیه های ادارات است.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، فاطمه عربی: اینکه شعار دهیم خبرنگاران طلایه داران جبهه آگاهی و چشم بینا و زبان گویای جامعه هستند، طنز تلخی بیش نیست. از کدام خبرنگار حرف می زنیم؟ اصلا آیا گذاشتند و یا خواستند که خبرنگار زبده وکاربلدی تربیت شود!
تازه وقتی قلم در دست داری اما آزادی نوشتن نه و وقتی قلمت را به هرکجا که نشانه میگیری خط قرمز حساب میشود از چه میتوان گفت ویا نوشت. درست همانند پرنده ای که بال پرواز ندارد اما اندیشه پرواز در سر دارد.
روزگاری استاندار وقت در مراسم روز خبرنگار گفته بود در این استان به اندازه تعداد انگشتان دست خبرنگار حرفه ای نداریم!
فکر کردم مگر میشود اینهمه همکار که در عرصه مویی سپید کردند، حرفه ای نباشند؟ به خود گفتم استاندار چطور به خودش اجازه داده است به همکاران من توهین کند! اما رفته رفته با این واقعیت تلخ روبرو شدم که بعضی از این مدیران رسانه -که تعدادشان هم کم نیست- اصلاً خبرنگار نمیخواهند، آنها بیشتربه دنبال بازاریاب و درآمد هستند تا تربیت خبرنگار. باید قبول کنیم که بعضی از روزنامه چی ها، از مدیران شان گرفته تا خبرنگار، بازاریاب و عکاس، اشتباه وارد این حرفه شدند. تمام هدف شان بر روی درآمدزایی، رپرتاژ و آگهی متمرکز بود تا تربیت خبرنگار.
در این میان البته برخی همکاران با تلاش و پشتکار خود و علاقه ای که داشتند، توانستند اصول کار را بیاموزند.
البته میدانیم رسانه ها، از جمله رسانه های محلی حیات شان به رپرتاژ و آگهی بستگی دارد، اما این دو مقوله –آگهی و ومحتوا- باید از هم تمیز داده شود.
هم چنین بعضی از مدیران رسانه ها از یک نیرو به جای چند نیرو استفاده میکنند و حقوق حداقلی را برای او در نظر میگیرند. «بیگاری» به معنای واقعی کلمه. یک نفر در کنار وظایف خبرنگاری خود، روزنامه ها را هم توزیع میکند، ضمن اینکه بازاریاب، منشی، سردبیر وآبدارچی هم هست. همین مدیران رسانه، روزخبرنگار که میشود پای تریبون از حقوق خبرنگار میگویند! خبرنگاری هم که نمی تواند از حقوق اولیه خود دفاع کند و قرارداد سفید امضا به کارفرما می دهد، بیمه نیست و حقوق مکفی ندارد، چگونه می خواهد از حق مردم دفاع کند؟
زمانی برخی کارفرماهای رسانه ای به جای بیمه خبرنگاران و اعضای تحریریه، لیست اعضای خانواد خود را به بیمه رد میکردند و هرسال هم در روزخبرنگار، باز لیست کاملی از خانواده خود را برای دریافت هدیه روزخبرنگار میدادند. این جماعت هم تریبون که پیدا می شد، از حق و ناحق می گفتند!
سال های بعد با ساماندهی چندین باره خبرنگاران در خانه مطبوعات این تخلفات کم رنگ تر شده است.
باید گفت اینجا فقیرخانه فرهنگی است تا خانه فرهنگ اهل رسانه. اینجا هم زدوبند وجود دارد و چه حق خواری هایی که نمیشود.
دلالانی برای منفعت خود وارد حرفه مدیریت رسانه شده اند و کاسبانی که تنها به جیب خود می اندیشند تا حقوق مردم و افکار عمومی. و کنار این ها خانم ها و آقایانی که یک شبه خبرنگار شده اند، حق حساب از مسئول می خواهند، در جلسات چیزی نمی نویسند و ضبط نمی کنند و به یکی دو عکس دل خوش کرده اند، شان خبرنگاری را به خبرپراکنی ناقص در کانال تلگرامی تقلیل داده اند و چشم شان به کارت هدیه های ادارات است.
و چه اندک اند همکاران شریفی هم که تمام وقت، نیرو و انرژی جوانی شان را در این عرصه گذاشته اند و با جان و دل کار می کنند و امروز یا به خاطر جسارت و شجاعت شان با شکایت و انذار و توبیخ و احضار روبه رو شده اند، یا به عارضه جدی ستون فقرات، دست و گردن گرفتار آمده اند. این گروه کوچک اما شرافتمند هر دم سلامت و راحتی خود را نه به خاطر پول، بلکه به خاطر عشق به این حرفه به خطر می اندازند.
و من متحیرم چه نامم این حرفه وشغل را؟ به دنبال چه هستیم ؟ نماینده و تریبون افکار عمومی یا ویزیتوری، بنگاه و تجارتخانه یا رکن چهارم، خبرنگاری از بیکاری بهتر است و به خاطر یک مشت ریال یا از خودگذشتگی و نوعدوستی، سکوی پرش یا عشق، شرافت قلم یا قلم فروشی... نمی دانم. نمی دانم.