شنبه 10 شهريور 1397-9:18

روزی که حرص خوردم!

از منزل با خود اره آورده است. داخل پارک جنگلی لبه های تیغ های اره را این سو و آن سو می کشد. پارک را مغازه نجاری فرض کرده. حرصم می گیرد از این همه ناآگاهی فرهنگی. روی برگرداندم تا صحنه را نبینم. تا چشم برگرداندم مات تصویر رو به رویم شدم. عده ای روی دیوارهای آلاچیق یادگاری نوشته اند!


مازندنومه؛ سرویس محیط زیست و گردشگری، حلیمه خادمی: به قصد گردش از خانه خارج شده است! نه... به قصد بریدن درختان پارک جنگلی آمده است.

جمعه است و روز تعطیل. با خانواده به پارک جنگلی «جوارم» رفته ام، در حوالی زیراب. از همه جای ایران اینجا مسافر آمده است.

در آلاچیقی مستقر می شویم. چشم می گردانم به مردمی که هریک مشغول کاری اند؛ بیشترک بساط ناهار آماده می کنند. عده ای نیز با خود غذا آورده اند و مشغول گرم کردن آن هستند. کودکان جست و خیز کنان این سو و آن سو می روند و پارک فضای خوبی برای خنده و بازی آن هاست.

در این بین دو نفر را می بینم که اره به دست مشغول بریدن تنه ی درختی هستند که روی زمین افتاده است! نزدیک تر می شوم تا تذکری بدهم. همراهم مانع می شود. واهمه دارد نکند بحث و دعوایی سربگیرد. کسی هم از متولیان پارک اینجا نیست که تذکری بدهد.

نمی فهمم که برای گردش و تفریح آمده اند یا بریدن درخت! شاید در بریدن درخت تفریحی نهفته باشد و من نمی دانم!

از منزل با خود اره آورده اند! کارشان را بلدند و نباید مرتبه نخست شان باشد.

دوربین عکاسی را از کیف بیرون می کشم تا حداقل تصویر این شکست فرهنگی را ثبت و ضبط کنم! دوربین را که هم می بیند، برایش بی تفاوت است. کار خود را می کند.

مساحت جنگل های شمال ایران به یک میلیون و ۹۶۷ هزار هکتار رسیده است و طرح تنفس داده اند که کم تر از این نشود.

لبه های تیغ های اره را این سو و آن سو می کشد. پارک را مغازه نجاری فرض کرده. حرصم می گیرد از این همه ناآگاهی فرهنگی.

روی برگرداندم تا صحنه را نبینم. تا چشم برگرداندم مات تصویر رو به رویم شدم. عده ای روی دیوارهای آلاچیق یادگاری نوشته اند!

جابه جا درخت‌ها و برخی دیوارهای پارک از وجود خط‌های کج و معوج در امان نمانده‌اند، عده‌ای به هر دلیلی با حکاکی روی این چیزها به خیال خود به آرامش می‌رسند و یا شاید احساس می‌کنند کاری شایسته و لذت‌بخش انجام می‌دهند. شاید هم دلیلش گران شدن کاغذ باشد که همین جا در پارک حاضر-غایب می کنند!


ساعت از 10 گذشت و 11 و 12 شد... 4 عصر شد، او هم چنان اره می کرد و چوب می سوزاند. نه کبابی و نه هوای سردی و نه هیچی. انگار پدرکشتگی داشت با درخت و همین طور برای تفریح آتش می زدش.

یک کیسه زغال آماده همه جای ایران پیدا می شود و قیمتی هم ندارد؛ اما این شهروند ترجیح داده اره بیاورد و زغال نیاورد!

با طرح تنفسی که اعلام کرده اند، کارگاه های صنایع دستی چوبی و نجاری و مانند این ها شدیداً به چوب های خشک و افتاده نیاز دارند، روزنامه ها دچار کمبود کاغذند. استادکاری می گفت از خاک اره و براده ها نیز وسایل تزیینی درست می کند و از چوب هیچ چیزش هدر نمی رود؛ امروز اما این جوان هی می برد و می سوزاند و خاکستر می کند!

دشت بی فرهنگی ما کم ندارد از این دست افراد بی مسئولیت و ناآگاه. این هم مگر تقصیر مسئولان و دولت و ترامپ و افزایش دلار است؟