يکشنبه 16 دی 1397-8:22

مسئولان؛ خسته نباشید!

تلاش بی وقفه ی مسئولان را ببینید که چه هنگامه ای می کنند برای رفاه مردم! واقعا خسته نباشند! مامور گاز و برق با یک تعلل ناخواسته و حتی نداشتن، حلق زندگی ات را می گیرد و می فشارد و اولیه ترین نیاز انسانی را قطع می کند. مسئولان هم در خواب ناز یا....


مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، ایرج عرب، داستان نویس: یکی از بازی های قدیم که بچه ها خیلی به آن التفات نشان می دادند، بازی با سنگ مرمر بود. خیلی بزرگ که بود ده گرم! بله ده گرم! راستی بازی منچ هم بود. و البته تخته نرد که اکنون هم همدم پیرمردان و پیر زنان خانه نشین است، اگر فکر راحتی داشته باشند.

این دو بازی اخیر یکی از ابزارهایش تاس است که آن هم بیشتر از ده گرم نیست. همه این نشانه ها را می گویم که یک اندازه و مقدار را در ذهن مسئولان و مردم به جهت محرک ذهنی حک کنم.

من نمی خواهم از اقتصاد چه اسلامی و چه لیبرالیستی سخن بگویم. می خواهم یک مثال بزنم، خیلی ساده.

از بس که کارشناسان مقاله نوشتند و دلیل و معرفت علمی آوردند و مسئولان گوش کردند و از دروازه ی آن طرفی گوش گذشت، جامعه خسته است.

آن سنگ مرمر و آن تاس را ده قسمت کنید. می شود یک گرم. به اندازه ی یک مهره تسبیح. از این تعلیق زیاد خشمگین نشوید. برویم مسیر دیگری را طی کنیم در این دنیای مغشوش.

رفتم گوشت خریدم، یک کیلو. خواستم یک شوخی هم با برادر قصاب بکنم. گفتم داداش یک کیلو چند گرم است؟ نگاهی به من کرد انگار که مسخره اش می کنم. گفت «منو گرفتی؟ معلومه دیگه یک کیلو گرم، هزار گرم است.»

کشید و داد دستم. حالا کار ندارم که چی داد چقدر استخوان و چقدر چربی. بردم خانه و دادم دست خانم. نشستم به فکر کردن. هشتاد هزار تومان به قصاب محترم داده بودم. هشتاد هزار را تقسیم بر هزار کردم تا قیمت یک گرم گوشت به دست بیاید. شد هر گرم هشتاد تومان.

در حال و هوای این حساب کتاب بودم و زیر چشمی به خانم نگاه می کردم که با گوشت چه می کند. یک رگه ی زردپی روی گوشت را جدا کرد و انداخت. ساطور که می زد تکه های گوشت پخش می شد به اطراف. لای گوشت هم دو تا غده گیر آورده بود و مانند جراحان جدایش کرد و انداخت توی لگن. با دوتا تخمین و دوتا محاسبه نسبی دانستم که دویست گرم از گوشت رفت.

دویست را در هشتاد تومان ضرب کردم شد شانزده هزار تومان. چرا روی این اعداد و ارقام تاکید می کنم؟ برای اینکه نشان دهم که ما چقدر بدبختیم. این اعداد و ارقام توی معادله پیچیده ی زندگی چه تاثیری دارد؟ خودتان قضاوت کنید.

تلاش بی وقفه ی مسئولان را ببینید که چه هنگامه ای می کنند برای رفاه مردم! واقعا خسته نباشند! در همه ی ابعاد مایحتاج عمومی این گونه است. از دارو گرفته تا سوخت. به ویژه برق مصرفی برای تولید کننده ها و مکان های عمومی. ثانیه ای باید محاسبه کرد. به هر دلیلی تعلل در پرداخت انجام گیرد مانند دزدان کارائیب چشم وا نکرده متوجه می شوی که برق ات را قطع کرده است.

مامور گاز با یک تعلل ناخواسته و حتی نداشتن، حلق زندگی ات را می گیرد و می فشارد و اولیه ترین نیاز انسانی را قطع می کند. مسئولان هم در خواب ناز یا....

تا فراموش نکردم از بانک هم بگویم که دیرکرد و سود پس از سررسید و سود بر سود و ... ثانیه ای شده است.

و چه بگویم که متوجه شوید که بچه های برخی مسئولان ما هم تازگی می گویند مگر ما دل نداریم؟ ما هم می رویم. آنهایی که دست و پایی هم زده اند و پولی یافته اند و رفته اند. حالا بچه های نقی و تقی و حسن و حسین هم می روند. دل به دریا می زنند و می روند. ایران مظلوم می ماند و آنهایی که دل و پول برای رفتن ندارند.

راستی آنها برای چه می روند و ما چرا نمی توانیم برویم؟