چهارشنبه 22 خرداد 1398-9:50

گزارش سفر به لماسیه (اوپرت)

بهشت آفرودبازان

مازنی ها را کمتر در «اوپرت» دیدم. هر که بود از تهران و کرج و مشهد و جاهای دیگر. این منطقه رها شده و همین جای نگرانی دارد پای هیچ مسئول دولتی به اینجا نرسیده است. هیچ گونه نظارت صورت نمی گیرد. با کوچکترین بی توجهی از لماسیه تا اوپرت و جنگل های پاجی میانا و سنگده و پل سفید خواهد سوخت. برای نمونه پرت شدن یک تکه زغال از ارتفاع تقریبا 2700 متری به سمت جنگل هیرکانی، منطقه را به آتش خواهد کشید. خاموش کردن آتش با نیروی انسانی امکان پذیر نیست+نامه سرگشاده پژوهشگر سوادکوهی به استانداران مازندران و سمنان


 مازندنومه؛ سرویس محیط زیست و گردشگری، احمد باوند، مدیر بنیاد پژوهش های فرهنگ و تاریخ سوادکوه: سخن آخر را اول می گویم: بهشت رویایی مازندران- سمنان، لَماسیه، را اگر امروز درنیابیم، فردا دیر می شود.

15 خرداد، به قول حضرت سعدی «وقتی به کف افتاد» و سفری کوهستانی به مثابۀ آفرود بازان به منطقه گوگلی، اوپرت و لماسیه داشتیم.

ساعت حرکت ما از سوادکوه ده و نیم شب سه شنبه به سمت چاشم بود. وارد تنگۀ خطیرکوه شدیم. در مسیر زرشک دره ماشین ما بنای نرفتن گذاشت با تلاش و صبر و حوصله مهندس زارعی، ماشین به راه افتاد.

نزدیک یک و نیم بامداد به چاشم رسیدیم و در کنار بوستان (پارک) امامزاده قاسم چادر برپا کردیم و من در ماشین خوابیدم. ساعت 6 به سمت «لماسیه» حرکت کردیم و مسیر راه را از پیرمردی پرسیدیم که سوار سپر ماشین نیسان و مشغول خالی کردن شیر بود.

 با عشقی سرشار از روحیۀ کوهساری اش مسیر راه را برای مان ترسیم کرد که در نقشه جغرافیایی سراغش را نمی توانستی بگیری. به ویژه چپ و راست گفتنش؛ زرین گیس، رت سر، گت لته، شاپسند، شیاکوه، بارکوه، اتاق سرا، لماسیه، اوپرت (راست نروید به چپ بروید) چپش راست بود!

جاده خاکی و تازه دستی بر رویش کشیده بودند؛ البته نه همۀ مسیر را. باریجه های کوهستان چاشم به ما خوش آمد گفتند و ما هم برای شان دستی تکان دادیم.

نکته قابل توجه در مسیر وجود سیل بندهایی بود که در دره ها تعبیه شده بود؛ کاری به غایت مهندسی که یادگار سالهای دور بود و شاید هم به قبل انقلاب برمی گشت.

به منطقۀ شاپسند رسیدیم آقای «حسین خورشیدی» -قرق بان منطقه- را دیدیم که داشت از چشمه شاپسند آب بر می-داشت. مردی آفتاب سوخته و نازنین، سمبل کوهسار شاپسند و یادآور اسپهبدان تبرستان.

 کوهستان انسان را بزرگ و با روحیه می سازد و این مرد قرق بان امسال سی اُمین  سال فعالیت کاری اش بود. از اینکه سی سال کار کرد و دیده نشد و از بیمه و ... برای مان گفت. از اسبی در چراگاه منطقه شاپسند گفت که سی سال برایش نقش ذوالجناح را بازی کرد و ما هم به احترام نام آزادمردان کربلا از ماشین پیاده شدیم و عکس یادگاری با آقای خورشیدی - مردی نجیب و با صلابت کوهستان- و اسبش گرفتیم.

به منطقه ای رسیدیم که دیوارش لاستیک ماشین بود. شاید ده هزار حلقه لاستیک و چه نیرویی بود که این همه لاستیک را به منطقه برای دیوارکشی آورد. مسیر هر جا به رودخانه منتهی می شد و خبری از پل نبود.

 سیل یکی دو پل را خراب کرده بود و ماشین آلات راه سازی هنوز به این نقطه نیامده اند. گذر از رودخانه اگر ماشینت شاسی نباشد، امکان پذیر نیست. یک نقطه از مسیر را اشتباه رفتیم که جاده را برف پوشانده و راه مسدود بود.

 آقای هیکویی را دیدیم که مشغول گرفتن برف بود. برای مان آبجوش آورد و در منطقه «په سر» در نقطه ای که گون ها تو را به خود می خواندند با زمزمه شعر «نسیم از گون پرسید» استاد شفیعی کدکنی، صبحانه صرف کردیم.

بعد از صبحانه راه اصلی را پیدا کردیم و به سمت «لماسیه» راه افتادیم. جاده و رودخانه، گاهی اوقات تو را ناامید می کرد؛ اما خدا خیر بده به این ژاپنی ها! چه ماشینی ساختند! نیسان پاترول مخصوص کوهستان. راستی ما در کجای جهان ایستاده ایم؟ سهم ما از ارائه خدمت به بشر قرن 21 چیست؟

این پرسش ها ذهنم را درگیر کرده بود. در مسیر از حیوانات و پرندگان خبری نبود. فقط  یک کبک را بر روی صخره ای دیدیم. دلم به حال طبیعت و حیات وحش عجیب سوخت. ما جز ویرانی و نابودی حیات وحش، فکر نکنم چیزی را به قرن 21 هدیه داده باشیم.



به منطقه «اتاق سرا» رسیدیم. برخی آفرودبازان در این روستا اقامت شبانه داشتند و مشغول بستن بار و ادامه مسیر بودند. مسیر به پرتگاهی ختم می شد. یکی از مسافران آفرود به سمت ما آمد و راه را نشان مان داد. راستی چه عطری به تن داشت این مسافر کوهستان.

در اتاق سرا جوانی را دیدیم که اهل قائمشهر بود و فرزندش را اسب سواری می داد. صحبت و عکس یادگاری و ادامه مسیر. اسبهای منطقه چه زیبا بودند و سرمست. یک گله اسب 6 تایی دیدیم. 20 دقیقه ای محو تماشای آنان و رنگ زیبای شان شدیم. اسبان در کادر دوربین خوش درخشیدند. از اتاق سرا عبور کردیم. مسیر راه آن قدر برای آفرود بازان جذابیت دارد که در وصف نمی گنجد.

چند گروه مختلف حشم دار دیدیم که با بار و بنه در حرکت بودند خوش به حال گوسفندان شان. بهترین آب و هوا و علف در انتظارشان است. «خسته نباشید» ما به همراه واژۀ «مالداری راحت» تقدیم حشم داران می شد. واژه ای که به هر چوپانی رسیدی ناخودآگاه بر زبانت می چرخد.

کم کم ماشین ها از دور نمایان می شدند. به منطقه «گوگلی غلت» نزدیک شدیم اینجا یک لحظه در جای خود میخکوب شدم. چرا باید ماشین را تا نوک قله برد؟ این خود یک داستان است پر آب و چشم ....

سوال اینجاست با این سیل رسیدن ماشین تا نوک قله آیا برای نسل آینده از زیبایی این منطقه چیزی باقی خواهد ماند؟ و یا زیبایی «لماسیه» رادر قاب دوربین و عکس و این نوشته باید جستجو کنند؟

ما هم مانند بقیه ماشین را به سمت منطقه بردیم؛ چادر کنار چادر، میز کنار میز، انگار سالیان سال این مسافران جوان، منطقه را می شناختند. ماشین ها کنار پرتگاه پارک شده بودند. قلیان ها چاقِ چاق، هلی شات ها به هوا، سگ های خانگی همراه برخی مسافران، همه خیره به سمت جنگل اوپرت و سنگده و پاجی و... زیبایی این منطقه قابل وصف نیست.

این منطقه رها شده و همین جای نگرانی دارد پای هیچ مسئول دولتی به اینجا نرسیده است. هیچ گونه نظارت صورت نمی گیرد. با کوچکترین بی توجهی از لماسیه تا اوپرت و جنگل های پاجی میانا و سنگده و پل سفید خواهد سوخت. برای نمونه پرت شدن یک تکه زغال از ارتفاع تقریبا 2700 متری به سمت جنگل هیرکانی، منطقه را به آتش خواهد کشید. خاموش کردن آتش با نیروی انسانی امکان پذیر نیست.

به هیچ وجه مخالف ورزش آفرودبازان نیستم. دو مسیر منتهی به «لماسیه» یکی از جاده «چاشم» و دیگری از جاده «پرور» هر دو مسیر ، مناسب و جذاب هستند و دیگر لازم نیست ماشین تا ارتفاع 2700 متری «لماسیه» و قله پیش برود.

البته کمتر دیدم آشغال روی زمین باشد جز دو سه مورد که بطری آب در نوک قله بود. کوهستان گوگلی غلت تمیز بود و بکر اما اینکه مسافران ماشین را تا نوک قله ببرند با عقل جور در نمی آید.



برخی به قله می روند و زیبایی را بیشتر درک می کنند. مازنی ها را کمتر در اوپرت دیدم. هر که بود از تهران و کرج و مشهد و جاهای دیگر. این بخش برای ما مازندرانی ها ناشناخته هست. کوههای خرو نرو در طول تاریخ حیات کره زمین به ابرها اجازه ورود به منطقه اوپرت را ندادند اما بشر قرن 21 به راحتی با استفاده از امکاتی که ماشین دراختیارش قرار داد بدون یک قدم پیاده روی پا بر روی خاکش می نهد و در کنار ماشین بر بلندای قله 2700 متری «لماسیه»، «گوگلی غلت» چادر برپا می کند و دریغ از یک قدم پیاده روی!

مسیر برگشت را از جاده سرخ ده و ملاده و فینسک و کاورد و پرور انتخاب کردیم و بعد فولادمحله به سمت کیاسر و سد سلیمان تنگه و به سمت دودانگه و سوادکوه برگشتیم.

نگارنده به عنوان یک دوستدار طبیعت از استاندار محترم، مازندران و سمنان، مسئولان ذیربط (سازمان میراث فرهنگی مازندران و سمنان، آبخیزداری و مراتع  و جنگلها و...) تقاضا دارم که این منطقه را دریایند.

با کوچکترین سهل انگاری جنگل هیرکانی «خرو نرو» -این نیمه پنهان بهشت ایران و مازندران- به تلی از خاکستر تبدیل خواهد شد.



*نامه به دو استاندار

اردیبهشت ماه سال گذشته نامه ای از طرف بیناد پژوهش های فرهنگ و تاریخ سوادکوه به وزیر نیرو نوشتم، (نگاه کنید به مازندنومه، تلار در اغما)در خصوص نجات رودخانه تلار در 8 بند. هرچند وزیر محترم کارشناسان را مأموریت داد تا بررسی کنند و جواب نامه هم دی ماه سال 97 به دفتر بنیاد ارسال شد، اما فقط نمایشی بیش نبود؛ چون هیچ کارشناسی وارد رودخانه تلار نشد و فقط روی میز نشستند و گزارش نوشتند و این همانی شد که در یک روز مانده به نوروز 98 رودخانه تلار انتقام خودش را گرفت و....

 اینک نامه ای سرگشاده برای دو استاندار مازندران و سمنان نوشتم. این بار امیدوارم مسئولان دو این وضعیت را درک کنند. البته نه اینکه بیایند جلوی این ورزش را بگیرند؛ بلکه هدف نظارت و ساماندهی است، این که خط قرمزها رعایت شود، ماشین تا کجای کوه برود و امکاناتی که جلوی هرگونه خطر احتمالی گرفته شود.

به: استانداران محترم مازندران و سمنان
موضوع: سازماندهی منطقه کوهستانی «لماسیه» مرز میان سمنان و مازندران
با درود

در تاریخ 15 خرداد 98 سفری کوهستانی به منطقه لماسیه داشتیم که منطقه انحصاری افرودبازان هست. منطقه ای با ارتفاع 2700 متر در مرز استان های مازندران و سمنان.

نام این منطقه از 5 تا 6  سال پیش بر سر زبان ها افتاد و به نام آپرت معروف شد، درحالی که منطقه نامش «لماسیه» است.  افرودبازان از تهران، کرج، مشهد و دیگر شهرهای این به این منطقه رویایی سفر می¬کنند و شب مانی دارند. تا اینجای قضیه خوشایند است؛ اما اینکه آفرودبازان ماشین را تا ارتفاع 2700 متری بالای قله و لب پرتگاه ببرند و تفریحات خاص خود را داشته باشند کمی دور از عقل است.

 کوهستان برای خود قداست دارد. نگارنده چند مورد را که مشاهده کرده و پیش بینی خسارات جبران ناپذیر را در آینده می¬دهد خدمت مسئولان ارائه می¬دهد. باشد که مورد توجه قرار گیرد:

1- ساماندهی نشدن منطقه، این منطقه رها شده است هیچ نهاد دولتی گذرش به لماسیه نیفتاده است. ماشین های آفرود تا نوک قله پیش می روند.

2-جاده ای که در دل مراتع پشت کوه توسط افرودبازها تا خود قله کشیده شد حجم وسیعی از منطقه را مورد تخریب قرار داده است.

3- نبود امکانات بهداشتی

4- نبود نظارت و استقرار نیروهای امداد و آتش نشانی. با کوچکترین بی احتیاطی و افتادن یک تکه زغال قلیان که از ارتفاع 2700 متری به سمت چنگل دامنۀ مازندران پرت شود، کل جنگل هیرکانی منطقه تا سنگده و پلسفید به خاکستر تبدیل می شود و با توجه به وسعت منطقه وزش باد کوهستانی و شدت گرما مهار آتش سوزی عملا با این امکانات دو استان امکان پذیر نیست.

5- جاده سازی آفرودی، ورود و دسترسی شکارچیان غیر مجاز را به منطقه افزایش می¬دهد و این بسیار نگران کننده است.

6-به جا گذاشتن زباله تا نوک قله. نگارنده زباله هایی را در نوک قله 2700 متری مشاهده کرده است که تجزیه آن سالها زمان خواهد برد.

7، هم چنین از بین رفتن پوشش گیاهی به خاطر تردد زیاد خودرو و انسان تنگ شدن چرای حیات وحش و مهاجرت به مناطق پر خطر.

*احمد باوند سوادکوهی