پنجشنبه 29 اسفند 1398-13:18

کاستی‌های نظام تربیت شهروندی در بحران کرونا

 کاملا روشن است که در نبود یک اراده مصمم و قاطع برای اجرای تصمیم‌های دارای ضمانت اجرای مؤثر، نمی‌توان انتظار همراهی از شهروندان سرکش و نافرمان را داشت.


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، دکتر علی کریمی مله، عضو هیات علمی دانشگاه مازندران: ابعاد رفتار جمعی شهروندان فرمان ناپذیر در بحبوحه بیماری عالمگیر کرونا، به حدی ژرف، پیچیده و پرپیامد است که لازم است جامعه شناسان، روان شناسان، سیاست پژوهان و متخصصان تعلیم و تربیت در این باره اندیشه و چاره‌یابی کنند.

 به نظر من یک دلیل بی‌مبالاتی بخشی از شهروندان به دستورالعمل‌های بهداشتی و تمایل آنها به بیرون روی و خانه‌گریزی، ناشی از کاستی‌های نظام تربیت شهروندی ماست که در مواقع خطر خود را نمایان می‌کند.

اگر نظام تربیتی ما پرورش روح مسئولیت شناسی، تزریق حس دغدغه‌مندی نسبت به حقوق عامه مردم و القای وظیفه مشارکت‌پذیری در قبال هم‌وطنان را در طول سال‌های آموزش و زندگی در ذهن و ضمیر جامعه تزریق می‌کرد، امروز و در شرایط بحرانی با شهروندانی سرکش، بی‌مبالات و سهل‌انگار نسبت به حقوق جمعی و ناآشنا به قواعد زندگی در حوزه عمومی روبه‌رو نبودیم.

 آنچه در سال‌ها و دهه‌های گذشته در فرایند اجتماعی کردن و تربیت شهروندی کاشته‌ایم، امروز در حال برداشت هستیم.

 این دسته از مردم فرمان‌ناپذیر، محصول نظام تربیتی و آموزش شهروندی ناکارآمد ما هستند. بازاندیشی انتقادی در نظام آموزش عمومی و تربیت شهروندی می‌تواند در آینده‌ای میان برد ضریب ارتکاب چنین رفتارهای غیراجتماعی یا حتی ضداجتماعی را کاهش دهد.

دلیل دیگر که ارتباط نزدیکی با دلیل اول دارد، می‌تواند ناشی از ذهنیت سنتی و آمیخته با باورداشت‌های سطحی و ناروای مذهبی تقدیرگرای ایرانیان باشد که عمر و زندگی را از خدا و محصول اراده او می‌دانند، در نتیجه وقعی به توصیه‌های پزشکی و درمانی نمی‌گذارند.

 هر یک از ما احتمالا با برخی اقشار سنتی و بعضی دین‌باوران سطحی‌نگر مواجه شده‌ایم که با بیان عباراتی از قبیل اینکه عمر دست خداست، تا خدا نخواهد برگی نمی‌افتد و غیره، سخت در مقابل دستورات پزشکی مقاومت می‌کنند.

رفتار تاسف‌انگیز برخی محدوداندیشان مذهبی برای اصرار بر حضور جمعی در مشاهد مشرفه و بقاع متبرکه، گواه صادق گزاره بالاست.

 یکی دیگر از دلایل خانه گریزی ایرانیان در دوران هجوم پاندمی کرونا، وضعیت و ساختار اقتصادی جامعه است که اتفاقا بیش و پیش از هر کسی، طبقات پایین دست و آسیب‌پذیر جامعه را بیشتر و زودتر هدف گرفته است. متاسفانه قابل کتمان نیست که تحت تاثیر سیاست‌های ناصحیح اجتماعی و اقتصادی دهه‌های اخیر، در بازار بی‌ثبات و بی‌افق کشور، شهروندان زیادی با درآمد روزانه امرار معاش می‌کنند و بخش عمده‌ای از اینها به اضافه صاحبان بنگاه‌های کوچک تولیدی و خدماتی و شاغلان مشاغل خرده پا، به امید کسب درآمد و سود اندک به بازار شب عید چشم دوخته بودند.

در غیاب یک نظام حمایتی فراگیر، عادلانه و کارآمد، خانه نشینی برای اینها به معنای از دست دادن امکان زندگی است. خارج شدن از خانه برای اینها یک انتخاب نیست بلکه یک اضطرار آشکار است، آنها در خانه شانس بقا ندارند و برای جست و جوی امکان حیات راه خارج از خانه را در پیش می‌گیرند، برای چنین جمعیت تهیدست و ناداری، هیچ توصیه اخلاقی، فتوای فقهی و امریه حکومتی‌ای برای الزام کردن  به خانه نشینی کارساز نخواهد بود.

 به نظر می‌رسد عاملی دیگر را نباید از نظر دور داشت و آن هم فرسایش اعتماد به نظام تصمیم‌گیری و نظام رسانه‌ای رسمی است که از سال‌ها پیش روند نزولی آن آغاز و فعلا به صورت بی‌اعتنایی بخش قابل توجهی از شهروندان به پروتکل‌های بهداشتی خودنمایی کرده است. یادمان نرود که اعتماد سیاسی همکاری می‌آفریند، مشارکت خودانگیخته را موجب می‌شود، هزینه‌های غیرضروری را در بازار مبادلات سیاسی کاهش می‌دهد و بر عکس.

سرمایه سیاسی اشتیاق به فعالیت‌های مدنی ارادی را شعله‌ور می‌کند و به فربه شدن و توانمندسازی جامعه مدنی می‌انجامد.

 در فقدان یا ضعف جامعه مدنی پرتوان و پرسشگر، کاملا بدیهی است که وقتی شهروندان، صاحبان موقعیت‌های تصمیم‌گیری و نظام خبررسانی و تبلیغاتی را نادرستکار، بی‌توجه به منافع واقعی مردم و پنهانکار بدانند، هرگز توصیه‌های حتی صحیح و منطبق با منافع، امنیت و سلامت خود را جدی نمی‌گیرند و به نوعی آن را آغشته به فریب، دورویی و استیصال خواهند پنداشت و در نتیجه از پذیرش آن سرباز خواهند زد.

 به نظر می‌رسد یکی دیگر از دلایل بی‌اعتنایی برخی از شهروندان به توصیه‌های پزشکی، که با موضوع فرسایش سرمایه سیاسی ارتباطی تنگاتنگ دارد، ضعف‌ها و ناکارآمدی‌های مدیریت بحران است.

مدیریت هوشمندانه بحران‌های فراگیر نیازمند طراحی یک بسته کامل اقتصادی، سیاسی، ارتباطی-روانی، و فرهنگی-اجتماعی و مستلزم به کارگیری همه توان ملی در ساختاری منسجم و به دور از هرگونه تزلزل و تداخل است که در بحران جاری، نابهنگامی و تأخر در تشخیص و اعلام بحران، عقب‌ماندگی و ناتوانی در مهار و مدیریت آن و ناسازگاری، تزلزل و نداشتن قاطعیت در اجرای تصمیمات و اکتفا به توصیه‌های اخلاقی یا محرک‌های روانی و عاطفی نشان می‌دهد که گویی حکومت- نه فقط قوه مجریه- مفقود است و حداکثر سویی کم نور از آن در حال تابیدن است.

 کاملا روشن است که در نبود یک اراده مصمم و قاطع برای اجرای تصمیم‌های دارای ضمانت اجرای مؤثر، نمی‌توان انتظار همراهی از شهروندان سرکش و نافرمان را داشت.

به عنوان یک شهروند ایرانی، اگرچه از اضطرار شهروندان نابرخوردار و ناچار به خانه‌گریزی آزرده‌ام و اگرچه از فاصله گرفتن شماری قابل توجه از شهروندان از ارزش‌های مدنی و الزامات زیست شهروندی مدرن و بی‌توجهی آنها بحق بر سلامت مردم ناخرسند و گلایه‌مندم، اما رفتار فداکارانه کادر درمانی کشور و مشارکت داوطلبانه نهادهای مدنی و مذهبی که یادآور همبستگی ملی ایرانیان در برهه‌های خطیر گذشته به ویژه نمایش بی‌نظیر فداکاری در دوران جنگ تحمیلی است را نقطه اتکا و قوت جامعه برای برون‌رفت کم‌هزینه‌تر و پرشتاب‌تر از این بحران بیولوژیک می‌دانم.


🔹️برگرفته از گفتگوی ایرنا
🔹️گفتگو از کلثوم فلاحی