پنجشنبه 24 آبان 1386-0:0
هوای زندان
يادداشتي از: مهدي مهرپويان-بابل
امروز که مجبور شدم برای گرفتن گواهی عدم سوء پیشینه برای تمدید کارت خبرنگاریم به دادگستری مراجعه کنم از اونجا برای استعلام راهی اداره زندان شدم.
حدود 40 دقیقه دم در زندان معطل شدم. زمان ملاقات زندانی ها بود. آدم های جور و واجور که بعضی ها انگار دارن به ملاقات مریض تو بیمارستان میرن به اونجا مراجعه می کردن.
فضای اونجا خیلی حالم رو گرفت . حس می کردم هواش خیلی سنگینه . من هم کنار کسانی بودم که منتظر برای ملاقات بودن.
با پدر پیری که مشکلات از سر روش می بارید هم صحبت شدم سر گله و شکایت رو باز کرده بود. پسر 18 سالش بخاطر سرقت ضبط ماشین تو زندان بود. آه می کشید و می گفت:" به والله خسته شدم ، دیگه نمی تونم دفعه قبل با موتور به یه نفر زد حبس کشید 8 میلیون هم قرض کردم برای دیه. الان دیگه نمی تونم."
تازه بعضی از صحنه ها تو فکرم برد. دختر جوانی که با تیپ امروزی و دم در زندان چادری از کیفش درآورد و نصفه نیمه سرش گذاشت و رفت داخل که منو یاد زمان دانشجویم انداخت که بعضی دخترهای دانشجو دانشگاه آزاد دم درِ دانشگاه چادر رو سرشون می کردن و داخل می شدن.
تو اون مدتی که دم در زندان منتظر بودم زندانی ها رو برای بردن به دادگاه می آوردن یه عده از اونها علاوه بر دستبند به پاهاشون زنجیر بسته بودن که انگار جرمشون باید خیلی سنگین بوده باشه. دیدن این صحنه ها خیلی منو تو فکر برد. اگه من بجای اونها بودم چی؟! یه لحظه ، یه اتفاق . اما داشتن هر طور زندگی فقط تو هوای آزاد لذت بخشه که حتی هوای آزاد زندان زیر آسمون هم حس آزادی نداره .
هوای زندان گرفته است.(roznamenegar)