سه شنبه 11 آبان 1400-16:25

گاوگُم؛ داستان ایرانی با مؤلفه‌های فرهنگ مازندران

نویسنده مازندرانی اثر داستانی جدید خود را در قالب رمانی با فضایی کاملا بومی و بر مبنای اقلیم و فرهنگِ بخشی از دوره معاصر و دهه‌های گذشته در قالب کتابی به نام «گاوگُم» منتشر کرد که باوجود تنیدگی‌اش با تاریخ معاصر، ساختار نگارش و ادبیات بومی-فارسی آن ویژگی مهم‌اش محسوب می‌شود.




مازندنومه؛ سرویس فرهنگی‌وهنری، اشکان جهان‌آرای: انتشارات روزنه طی روزهای اخیر رمانی با عنوان «گاوگُم» منتشر کرده که در فضایی مبتنی بر بخشی از فرهنگ و سبک زندگی بومی مازندران نوشته شده است. این رمان که به قلم علی علی‌نژاد نویسنده اهل بابل به نگارش در آمده، در ۲۱ سرفصل زندگی چند نوجوان مازندرانی در دهه‌های گذشته را روایت می‌کند که ناچارند برای گذران زندگی در گاوسرای یک دامدار کار کنند و روزگار بگذرانند ، اما برای فرار از این اسارت ناخواسته و ناگزیر نیز راهی را جست‌وجو می‌کنند.

نویسنده ۴۷ ساله «گاوگُم» که پیش از این مجموعه داستان «دبیر بهشت» و داستان بلند «به این خاک بگو» نیز با قلم او منتشر شده، تلاش کرده که در اثر داستانی جدیدش نگاهی تازه به داستان‌نویسی مبتنی بر فرهنگ بومی داشته باشد و با قلمی برگرفته از گویش مازندرانی و نگارش فارسی، نثری داستانی برای مخاطب بنویسد که هم دارای مؤلفه‌ها و فضای بومی باشد و هم برای مخاطب غیرمازندرانی فضای زبانی و روایی جدیدی ایجاد کند.

واژه «گاوگُم» به معنای روشنی پایان روز و پیش از غروب خورشید است که نور هوا بین روشنایی و تاریکی قرار دارد. این واژه معادل واژه گرگ‌ومیش است که برای اندک روشنایی پیش از برآمدن خورشید به کار می‌رود. علی‌نژاد با انتخاب این نام برای رمان خود نخستین گام را برای ایجاد تعلیق در مخاطب برداشته و در متن داستان نیز که به گفته خودش قصه آدم‌هایی بی‌نشان در یک تاریخِ گم شده است نیز این تعلیق را ادامه داده است ، تا جایی که در معرفی کتاب آمده است:

 «گاوگم قصه آدم‌های بی‌نشان است در یک تاریخ گم‌ شده، در یک جغرافیای پنهان که شرح آن از قصه‌های پیران، سینه به سینه آمد و گم شد در هیاهوی بسیار این روزان. وقتی به قلم آمد، راست و ناراست آن طعنه به افسانه می‌زند. چه کسی باور می‌کند «آجان» پسرک یتیم هفت ساله، هر روز از میانه بیشه‌زاران سیاه بیست‌وپنج کیلومتر پیاده برود تا بار و بنه ارباب را به منزل برساند؟

چه کسی باور می‌کند «ماوی» ملاباجی چهارده‌ ساله، یک مثنوی مَثَل و مَتَل توی سینه دارد؟ و که می‌داند کدام یک از پسران اسیر گاوسرای ارباب، عشق او را به سینه می‌کشد؟ گاوگم قصه یک فرار است از اسارت گاوسرا به شهر. از تاریخ و جغرافیای پنهان به روشنای شهری در دوردست.»

جغرافیای بومی داستان

علی‌نژاد در رمان ۲۷۰ صفحه‌ای «گاوگُم» تلاش کرده در عین حال که مخاطب را وارد دنیای داستان می‌کند، با فضا و سبک زندگی بومی و قسمتی از فرهنگ مازندران نیز آشنا کند. هرچند که در رمان او به جز بیان این که راوی در گاوسرای شخصی با نام حاجی‌نم‌تِلّا که در ظلمات جنگل‌های شهر بارفروش(بابل) واقع شده بود روزگار می‌گذراند، جغرافیای دقیقی از محل وقوع داستان ارائه نمی‌شود، اما به کار بردن واژه‌های پرشمار بومی و حتی بیان نام‌ها و اصطلاح‌ها و برخی ترکیب‌های واژگانی بر اساس گویش مازندرانی سبب شده مخاطب ناخودآگاه خود را در اقلیم و فرهنگ مازندران ببیند.

یکی از ویژگی‌های مهم رمان «گاوگُم» حضور پرتعداد واژه‌های بومی و تأکید و تمرکز بر حفظ اصالت واژه‌ها و نام‌ها در گویش محاوره زبان مازندرانی است. موضوعی که از یک سو شاید به دلیل آشنا نبودن مخاطب غیرمازندرانی با مفهوم واژه‌ها سبب سخت ارتباط برقرار کردن مخاطب با فضای داستان شود و از سوی دیگر می‌تواند کمکی برای معرفی و حفظ بخشی از فرهنگ زبانی مازندران به حساب بیاید.

در «گاوگُم» به وضوح دیده می‌شود که نویسنده در عین حال که یک خط داستانی گیرا و مستقل را برای مخاطب روایت می‌کند، می‌کوشد مخاطب خود را با زبانی روان و نثری ساده و نرم با فضای زندگی و فرهنگ بومی و بویژه روستایی مازندران در چند دهه اخیر آشنا سازد.

حفظِ اصالتِ گویشیِ واژه‌ها

 علی‌نژاد برخی نام‌های بومی اماکن طبیعی و انسان‌ساخت، اصطلاح‌ها و مَثَل‌های مازندرانی و نام اشخاص را به شکل دقیق و برنامه‌ریزی‌ شده‌ای با ساختار اصلی خودش حفظ کرده و در متن داستان قرار داده است. به جز نام اماکن طبیعی مانند هَلوم (دره)، نام‌های مکانی دیگری مانند تَش‌گرخانه یا عاروس‌خانه نیز بارها در داستان به چشم می‌آیند. یا در قسمتی از داستان نوشته است: «دسته‌ای پرنده‌ روی بامِ لت‌به‌سرِ خانه نشستند و هیاهو کردند.» منظور او از لَت‌به‌سَر سقفِ چوبی خانه‌های قدیمی مازندران است که نویسنده عامدانه برای معرفی نوعی از پوشش بام در مازندران و ارائه تصویری کامل‌تر به مخاطب از آن استفاده کرده است.

علی‌نژاد درباره نام اشخاص نیز دقیقا به همین شکل و با حفظ اصالت گویشی نام‌ها در مازندران عمل کرده است. مواجهه مخاطب با نام‌هایی مانند اَس‌تِلّا، نَم‌تِلّا، میشُجا، ملابرار، آجان، گت‌نِنا، گت‌آقا، نَن‌جان، گَجان، شانور و برخی نام‌های دیگر شاید مخاطب غیرمازنی و حتی مازنی را با این پرسش مواجه کند که این نام‌ها چه مفهومی دارند و آیا نام‌های ساختگی و خیالی هستند یا واقعا وجود دارند؟ اما نویسنده به مرور در میانه‌های داستان از واژه‌های بومی به کار گرفته شده رمزگشایی می‌کند: «حال و بی‌حال گفتم: اسمت هست آقاجان. خلاصه‌ی طبری‌اش شده آجان!» و به همین شکل مخاطب را با روند تغییر ساختار بیانیِ نام‌ها و برخی واژه‌ها در زبان مازندرانی آشنا می‌کند.

تلفیق ترکیب‌های مازندرانی با نگارش فارسی

 او حتی برخی اصطلاح‌های ترکیبی و دو واژه‌ای را که برای بیان صفت اشخاص، عنوان کردن یک موقعیت یا رساندن یک مفهوم به کار گرفته نیز با همان ترکیبی که در گویش مازندرانی بیان می‌شود در متن استفاده کرده تا اصالت واژگانی را حفظ کند که خروجی آن در متنی فارسی ساختاری متفاوت را برای مخاطب ایجاد کرده است.

برای نمونه می‌توان به اصطلاح‌هایی مانند «لال‌گوسفند» به جای «گوسفندِ لال» برای توصیف شخصیتی در داستان اشاره کرد که به جای حرف زدن در جایی که باید حرف می‌زد ساکت می‌ماند و دهانش باز نمی‌شد . او از اصطلاح‌های متعدد مازندرانی هم استفاده کرده تا از فرصت توصیف بتواند واژه‌های بومی بیشتری را به مخاطب معرفی کند. برای مثال همان شخصیتی که لقب لال‌گوسفند دارد را گاهی «لالوک» هم خطاب می‌کند که در مازندران مرسوم بود.

در قسمت‌های مختلف کتاب می‌توان افسانه‌ها و ضرب‌المثل‌های مازندرانی را هم دید که در متن با جانمایی مناسبی به کار گرفته شده‌اند. برای مثال از ضرب‌المثل بومیِ «وَرمِز بینجِ پِشتی اُو خِرنِه» با برگردان فارسی استفاده کرده و نوشته است: «پُشتیِ برنج علف هرز هم آب می‌خورد».

باید طبری باشی...

البته نویسنده در میانه‌های داستان بارها در جایگاه راوی به مخاطب تأکید می‌کند که باید اهل مازندران باشد تا مفهوم دقیق آن‌چه که بیان می‌کند را بهتر و بیشتر درک کند. با این حال پس از تأکیدش به شرح آن‌چه که بیان کرده می‌پردازد:

 «باید طبری باشی تا بدانی هَلوم چه هراسی دارد؛ دره‌ای نه چندان عمیق که کوهستان را به دشت‌های مازرون می‌دوزد. با رودخانه‌ای در میان که هزاران سال مثل ماری مخوف، لول خورده و خاکش را برده و هلوم را پَت و پهن کرده...»

یا در جایی دیگر نوشته است «طبری باشی می‌دانی خُرده‌مار یعنی چه. یعنی نامادری. می‌دانی چه قصه‌ها قطار می‌شود پشت آن...» و در بخش دیگری از داستان که بار روایت قسمتی از قصه را بر دوش یک قصه اساطیری می‌گذارد و می‌نویسد: «طبری‌آدم می‌داند سوباشون چه رسمی است» و بعد از زبان مشتی‌قَمو توضیح می‌دهد که سوباشون همان سووَشون است و ماجرای سیاوش و سودابه و سوگ او.

طعمِ بومی داستان

«گاوگُم» در کنار روایت مستقل و داستان‌گونه خود حتی به فرهنگ غذایی مازندران هم توجه کرده است. در قسمت‌های مختلف رمان می‌توان نام غذاهای مازندرانی را دید که نویسنده به دلایل مختلف آن‌ها را به عنصری از قصه خود تبدیل کرده است. در یکی از این موارد نیز بار دیگر با تأکید بر این که مخاطب باید مازندرانی باشد تا بیشتر درکن کند کدو و غذاهای کدویی چه جایگاهی دارند، سراغ این محصول پرطرفدار جالیزی مازندران می‌رود که جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ غذایی مازندرانی‌ها دارد:

«طبری‌آدم می‌داند کدوپَته توی یک عصر بارانی چه جانی می‌دهد به ارواحِ خسته‌ی آدمان گاوسرا. تیر و تبار بارفروشی‌جماعت را به کئی‌پته‌اش اِشناس می‌کنند.» و بعد هم زیرکانه به شرح جایگاه کدو در فرهنگ غذایی مردم مازندران و تنوع غذاهای کدوپایه مازندرانی‌ها اشاره می‌کند:

 «کَئی‌پته شاه و گدا نمی‌شناسد. میانِ همه رقم آدمی، بالاخواه دارد. بهار، سبزش را آب‌پز می‌کنند و با گلپرنمک می‌خورند، زمستان، زردش را از میخ و قنّاره‌های انبار و کِلوم پایین می‌کشند و اعیان لای پلو می‌خورد، رعیت خالی‌خالی. نمی‌شود باران ببارد و یادی از کئی‌پته نکرد. نمی‌شود کئی‌پته خورد و یادی از باران نکرد. چه نسبت غریبی دارند باران و کدو.»

شرح تاریخ و افسانه‌های بومی

علی‌نژاد به کمک قوه تخیل خود و بهره‌گیری از نثری نرم و روان و همچنین استخدام واژه‌های بومی و ترکیب آن‌ها با زبان فارسی متنی پرتصویر و پراستعاره ایجاد کرده که مخاطب را تقریباً در همه صفحه‌های کتاب بین تصاویری ذهنی از زندگی بومی مازندران قرار می‌دهد.

او در داستان خود حتی به برخی روایت‌های تاریخی مربوط به زادگاهش نیز اشاره دارد و آن‌ها را با بیان برخی داستان‌ها و قصه‌های به جا مانده از گذشته به بخشی از داستان خود تبدیل کرده است:

«...دوشنبه‌بازار و سه‌شنبه‌بازار و چهارشنبه‌بازار. بارفروش‌ها گرگ‌ومیش صبح از دهات با اسب و استر می‌آمدن و گاوگُمِ هوا برمی‌گشتن. هر کی زودتر می‌رسید، نزدیک‌تر به مسجد و کوچه‌ها و بنِ درخت‌ها بساط می‌کرد. دهاتی‌هایی که راه‌شان دور و دراز بود عقلی کردن و شب‌ها پای بساط‌شان خوابیدن. لاوَن زدن بالای بار و بورشان از زور آفتاب و باران. چادر و لاوَن شد دکّه. پشت دکه‌ها چند در اطاق از خشت و چوب ساختن برای منزل کردن. اَفرابُن و اُجابُن هم شد محله‌ی روستای بارفروش‌ده. شهرتِ دِه به تجار بندر مشهدسر رسید و بار بردند و بار آوردن. بارفروش‌ده روی خرابه‌های مامطیر سبز شد. بزرگ شد. شهر شد با محله‌های بسیار. هنوز تا هنوزه کلاغ‌مسجد هست. پنجشنبه‌بازارش هست، اما کسی از اهالی، قصه‌ی کلاغِ معجز رو نمی‌دونه. گتِ‌آقا و گت‌نِنا آخرین آدمون شهر بودن که این قصه رو با خودشون بردن زیرِ گِل...»

در «گاوگُم» می‌توان اجزای دیگری از فرهنگ بومی مازندران را هم مشاهده کرد. نویسنده حتی به مبدأ تقویمی بومی سال‌های عامه که در فرهنگ مازندران مرسوم است و جایگاه قابل توجهی نیز دارد نیز اشاره کرده و به خوبی از این فرهنگ در بیان بخشی از محرومیت‌های قشر ضعیف استفاده کرده است:

 «مثلا من در ناخوشی‌سال زاده شدم. آجان در قحطی سال، شانور در برفِ‌سال و میشُجا در سیلِ‌سال. رستم در سال مردار گاوان. دهاتی‌آدم سال‌ها رو به بلاهاش می‌شناسه. سالِ سیل، سالِ ناخوشی، سالِ زلزله. سالِ مرگِ ملا. سال قحطی، سال گرسنگی، خشکسالی. هر کدوم از بچه‌ها یادگار یه بلایی هستن. سال مرگِ عزیزان توی مصحف، قِسمِ دیگه‌ای بود. فلانی سالِ پرمحصول مُرد، بهمانی عیدی‌سال مُرد...»

روایت طنازانه

البته علی‌نژاد در این داستان همچنان که به روایت داستان خود می‌پردازد و مفاهیم مد نظرش درباره امید به آینده را بیان می‌کند و دغدغه فرهنگ بومی و زبان مادری‌اش را هم دارد، برای جذاب‌تر کردن روایت نگاه طنازانه‌اش را نیز به کار گرفته و از جدل‌ها و کل‌کل‌های بین شخصیت‌های داستان یا توصیف آن‌ها گاهی تصاویری طنزگونه و کاریکاتوری ایجاد کرده است: «باد در موهای رستم اثری نداشت. توده‌ای از پشم گوسفند. شاید هم لانه‌ی یک کلاغ. مکافاتی داشت راه رفتن با این کله‌ی گنده تو جنگل و بیشه. دائم کلاغ‌ها را به اشتباه می‌انداخت. با این قدِ توسکادارش، مدام گیر و گرفتار شاخه‌هایی می‌شد که لجوجانه می‌پیچیدند توی پشم و پیله‌ی‌ کلّه‌اش...»

شوخی‌های راوی با شخصیت‌ها در بخش‌های مختلف داستان قابل مشاهده است: «پنج گاوِ دوشا داشت گاوسرا. همه خُل‌منگو. دوشیدن‌شان با من و رستم بود که خودش کمتر از آن چارپاها خل‌گری نداشت.»

آن‌چه که در رمان «گاوگُم» به شکل برجسته‌ای مشاهده می‌شود اشراف بسیار خوب نویسنده بر فرهنگ بومی زادگاهش از نظر شناخت عناصر زبانی و جزئیات فرهنگ و تاریخ و اقلیم است که در کنار توان نویسندگی او ترکیبی تقریبا متفاوت را ایجاد کرده است. تلاش علی‌نژاد برای معرفی کردن بخشی از فرهنگ بومی مازندران و حفظ اصالتِ گویشیِ واژه‌ها و نام‌ها اقدامی کاملا هدفمند در زمینه حفظ فرهنگ بومی محسوب می‌شود. با این حال نمی‌توان به فضای رازآلود و گاه مبهمی که این شکل از نگارش برای مخاطب و بویزه مخاطب غیرمازندرانی ایجاد می‌کند نیز اشاره نکرد. هرچند نگاهی به نام اثر این فرضیه را نیز مطرح می‌کند که نویسنده عامدانه تلاش کرده تا مخاطب را در چنین فضایی قرار دهد.

علی‌نژاد در این کتاب تلاش کرده تا نیماگونه واژه‌ها و ترکیب‌های تازه‌ای را به مدد زبان مادری‌اش وارد داستان فارسی کند. البته از یک منظر این تأکید و برجسته‌سازی استفاده از واژه‌های بومی می‌توانست تعدیل‌شده‌تر باشد ، اما از نگاهی دیگر استخدام این تعداد واژه‌های بومی سبب شده که نگارشی متفاوت و تازه در داستان ایرانی دیده شود که در صورت استمرار شاید بتواند به پختگی بیشتری برسد و به سبک و ساختاری جدید در ادبیات داستانی مبتنی بر فرهنگ اقوام تبدیل شود.

*این گزارش امروز در خبرگزاری ایرنا(مازندران) منتشر شده است.