پنجشنبه 14 بهمن 1400-2:55
سلام تجن، مانا تجن
آی اهالی دیارهمسایهی بهشت، مهماننوازان حریم تجن، قرنها با شما مهربان بودهاند، نمک یکدگر خوردهاید قطع آب به هر بهانه ای، در حافظه تاریخی مردمان سر رود منفوری است و نکبت.
مازندنومه، محمدرضا خورشیدی پاجی: سلام تجن، مانا تجن. زنده رود شمال -تجن- مباد گزند، نمیری هرگز مرگ تو، مرگ غنچه، پژمردن بوته، سقوط روز خاموشی زمزمه ی برگها، و زوال زینت باغ ها تاراندن پروانه، صدای تیشه، سنگ، به پیشانی طبیعت وآنگاه، کبوتر خواهد مرد!
و پرندگان، غایب همیشه ی فصل ها بعد مرگ قناری، نوبت به سقوط سپیده دم صبح زود ومرگ آب!
آی اهالی دیارهمسایهی بهشت، مهماننوازان حریم تجن، قرنها با شما مهربان بودهاند، نمک یکدگر خوردهاید قطع آب به هر بهانه ای، در حافظه تاریخی مردمان سر رود منفوری است و نکبت .
خدا نکند آب، از طمع دنیاسالاران غمگین شود و طبیعت خشمگین که آسمان دلگیر خواهد شد و ماه را سقط خواهد کرد؛ تجن، زیبای مازندران
می خواهند در فینسک سفید رود، سرچشمه ی آب مازندران قشنگترین طبیعت نمونه جهان، چرخه حیات را وارونه کنند! پس اشک رود، اسپه رود، شیرین رود چگونه و به چه شوقی، اززیباترین ارتفاع البرز«گوگلی» حس پرواز داشته باشند؟
چه کسی نیلوفر تشنه را با آب نمیخواهد؟ چه کسانی سرزمین باران وابر را نینوا می خواهند؟ چرا زلال چشمه های تو را به بهانهی آبادانی عبث، خشک می خواهند؟ و کویرستانی دیگر کجاست سهراب؟ به جای سرایش« آب را گل نکنیم » ، بگوید ، بنویسد: آب را خشک نکنید! ، نرنجانید بهار را.
تجن، نقش دیوارهایت، هویت تاریخ ایران ماست. یادمان نمیرود کالسکه شاهی از تو روان شد پایکوبی غرورانگیزسواران قزلباش از آن توست اشک هایت، همنوایی با مادران «شهیدان وطن» هنوزدرمازندران جاری است.
تجن ، بخشنده ی بی بدیل باران ها پل تو ویزای عبوربه خراسان، سده ها جاری و ساری است تو یک تنه سیوسه پلی بلکه سی و سه چشمه ای برای ادامه ی حیات جان ماهیان قزل آلایی، ناب و نادرجهان اکنون شالیزارها و شاپرکها، بابونه و ریحان، گوزن و شب تاب در درون خانه ی زلال تجن، به احترام آب ایستاده اند.
تجن باید زنده بماند تا مثل همیشه نوروزی دگر، بهار خنده، همهمهی دشت و جاری زلال آب را، برآستانش تماشا کنیم، برکت ببینیم و کویر نگیریم.
تجن، تا مازندران زنده است تا آرش، دماوند، ارفع کوه، چکل، ارات، بندبن، بولای هیرکانی برجاست تو جاودانه خواهی ماند، و دشمنانت زمینگیر ومایوس. قسم به آب پاک و ایثار دیرینه ات.
صدای خدا می آید. ازشمار پرندگان خدا در باران می آید با بوسهی خورشید بوی بنفشه، آویشن، عشق و لبخند آوازهای نیلی نیلوفر، در مدارزلال تجن، سرزمین بهشت و خورشید جاودانه می درخشد جرعه ای آب و قطره ای آفتاب.
تجن، ماه ماه نگاهم میکند، و دراشک هایم مینشیند چه خوب گفت فردوسی پاکزاد: « که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد »