سه شنبه 19 بهمن 1400-18:52

روزشمارچهلمین‌جشنواره فجردرساری- روزدوم

اشک ها و لبخندها در ساعت گرگ و میش

چراغ روز دوم جشنواره در مازندران با دو فیلم «ماهان» و «ملاقات خصوصی» روشن شد.


 مازندنومه، علی احسانی: ساختن فیلم‌های جوان‌پسند یا تین‌ایجری در دهه 70 با گشایش فضای فرهنگی در کشور به شدت باب شد و فیلمسازان با معرفی چهره‌های جدید به سینمای ایران و دستمایه قراردادن داستان‌های رمانتیک و عاشقانه مسیر تازه‌ای را در سینمای ایران باب کردند. جرقه این حرکت با فیلم «شور عشق» ساخته نادر مقدس - فیلمساز آملی -زده شد و این روند تا اواسط دهه 80 تداوم داشت.

چراغ روز دوم جشنواره در مازندران با دو فیلم «ماهان» و «ملاقات خصوصی» روشن شد. سینماگران تازه‌نفسی که نخستین تجربه سینمایی خود را در معرض قضاوت مخاطبان جشنواره قرار دادند و در اثر خود چالش های زوجی جوان را در بستری عاشقانه زیر ذره‌بین بردند. به هر روی آنچه که مُسلّم است روند فیلمنامه و اصل قصه‌گویی در گام نخست در قوام و توفیق فیلم و بازتاب آن نزد مخاطب اهمیت دارد، موضوعی که در روز دوم جشنواره با تشویق تماشاگران حاضر در سینما «کانون» ساری در ارتباط با فیلم خوش ساخت «ملاقات خصوصی» عیان شد.  

توهم فریبکارانه واقعیت

اینکه دریچه فیلم با عنوان «بر اساس داستان واقعی» به جمال مخاطب گشوده شود دلیل قابل موجهی برای پذیرش روایت فیلمساز از موضوع نیست؛ زیرا واقعیت را هر فیلمسازی از منظر خود را روایت می‌کند که نه تنها واقعیت صرف و محسوس به حساب نمی‌آید، بلکه توهم و سایه‌ای از واقعیت تلقی می‌شود.

«ماهان» در نگاه نخست مشکل جعلی بودن و عدم همذات پنداری با واقعیت موجود را به مخاطب یادآور می‌شود. زوج جوان فیلم که در عرصه هنر نمایش فعال هستند، در تامین هزینه داروی «ماهان» مبتلا به سرطان وا مانده اند. این زوج ناهمگون در منزلی سکونت دارند که لوکس‌ترین وسایل، مبلمان و چیدمان طبقه بالادست و مرفه جامعه آن‌ها را احاطه کرده است. با قاب‌های شیک و کارت پستالی که فیلمساز ارائه داده به نظر می‌رسد تبلیغات اسپانسر را ارجح تر بر واقعیت درام و رخدادها فرض کرده است.

نقطه عطف نخست فیلم با عیان شدن سرطان «ماهان» به غلتک می‌افتد و دریک پروسه اعصاب خُردکن قهرمان جوان فیلم مانند مسلسل شعار می‌دهد و بر همگان می‌تازد. شورش بی‌دلیل ماهان بر دوستان و کارگردان تئاتر بیشتر نمایانگر تصور باسمه‌ای و کلیشه‌ای نویسندگان و کارگردان فیلم از هنرمندان تئاتر و بیماران سرطانی است.  

فیلم در عمل دوپاره شده است. بخش نخست با تمرکز بر سرطان ماهان در عمل به بن بست می‌رسد و فیلمساز در یک چرخش بی‌دلیل آدم هایش را به ایرانگردی و سیر و سفر هل می‌دهد که به نظر می‌رسد از این مقطع فیلمساز در مسیر جلب نظر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری است. به هر روی جغرافیای زیبای نقاط مختلف ایران و تصاویر مستندگونه فیلمساز هیچ اعتباری برای فیلمی که داستان ابتر دارد را رقم نمی‌زند.

اجرای نمایش عروسکی برای کودکان سرطانی که مثل ترجیع‌بند به بخش دوم فیلم سنجاق شده است به جای کارکرد پیش‌برنده درام، اغلب وقفه و سکته در داستان را رقم می‌زند. اینکه فرجام فیلم با اجرای نمایش برای بیماری که در ICU جمع و جور می‌شود از آن وصله‌های ناجور است که با عقل و منطق سازگار نیست. کدام پزشک و مسئول بیمارستانی اجازه می‌دهد برای بیماری که در ICU بستری است، وضعیت حاد دارد و نفس‌های واپسین را می‌گذراند نمایش عروسکی اجرا شود...؟! عاقبت هم همین نمایش و آوازخوانی زوج جوان فیلم، طفل معصوم را به زندگی بازگرداند؟!

این بذر امید جعلی که فیلمساز در مصاحبه‌های خود با مطبوعات مدعی است در جای‌جای اثرش نمایان شده، بیشتر شعور و درایت مخاطب هنرهفتم از اصل قصه‌گویی را هدف قرار داده و تماشاگر این واقعیت جعلی و باسمه‌ای را پذیرا نیست.

عشق شیشه‌ای

جوانه زدن اکسیر عشق در ساحت یک قصه به شدت خشن و مردانه که یکسوی آن زندان و سوی دیگرش چوبه دار است، اسلوب روایی «ملاقات خصوصی» را بسیار جذاب کرده است. دهه 90 با پررنگ شدن التهابات جامعه نسل تازه‌نفس فیلمسازان نیز به این رخدادهای اجتماعی واکنش نشان داده و با بردن قصه به جغرافیای جنوب شهر و مناسبات ساکنان این جغرافیا تصویر تازه‌ای از بزه‌های اجتماعی را نشان دادند که یک سر آن به مواد مخدر و سمت دیگر آن به کانون خانواده گره می‌خورد.

سازنده «ملاقات خصوصی» به سیستم قطره چکانی و با صبر و حوصله آدم‌هایش را معرفی می‌کند. در 10 دقیقه نخست فیلم ما فقط صدای فرهاد را می‌شنویم و بخش زندان برای‌مان مبهم و نامحسوس است. وقتی وارد زندان می‌شویم بذرهایی که با حوصله فیلمساز در بخش نخست فیلم در مزرعه درام کاشته را اندک اندک درو می‌کنیم.

موش و گربه بازی که فیلمساز با تخیل مخاطب راه می‌اندازد به موازت موش و گربه بازی فرهاد و پروانه به موزات هم پیش می‌روند. بازیگران نیز با فهم درست نقش و میزان بروز احساسات خود این بازی الاکلنگی فیلمساز را پیش می‌برند. «پریناز ایزدیار» بازیگر بابلی در جلد «پروانه» به نیکی فرو رفته و تصویر تازه‌ای از توانایی‌های خود را در ایفای نقش یک دختر جنوب شهری ارائه می‌دهد. هر چند برخی معتقدند او نقش سمیه فیلم «ابد و یک روز» را در این فیلم دوباره تکرار کرده است، ولی در نگاه واقع‌بینانه نقاط اشتراک اندکی میان این دو نقش می‌توان رصد کرد.

بخشی از بده بستان‌های پروانه و فرهاد از طریق تماس تصویری بین زندان و خانه محقق می‌شود و هم ایزدیار و هم «هوتن شکیبا» در جلد فرهاد سنجیده و ملموس کنش و واکنش‌های یکدیگر را پاسخ می‌دهند.

فیلمساز تصویر تازه‌ای از فضای زندان و رد و بدل و فروش شیشه نشان می‌دهد که در نوع خود برای مخاطب تازگی دارد. فصل خواستگاری و شب زفاف در زندان به خوبی میزان خشونت حاکم بر جغرافیای فیلم را تعدیل کرده و موازنه خوبی در ساختار قصه برقرار می‌کند. شغل عطاری پروانه و درمانگری او برای سایرین زمانی نمود دراماتیک پیدا می‌کند که برای درد عشق خود دارویی ندارد، زمانی هم پی می‌برد فرهاد در گام نخست از او به عنوان طعمه برای حمل مواد به زندان بهره می‌برده، با خارهای گل و بوته گیاهان دارویی دست و بال خود را زخم و زیلی می‌کند تا در یادش بماند که از چه روزنه‌ای آسیب دیده است.

«ملاقات خصوصی» در یک سوم انتهایی خود از ریتم می‌افتد، فصل حرکت فرهاد برای خروج از کشور و پناه بردن او به ساحل برای خلوت کردن اضافه است و توی ذوق می‌زند. همان مواجهه فرهاد و پروانه در راهرو و درون دادگاه برای بازگشت فرهاد کفایت می‌کند. مضاف بر اینکه فیلمساز بخشی از قلقلک دادن ذهن و احساس مخاطب را به موسیقی فیلم واگذار کرده که این حجم موسیقی مطلوب نیست و گاه آزار آور است. «ملاقات خصوصی» یکی از خوش‌ساخت‌ترین و منسجم‌ترین فیلم‌های جشنواره امسال است که احتمالا چندین سیمرغ در فرجام جشنواره برای آن به پرواز خواهد درآمد.