سه شنبه 3 اسفند 1400-22:44
جهل یا غفلت در شناخت روز خاموشی نیما
از این پس زمان خاموشی نیما در سال 1338، برابر با شانزدهم دی ماه خواهد بود.
مازندنومه، محمدعظیمی:
از پس این بی هنر گردنده ی بی نور
هست نیما اسم یک پروانه ی مهجور
گویا غربت نیما را پایانی نیست و هنوز باید به دنبال گره گشایی از اشتباهات عمدی، سهوی و غفلت های تاریخی در عصری باشیم که دوستان، شاعران، نویسندگان، خبرنگاران و فرزندش زنده اند و با ادعای نیماشناسی، قلم فرسایی می کنند.
تعجب آور است که پس از گذشت شصت و دو سال از خاموشی نیمای بزرگ و حق نظارت دکترمحمدمعین براساس وصیت شاعر (و پذیرش حق خواندن، مرتب کردن و نسخه برداری و چاپ توسط خانواده ی نیما و ابوالقاسم جنتی عطایی و جلال آل احمد به سیروس طاهباز) و برگزاری دهها مراسم یادبود برای شاعر و انتشار ویژه نامه های فراوان، روز دقیق درگذشت نیما بر سنگ قبر و کتاب ها، اشتباه نوشته شده باشد.
باید از فرزند نیما پرسش شود که آیا شناسنامه ی نیما، همان تک برگی هست که تاکنون منتشر شده است؟ و یا با دریافت شناسنامه های جدید همان دوران، مجدداً صادر شده است؟ چرا تاکنون هیچ تصویری از بخش مربوط به فوت نیما منتشر نشده است؟ چه کسی سفارش ساخت سنگ قبر نیما در امام زاده عبدالله را داده بود؟ آیا اعلام روز سیزدهم دی ماه برای خاموشی نیما عمدی بوده تا به قول شراگیم به این عدد وفادار بمانند.
فرزند نیما در مصاحبه ای گفته است که: «عدد سیزده در خانواده ی ما واقعه زاست. نیما هم عدد سیزده را به عکس جمشید شاه که آن را نحس می دانست، دوست داشت و سرانجام در سیزدهمین روز ماه دی سال 1338 چشمان پُرمهرش را برای همیشه بست. پنج سال بعد، عالیه خانم که شور رفتن داشت، در روز سیزده آذر ماه به دنبال او رفت. تنها فرزند من گلرخ، سیزدهم بهمن ماه به دنیا آمد و من، تنها فرزند عالیه خانم و نیما در سیزدهمین روز اسفند ماه سال 1321 در تهران متولد شدم».
البته نباید فراموش کنیم که در هنگام خاموشی نیما، شراگیم یک نوجوان هفده ساله است و اطلاعات اندکی از وقایع باید داشته باشد.
جلال آل احمد در مطلبی که با عنوان «گزارشِ مرگِ نيما» در صفحه 26 نشریه علم و زندگي «كتاب هفتم از نشريات هواداران» به تاریخ فروردين ماه 1339 می نویسد، اعلام می کند که: «در اولين ساعاتِ صبحِ روزِ شانزدهمِ دي 38، نيما يوشيج (علي اسفندياري) پيش آهنگ و پرچمدارِ شعرِ معاصرِ فارسي، در شصت و چند سالگي، جهانِ ما را بدرود گفت.»
ابراهیم ناعم هم که از همسایگان و دوستان نیما در سالهای پایانی اش بوده و چندین یادداشت از نیما در مورد او برجای مانده است، در مطلبی با عنوان «ایران یکی از افتخارات ادبی خود را از دست داد»، می نویسد: «شب پنجشنبه گذشته (نیما) سخنور نامی و بنیانگذار شعر نو در ایران، جهان فانی را بدرود گفت و خاطره ای تلخ از درگذشت خود برای دوستان نزدیکش باقی گذاشت.»
سعید نفیسی هم که پیش از سال 1300 با نیما دوستی و مراوده داشت، در نشریه سپید و سیاه، به تاریخ 17 دی ماه 1338 تحت عنوان «خاطرات ادبی» می نویسد: «دیشب در محفلی فروغ فرخزاد پیش از دیگران خبر درگذشت او را به من داد. خبر بسیار ناگواری بود. روابطی را که در سالیان دراز با او داشتم، پیش چشمم آورد. شصت و چهار سال زندگی را به مردی گذراند. این زندگی را که برای دیگران آن همه دشوارست، وی آسان گرفت. این کار کوچکی نیست.»
اگر عنوان دیشب، به روز قبل از انتشار نشریه باشد، باید روز شانزدهم را ملاک گرفت.
نشریة اطلاعات هفتگی به تاریخ دی ماه سال ۱۳۳۸ گزارش داده است که: «ساعت ۹ صبح روز جمعه، جنازه نیما یوشیج را فامیل و عده انگشتشماری از علاقهمندان به آثار او از مسجد قائم به امامزاده عبدالله مشایعت کردند. در میان کسانی که برای تشییع جنازة نیما آمده بودند، حضور خانم سعید وزیر، منتخب صبا (همسر مرحوم صبا)، آقایان خلیل ملکی، جلالآل احمد و اعضای انجمن ادبی ایران جالب به نظر میرسید. از شعرای نوپرداز و آنها که شهرت یا افسانه شهرت خود را در پناه از برکردن و بازگو کردن اشعار نیما دست و پا کرده بودند، کسی به چشم نمیخورد، اما از خیل شاعران با احساس حضور خانم فروغ فرخزاد در تشییع جنازه نیما مخصوصا به چشم میخورد.»
باتوجه به گزارشی که خبرنگار آن نشریه از روز جمعه می نویسد و مراجعه به تقویم تاریخی، مشخص است که نیما در ساعت 2 بامداد روز پنجشنبه، مصادف با شانزدهم دی ماه 1338 درگذشت و در روز هفدهم به خاک سپرده شد.
احمد شاملو نیز در نشریه روشنفکر به تاریخ 23 دی ماه 1338 نوشته است که: «شب پنج شنبه ی هفته ی پیش، نیما یوشیج درگذشت.»
در مجله اندیشه و هنر شماره 9 به تاریخ فروردین ماه 1339 که ویژه نامه ای در باره نیما هست، اشاره ای به روز خاموشی نشده است.
در ویژه نامه ی نیما یوشیج که در دومین شماره مجله آرش، به تاریخ دی ماه 1340 منتشر شد، در مورد روز خاموشی نیما مطلبی نوشته نشده است.
عکاس نامدار، هادي شفائيه که بهترین عکسها را از نیما به یادگار گذاشته است، پیش از دفن جنازه نیما را دیده بود و بخاطر تکیدگی شاعر از گرفتن عکس خودداری می کند. شفائیه در گزارشی از آن شب می نویسد که: «اوايلِ زمستان بود (سال 1338) و روزها خيلي كوتاه. ...»
در صفحه 492 از جلد دوم کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو نیز در مورد روز خاموشی نیما چنین آمده است که: «اتفاقِ مهمِّ سالِ 1338، مرگِ نيما بود. نيما در شبِ شانزدهم دي ماه بر اثر ذات الريه ميميرد و تقريباً هيچ نشريهاي، هيچ چيزِ مهمي در باره ي او نمينويسد.» و در صفحه 529 همین کتاب نوشته شده که: «سرانجام نيما، مردي كه به نوشتهي راهنماي كتاب، زندگيِ درخشاني نداشت، اما شعرش درخشان و بلندپايه بود و تأثيرش در شعرِ فارسي، قطعي و تعيين كننده، در شبِ شانزدهم دي ماه 1338 ه ش برابر با ششم ژانويه 1959 م در شميران به بيماريِ ذات الريه درگذشت.»
نادر نادرپور هم در خطایی دیگر با عنوان «در باره آن كه نيما نام داشت» مطلبی در ماهنامه كاوش به تاریخ شهريور1339می نویسد: «مردي كه در نوزدهمِ دي ماه گذشته جهان را بدرود گفت، يكي از ستارگانِ مبهمِ آسمانِ شعرِ فارسي بود. اين ابهام نه همان زندگي و سرگذشتش را در خود پيچيده، بلكه شعرش را نيز در بر گرفته بود. ...»
در مجله دفتر هنر، ویژه ی نیما یوشیج که در تاریخ اسفند ماه 1379 به سردبیری بیژن اسدی پور منتشر شد، گزارش مختلفی از شعر و زندگی نیما به چاپ رسیده است.
دکتر فتح اله دولتشاهی در مطلبی با عنوان «اوراقی از زندگی نیما» خاموشی نیما را در شب 16 دی ماه 1338 (برابر با 6 ژانویه 1959) و تولد نیما را در 21 آبان 1276 نوشته است. اما شراگیم یوشیج در پایان مقاله، ضمن یادداشتی توضیح داده است که: «تاریخ تولد نیما در شناسنامه اش 1274 است و فوت نیما در 13 دی ماه»
متاسفانه در گفتگو و مصاحبه هایی که با سیمین دانشور، محمود موسوی، محمد داودی و ذبیح اله شکری داشته ام و از نیما دیدگانی محسوب می شوند که شاهد و حاضر در مراسم خاکسپاری نیما بودند، به علت گذر زمان، تاریخ و روز دقیق درگذشت شاعر را به خاطر نمی آوردند.
حتی زنده یاد محمود موسوی در گزارشی از مراسم دفن نیما، افراد حاضر در مراسم را بسیار بیشتر از گفته ی احمدرضا احمدی عنوان کرده است.
اما معتبرترین سندی که هرچند دیر به دست آمده و مهر تاییدی بر نظرات دیگران است، دستخطی از زنده یاد جلال آل احمد است که به خاطر همسایگی، اهمیت ویژه ای دارد و نخستین فردی است که در آن نیمه شب، بعد از عالیه خانم و شراگیم، کنار پیکر نیما حاضر می شود.
جلال آل احمد چنین نوشته است که: «پنجشنبه 16 دی – 6 بعدازظهر – دیشب نیما مرد. دو بعد از نیمه شب. ساعت 2 و ده دقیقه بود که در خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد ولی صدای دختر کلفتشان که از پشت در بلند شد، داد می زد که قضیه از چه قرار است. وقتی رسیدم، زنش چشم هایش را بسته بود و عر می زد. به زحمت او را به اطاق دیگر برده ام و دراز رو به قبلهاش کردهام و قرآنی پیدا کردم و یک ساعتی تنها بودم و زنش را فرستادم خانۀ خودمان تا خواهر کوچک نیما و شوهرش آشتیانی پیداشان شد. بعد هم صدیقی آمد و تا پنج صبح نشستیم و آرامشان کردیم و من چک و چانۀ پیرمرد را بستم.
هیچ فکر نمیکردم چک و چانۀ این پیرمرد را من خواهم بست. پیدا بود که طبیعتاً او باید پیش از من برود، اما دیگر اینش را پیشبینی نمیکردم.»
براساس نوشته ها و اسناد موجود باید گفت که چگونه زمان خاموشی نیما را تاکنون سیزده دی ماه نوشته اند و حتی بر سنگ مزار او نیز حک کرده اند! در حالی که هنوز سند مکتوبی نسبت به این روز وجود ندارد و به جز تاریخی که توسط نادر نادرپور نوشته شده، تمام مدارک حاکی از آن است که نیما در ساعت دو و ده دقیقه بامداد روز پنجشنبه، شانزدهم دی ماه درگذشت و جنازه اش را به مسجدی در خيابان سعدي، نزديك چهارراه سيدعلي برده و در ساعت ۹ صبح روز جمعه ، جهت خاکسپاری از مسجد قائم به امامزاده عبدالله تشییع می کنند.
سعی ما بر این است تا اشتباهاتی که به دلایل مختلف نسبت به زمان تولد و خاموشی بنیانگذار شعر نو ایجاد شده، را روشن نموده و براساس اسناد و مدارک معتبر، حقایق را به ثبت برسانیم.
بدیهی ست که طرح این موضوع می تواند موجب شود تا فرزند نیما، شراگیم یوشیج و هر شخص دیگری، اگر سند معتبری برای رد این ادعا دارد، ارائه نمایند تا مورد قبول همگان قرار گیرد.
براین اساس اعلام می شود که از این پس زمان خاموشی نیما در سال 1338، برابر با شانزدهم دی ماه خواهد بود.