چهارشنبه 26 دی 1386-0:0

صور خیال عاشورایی(2)

فریدون اکبری شِلدره ای


 به نقاشی واژگانی فدایی در بیت زیر بنگرید که صحنه ی آب رسانی سقای کربلا را با حسی لطیف و عاطفه ای عمیق باز آفریده است :

 می زد رکاب بر فَرَس ومی چکید خون از بازویش

 چوقطره ی شبنم ز شاخ یاس (فدایی ص 62)

مصراع نخست ،تکاپوی حضرت ابوالفضل (ع)و بی تابی وشتاب اورا نشان می دهد که مصمم و استوار بر پشت اسب آرام و قرار ندارد ، رکاب میزندتا تندتر آب را به خیمه گاه برسانددر حالی که از خود بی خبر است وباران تیر وسنان و ضربه ی شمشیر، جوی خون از بازویش روان کرده است.

همین تصویر،فدایی را به باغ خیالش می بردکه در آن قطره های شبنم از شاخه ی نرم وجوان گل معطروسرخ رنگ یاس که سیمایی صلیب گون دارد بر زمین فرو می چکد. پیوندی که شاعر در دو سوی کلام وپایه های تشبیه ایجاد می کند بیانگر ظرافت نگاه ودرنگ ژرف اوست که با خیمه زدن برجان معناو موی رگ واژگان می آفریند.

 اینک به آرایه هایی می پردازیم که فدایی به کمک آن ها دست به آفرینش تصاویر مخیل و تاثیر گذار ادبی زده است وازاین راه هم شیدادلی خود را نمایان کرده و هم بر جاذبه و کشش سخن خویش افزوده است وآن را گرم وتپنده ساخته است ،بدان سان که خواننده ی اهل وآشنا به زبان آراسته ی ادبی وآمیخته با تخیل هنری را پس از کوششی دل انگیز آن چنان با خود همراه می کند که اورا به تماشای دنیای پر نقش و نگار شعرعاشورایی می بردو طعم جانِ شیدایی خویش و جوشش سرخ روح خداخوی عا شوراییان را بر کام دل سوگواران می چشاند.

 * آرایه ی جان بخشی ( زنده انگاری ،تشخیص یا شخصیت بخشی)

یکی از پررنگ ترین آرایه ها در زبان شعر " میرزا محمود " ، بهره گیری از این " کارکرد ادبی " و صنعت شعری است .

به همین سبب در مقتل فدایی همه ی پدیده ها از آسمان و زمین ، سوگوار و عزادارند و در این تراژدی ِ هستی ،همنوا و غم سرا هستند :

 پرسیدم ازهلال که قدت چرا خـم است

 گفتـا خمیـدن قـدم از بار ماتـم است

 گفتم به چرخ بهر چه پوشیده ای کبود

 آهـی کشید و گفت که ماه محرم است (فدایی ص 159 )

در این جا شاعر هلال ماه را که در آسمان پیدار شده ،مورد خطاب قرار می دهد ( جان بخشی) واز او می پرسد : چرا این گونه گوژپشت و قدخمیده ای ؟

برای این که پاسخ هلال ماه را بشنویم ، فدایی از یکی دیگر از شگرد های هنری زبان ادبی یعنی " حُسن تعلیل "بهره گرفته ، ودلیل زیبای شاعرانه آورده است .

از این رو ،ماه نو خمیدگی وکمان گونگی خود را به سبب گرانی ماتم و سنگینی بار سوگ وغم واقعه ی محرم می داند .

در بیت دوم شاعرازآسمان نیلگون جامه می پرسد: چرا قبای سوگ برتن کرده ای و کبود پوشیده ای ؟ برای پاسخ به این پرسش هم فدایی از صنعت ادبی " حسن تعلیل " در کنار " جان بخشی " سودبرده است .

ازاین روست که فلک هم از سر حسرت و سوز درون ، آهی از دل برمی کشد و فرارسیدن ماه محرم را به عنوان دلیل و بهانه ی نیلی پوشی خود یاد می کند.( یادآوری این نکته هم بایسته است که در گذشته ، رنگ کبود ونیلی نشانه ی سوگ وماتم بوده است ).

 در این دو بیت سخن بنیادین فدایی این است که اگر ماه نو قامتی دو تا دارد و آسمان هم جامه ای کبود بر تن کرده است به این علت است که واقعه ی شهادت امام حسین (ع) و یارانش آن سان حادثه ای شگفت و بزرگ بود که آسمان و اهل آن نیز در سوگ آن نشسته اند و نشان عزا بر پیشانی دارند به همان گونه که داغ آن برسردر ِ دلِ فدایی وسروده های وی نیز بر جای مانده است.

بر پایه ی آنچه نوشته شد می توان به جهـان بینی این مرثیـه پرداز بزرگ، پی برد وآن این که فلسـفه ی فکری وجهـان نگری فــدایی بر " بیـنش رثایـی و سوگوارانـه "ی وی استوار است به همین روی ،پیوسته همه ی پدیده ها را با این رنگ و رویکرد می بیند واز این دریچه به گزارش و توصیف می پردازد. در نمونه های زیر ،فدایی با تکیه بر " رویکرد رثا یی " و نگاه سوگوارانه و بهره گیری از عنصر " جان بخشی " همه را با خود در این قیامت ِ عظمی ( شهادت سالارشهیدان )، هم حس و هم رنگ و هم خون می بیند.

- زین غم همی نه دیده ی اهل جهان گریست

یک اربعیـــن به ماتم او آسمـان گریست

 جان جهان چو رفت همی زین جهان برون

تنها نه جن و انس، تمام جهان گریست * (فدایی ص 141 ) $

روزی که شد دمیده به کام یزید

 صبح گیسو گشود شام و گریبـا ن درید

 صبح چون آفتاب روی حسیــن گشت ناپدید

 گردد چگونه ، باز به دوران پدید

 صبح جیـب افق زپنجـه ی محنت درید

 روز گیسوی شب زدست مصیبت برید

صبح روزی که شد تپیده به خون ،شاه روزگار

 در ماتمـش به خون شفـق درتپیـد صبـح * (فدایی ص 47 )

 اشک شــفق زدیده فرو ریز ای افـق

 خون بار ای سپـــهر،زچشــــم ستاره ها

 فردا بوَد که از غـم فرزنـد فاطمــــه

ماهـی در آب گریــه کنـد مـرغ در هوا

ای صبح جامه چاک زن ازماتم حسین

 کن از سفیـده شا ل به گردن در این عـزا * (فدایی ص 48 )

 از خاوران سفیده ی عاشور شد پدید

زد جامه چاک ،دست افق با غم وفسوس

 خور با سر برهنــه برآمد زکوهسـار

 با چشــم اشکبـاروبه رخســار سنـدروس * (فدایی ص51 )

 از دیده ی ثوابت و سیاره خون چکید

 پشتِ سپـهر گشت ز بـــار الــم دو تـا * (فدایی ص 57 )

 کوس ودهل به ماتم او سینه می زنند

نقـاره در مصیبت او می کشد فغان * (فدایی ص 87 )

 نقــــاره در خروش شد ونالـــه کرد

 نــای بربط به زاری آمد ودف زد کف ِ فسوس

می زد به سینه طبل وبه رخساره چنگ، چنگ

 شیـون زکوس رفت به گـردون ِ آبنـــوس * (فدایی ص 91 )

منابع :

 1) د یوان (مقتل ) فدایی مازندرانی . با تصحیح ، تعلیقات و مقدمه ی فریدون اکبری شِلدره ای ، انتشارات اسوه ،قم، چاپ اول ، سال 1377 . 2) د یوان خاقانی شروانی . تصحیح ضیاالدین سجادی ، انتشارات زوار ،تهران، چاپ سوم ، سا ل 1368 .

(adabestanakbari@yahoo.com)