جمعه 19 خرداد 1402-12:21
دکتر احمدصابریان، پزشک پیشکسوت قائمشهری درگذشت
پزشک خوشنام و پیشکسوت اهل قائمشهر -دکتر احمدصابریان- پیش از ظهر امروز جمعه نوزدهم خردادماه، از جلوی منزلش در خیابان ساری به سمت آرامگاه سیدملال قائمشهر تشییع شد.
مازندنومه، سرویس اجتماعی: پزشک پیشکسوت اهل قائمشهر -دکتر احمدصابریان- پیش از ظهر امروز جمعه نوزدهم خردادماه، روی دوش جمعی از همشهریانش در آرامگاه سیدملال این شهر به خاک سپرده شد.
دکتر صابریان فارغ التحصیل دانشگاه تهران و 77 ساله بود. او از نخستین سال طبابت در شاهی آن زمان، به استخدام بیمارستان رازی درآمد و در زلزله سال 56 طبس، با یک گروه کامل پزشکی، به یاری زلزله زدگان شتافت.
او که برای ویزیت بیماران به روستاهای دور و نزدیک هم میرفت، چندین سال حاضر نشد مطب خصوصی دایر کند و سالها بعد به دلیل تقاضا و نیاز بیماران، مطبی در خیابان تهران قائمشهر دایر کرد و تا جایی که مقدور بود، از بیماران کم بضاعت ویزیت دریافت نمیکرد،
گروهی از دوستان دکتر صابریان برایش نوشتند:
«بهار با دلتنگیِ پاییزی گریست! دریغا! که انسانی بزرگ، پزشکی فرهیخته و نوعدوست درگذشت. پزشکی که یاورِ مهربان ِ بیماران و مردم ناتوان بود. مرگِ چنین انسانی دردناک و دلگیر است. انسان دوست بودن، یاورِ هموارۀ مردمِ ناتوان بودن و با آرمانی انسانی زیستن، کاری دشوار، اما شکوهمند است.
دکتر احمد صابریان انسانی جوانمرد، پزشکی توانا، دانشوری دانا و مردمی بود. خاطره های زیبای انسانی او، همواره در شهر ما -قائمشهر- و استان مازندران و در دل ِ تک تکِ دوستان و آشنایانش جاودانه میماند. درگذشتِ این پزشک مردمی و انسان دوست، رویدادی تلخ و اندوهبار برای مردمِ شهر و دیار ماست.»
آقا پهلوان هم در متنی به این ضایعه واکنش نشان داد:
«خبرِتلخ را یکی از همولایتیها که او را خوب میشناخت و هم محلهایاش بود درآن سالهای دور، برایم گفت... لحظهای ماندم که چه بگویم... رفتم به سالهای دهه۶۰، روستاهای اطراف شهر و آبادیهای کوهپایهها... عمق جنگلها و دشتها و جایگاه همیشگی در بیمارستان رازی و مطب کوچکی که در کوچهای دایر کرده بود و بیمارانی که همچون خانوادهاش دوست میداشت و از کمک به آنان دریغ نداشت.
چقدر این اواخر به دنبال این بودیم که برایش بزرگداشتی بگیریم. به گردن شهر ومردم اینجا حق داشت. پزشکی را فقط و فقط برای خدمت به مردم برگزیده بود... اما هر بار سخن و حرفی به میان میآمد سخت مخالفت میکرد.
میگفت: «وظیفهام بوده و به غیر ازپایبندی به سوگندی که ادا کردهام؛ کاری انجام ندادهام...» در اندیشه دکتر احمد، کمک و یاری به همنوع اساس بینشاش بود. با عشق به مردم پیگیر حال و روز بیماران میشد و تا به سرانجام نمیرساند کارها را ؛ دست از تلاش برنمیداشت. حتی کارهای مربوط به بستری بیمار در بیمارستان را... این روحیات و فداکاری خیلی زود ، آوازهاش را در شهر پراکند.
امروز که درحال نوشتن این یادداشت هستم، شاید بسیاری از جوانان اورا نشناسند... انسانی که شاید نامش بر سر زبانها نبود و بسیاری او را نمیشناختند اما در زمان و مکان خودش،انسانی نیکاندیش بود. بیریا و بی تکلف و دوستدار مردم... روانشاد دکتر احمد صابریان متولد ۱۳۲۵ بود و فارغ التحصیل دانشگاه تهران...
داستان را ازآن سال ها که برای گشت و گذار به کوهپایههای سوادکوه رفته بودیم؛ روز چهارشنبه و یا پنجشنبهای بود... برای شرکت دریادبودی... ماشینمان یک لندرور قدیمی فرسوده بود. و راننده، جوانی از اهالی همانجا... اما در نیمهی راه، لندرور از حرکت بازماند. و رانندهی جوان در تلاش تعمیر... دکتر با کیف پزشکی که همیشه همراهش بود؛ پیاده مسیر را پی گرفت...او راه را خوب میشناخت.
به اولین روستایی که در مسیر گذرمان بود؛ رسیدیم. تعجبام آنجا بیشتر شد که روستائیان همه دکتر را میشناختند... آن بعدازظهر و تا پاسی از شب آنجا بودیم. به نوعی به همه روستائیان که به دیدارش آمده بودند؛ در حد بضاعت خدمت کرد و صبح روزبعد عازم مکان دیگری شدیم... البته با لندرور آن جوان که به نوعی شیفته دکتر بود و تعمیرشده بود. او همان شب، خود را به ما رسانده بود...
زندهیاد دکتر صابریان چنان مردمدار و خیرخواه بودند که نام نیکشان همیشگی است. مطب دکترصابریان در شهر، به خوشنامی و به اینکه ایشان دستگیر مردم بودند و یاریرسان بیماران، معروف بود.
تا جایی که میدانم، سالهای دور، یکی از نخستین کسانی بود که برای طبابت به روستاهای دور میرفت. میدانم مردم وقتی از کسی به نیکی یاد میکنند و میگویند بیماران در غم دکتر صابریان اندوهگیناند، یعنی چه. معنایش این است خدمت به مردم و همیاری و همدلی با مردم...
بگذارید از دریچه ای دیگربه این داستان نگاه کنیم. مهمترین عنصر هر اجتماعی«انسان» است. توسعه به یک معنا بالندگی انسان در زندگی فردیاش و شکوفاییاش در زندگی اجتماعی... دکتر احمد یکی از آن انسانهایی بود که برایش انسان دیگر حرمت داشت و ارزشمند به شمار میرفت. مردمدار بود. مردمداری یعنی همزیستیِ همدلانه با مردم. او اهل شعر و ادبیات بود. تاریخ و فرهنگ و هنر و ادبیات این کشور، سرشار است از آموزههای مردمداری و مردمدوستی است...دکتر احمدصابریان مردمی بود و مردمی ماند...
ای کاش به قول رفیقی میشد سوت کارخانههای شهر را هرچند فرسوده و از کار افتادهاند؛ یکبار دیگر به صدا در آورد!... به کارگران زحمتکش کارخانجات نساجی که حالا به پُشتهای از خاک تبدیل شدهاند؛ گفت: دوست ، همراه و همراز شما، دکتر مردمی شهر هم از این دیار، رخت بربست...