جمعه 18 مهر 1404-20:22
تبیین جامعه شناختی قتل پدر درساریتشدید جلوه گری و پیشروی خشونت اجتماعی
اگر خشونت در سطح خرد اتفاق میافتد ریشه در خشونت در سطح میانه دارد، خشونت در سطح میانه هم ریشه در سطح کلان دارد.

مازندنومه، حسین برزگر ولیک چالی(جامعه شناس): در حادثهای تکاندهنده در منطقه راهبندمحله شهید فهمیده ساری، مردی ۶۰ ساله در پی مشاجرهای خانوادگی، بهدست پسر ۳۵ سالهاش با ضربات متعدد چاقو به قتل می رسد.
براساس پیگیری های خبرنگار رکنا، این حادثه غروب دو روز گذشته سه شنبه - ۱۵ مهر ماه۱۴۰۴ - زمانی رخ داد که اختلاف شدید میان پدر و پسر بر سر مسائل خانوادگی و وضعیت اعتیاد پسر بالا گرفت. گفته میشود پدر مقتول پس از آگاهی از اعتیاد پسرش، مدتی بود که از ورود او به منزل جلوگیری میکرد. این اقدام باعث خشم و عصبانیت شدید پسر شد و در نهایت، مشاجره لفظی میان آن دو به درگیری فیزیکی کشیده شد.
در میانه درگیری، پسر جوان با چاقو به پدر خود حملهور شد و او را با شش ضربه پیاپی به نواحی حیاتی بدن مجروح کرد. همسایگان که صدای فریادها را شنیده بودند، بلافاصله موضوع را به پلیس گزارش دادند، اما با حضور مأموران، پدر در خون غلتیده بود و پسر از محل حادثه متواری شده بود.
با اعلام این خبر، تیم جرایم جنایی پلیس آگاهی مازندران به سرپرستی سرهنگ کارآگاه مجتبی شعبانی -رییس اداره مبارزه با جرایم جنایی- بلافاصله در محل حاضر شد. مأموران با بررسی صحنه جنایت و جمعآوری مستندات اولیه، تأیید کردند که مقتول بر اثر اصابت شش ضربه چاقو جان باخته است.
قتل مذکور آخرین مورد از خشونت خانوادگی در جامعه امروز ایران نیست. خشونتورزیهایی مانند آنچه پسر در یکی از محله های جنوب شهر ساری(بلوار کشاورز) انجام داد نشان از شخصیت تحقیر شده و طرد شده دارد و وجود شخصیتهای تحقیر شده و شکاف ذهنی،گسست رفتاری و نوعی مکانیزم دفاعی در یک جامعه، نشان از وجود جامعهی آسیب دیده و خانواده متزلزل به سمت خانواده متلاشی دارد. جامعهی ما تحقیر شده و آسیب دیده است. خشونت در ساختارهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حتی ساختارهای مذهبی جامعهی ما ریشه دوانده است و هرروز گزارش قتل های خانوادگی (قتل فرزند،قتل همسر،قتل والدین،قتل وابستگان نسبی و سببی،قتل همکار،قتل دوست، و ....)دررسانه ها بصورت علنی و رسمی منتشر می شود.
به نظر می رسد این حادثه جلوهای از تشدید و پیشروی خشونت در جامعه است. چندی پیش دریکی ازروستاهای جنوب شهرستان ساری، پیرزنی توسط یک زن جوان که گفته می شود درمانگر روستا بود، به دلیل سرقت طلا کشته می شود.
اینگونه نیست که «جلوه»، لزوما دربردارندهی همهی مفهوم باشد و ما بگوییم مثلاً قتل پدر ۶۰ساله تماماً خشونت اجتماعی ساختاری است یا نیست، بنابراین جلوه، یک مصداق و شاخص از میان شاخصهای متعددی است که ما را بهسمت مفاهیم بزرگتر سوق میدهد.
از دید جامعهشناسی که بهمسائل نگاه میکنیم میبینیم که ساختارها(رسمی یا غیررسمی) نقش پر رنگی در این رخدادها دارند. منظور از ساختارها هم همان خردهنظامهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
عمدهی رویکردها در تحلیل خشونت، یا به رفتارگرایی معطوف میشود که در آن به سطح روانشناسی نزدیک میشویم، اگرچه دلیل این قتل، اعتیاد فرزند۳۵ساله خانواده و تشدید درگیری ها و اختلافات بین پدر و پسر اعلام شده است.
کودکان و فرزندانی که شاهد خشونت والدین یا مناسبات نابرابر اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی در خانواده بودهاند، بیشتر ممکن است در بزرگسالی خشن شوند یا روانکاوانه به مسئله نگاه میکنیم؛ اما حتی در این رویکردها هم ناکامی را نمیشود در سطح فرد خلاصه کرد، قاعدتاً پای جامعه به شدت در صحنه قابل مشاهده است و حضور عوامل ساختاری را میتوان دید.جامعه ای که هر روز ضعیف می شود و نمی تواند از خودش دفاع کند.
ضعف ساختاری جامعه امروز ایران متاثر از شرایط اقتصادی و نوعی سیاستگذاری های ناقص در حوزه بهبود شرایط یک زندگی استاندارد برای شهروندان جامعه است.
نگاه دیگر اینکه کماکان بخش هایی از ساختارخانواده های سنتی دارای نظام اقتدار است و بر اساس این نظام اقتدار، حادثهای اتفاق میافتد که بین پدر غیرتمند و عزت خواه و پسر نافرمان و خودحق پندار و بزه دیده،شکاف جدی و غیرقابل ترمیم شکل می گیرد.
اینجا هم وقتی صحبت از اقتدار میشود، مجدد یک پای آن در فرهنگ، خردهنظام فرهنگی و ساختارها است. اگر خواسته شود با نگاه کارکردگرایانه به پدیده خشونتخانوادگی نگریسته شود مثلاً عنوان میشود این خشونت بهاعتبار سن و سال فرزند و یا منزلت و اعتبار اجتماعی پدر نزد اقوام و خرده فرهنگ جامعه سنتی است که رنگ و بوی مدرن تر ندارد یعنی اینکه هر کسی سن بیشتری دارد مجاز است اقتدار بهخرج دهد و از خود مکانیزم دفاعی نشان دهد، یا صحبت از سن پایین تر است که فرزندان به دلیل دیر تشخیصی،کج فهمی،مقاومت در برابر خواسته ها و ابتلا به بزه هایی که آن را عادی جلوه داده و به خودشان اجازه میدهند نسبت به والدین
اعمال خشونت کنند، یا چارچوب معرفتی و سنتی مطرح است که ذهن را درگیر کرده و منجر به رفتار خشونتآمیز میشود که این رویکردها هم نوعی نگاه فرهنگی و ساختاری دارند. مثلاً در گزارش منتشره اعلام شده پدر قاتل اشارهای داشت که پسرم کار غیراخلاقی انجام میداد و معتاد بود و من از عمل فرزندم به ستوه درآمده بودم و حتی اورا به منزل راه نمی داد.
این تعریف "اخلاق اعتقاد" در حوزهی انواع نگاه باورمندی دیرینه دینی، قومی، ملی و غیره است و در جامعهی سنتی ما که باورمندی و ایمان دینی، پررنگ است ،پذیرش و تایید فرزندان بزهکار و کژکارکرد سخت و محال و ناممکن است.
جالب اینکه نوع نگاه از حمایت قانونی و عرفی هم برخوردار است و اگر مثلاً پدری، فرزندکشی کند مجازات مناسب در پی ندارد و اما حالا عکس ماجرا رخ داد(پدرکشی) ؛ پسری خشمگین،کژکارکرد و آسیب دیده و سرکش از فرط عصبانیت و شدت خشم و هیجان ناشی از ابتلا به مواد مخدر در مقابل پدر که در جامعه سنتی عزیزترین سرمایه زندگی و ستون خانواده است،می ایستد ودر مقابل چشمان مادر مضطرب و نگران و صداها و فریادهای بلند و ناامیدانه ،اورا به قتل می رساند...
به نظر می رسد یکی از بزرگترین علتهای خشونتورزی خانوادگی ، بحث گفتوگو نکردن و خودانتقادی است. اینکه گاهی برخی(حکمرانان، نخبگان،والدین،شهروندان و ....) علاقه دارند دیگران را فقط کنترل کنند و نواقص و تعهدات خودشان را پنهان کنند و یا بطور درست و کامل انجام ندهند، این هم ریشهی فرهنگی دارد و ناشی از باورمندی به نگاه خود حق پنداری و بسط مَن فاعلی است تا مَن اجتماعی، یعنی اینکه همیشه آمدهاند دیگران را کنترل کنند و دراین میان بخش هایی از جامعه و نهادهای اجتماعی هم یاد گرفته است دیگران را کنترل کنند اما به سمت پیشگیری،ارائه راه حل و درمان مشکل و مساله نروند. اینکه گفته شود قاتل به دلیل معتاد بودن پدرش را به قتل رساند،ساده انگاری است. در تببین مسائل جامعه شناختی ،تک سبب بینی مردود است همانطور که مصرف دود هم مردود است !
بنابراین اگر خشونت در سطح خرد اتفاق میافتد ریشه در خشونت در سطح میانه دارد، خشونت در سطح میانه هم ریشه در سطح کلان دارد. بنابراین همانطورکه اگر فردی احساس حقارت و عجز کند دست به خشونتورزی میزند تا بههدف خود برسد، جامعهای هم اگر حقیر شود نتیجهی آن خشونتورزی جامعه است. همهی این انواع خشونت بدون تردید ریشه در ساختار جامعه دارد و در این میان بایستی به سمت اصلاح و بهبود ساختارهای جامعه ای رفت که به اعتبار پیشرفت های نوین فناورانه هر روز بر پیچیدگی ابعادش افزوده می شود و حکمرانان نیز درراستای پیشگیری عملی و کاهش جدی آسیب های اجتماعی ،گام های موثرتری بردارند.