يکشنبه 9 تير 1387-0:0

درياي مازندران يا طبرستان

يادداشتي از:پروفسور عنايت الله رضا


*معرفي دکتر عنايت الله رضا

دکتر عنايت الله رضا براي کساني که با تاريخ انديشه و احزاب چپ در ايران آشنايي دارند، نامي شناخته شده است. از ايشان تاکنون آثار متعددي در زمينه مطالعات تاريخي و ايرانشناسي و نقد تفکر مارکسيسم و تاريخ ايران منتشر شده است.

 از جمله اين آثار عبارتند از؛ کمونيسم و دموکراسي، مارکسيسم و ماجراي بيگانگي انسان، کمونيسم اروپايي، آذربايجان و آران، ايران و ترکان در روزگار ساسانيان، آران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول از جمله تاليفات ايشان است که برخي از آنها به زبان هاي عربي، ارمني و روسي ترجمه شده است.

اين استاد گيلاني همچنين آثار ارزشمندي نيز در زمينه هاي مذکور به فارسي ترجمه کرده اند که از جمله آنها مي توان از کتاب هاي زير نام برد.

طبقه جديد، تحليلي از تحول جامعه کمونيست اثر ميلوان جيلاس، اسرار مرگ استالين اثر عبدالرحمان، اورتورخانف، تمدن ايران ساساني اثر ولاديمير گريکورويچ لوکونين، منابع کمونيسم روسي و مفهوم آن اثر نيکلاي الکساندرويچ برديايف، نيکيتا خروشچف سال هاي حاکميت اثر روي رودف، گفت وگو با استالين اثر ميلوان جيلاس، شهرهاي ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان اثر نينا ويکتور وونائيگو لوسکايا، تاريخ سري جنايت هاي استالين اثر آرلوف، سيزده روزي که کرملين را لرزاند؛ انقلاب مجارستان، اعراب حدود مرزهاي روم شرقي و ايران در سده هاي چهارم تا ششم ميلادي، اثر نينا ويکتور وونائيگو لوسکايا، خاطرات بوريس پازانف رئيس دبيرخانه دفتر سياسي حزب کمونيست اتحاديه شوروي.

--------------------------

از چندي پيش پيرامون نام درياي شمال ايران به جست وجو پرداختيم تا نام هاي اين دريا در ادوار مختلف مشخص شود. اعلام نام مازندران بر درياي شمال ايران سبب شد کوششي درباره بررسي نام سرزمين مازندران صورت پذيرد. در جريان بررسي و مطالعه آثار مختلف مشخص شد اين سرزمين تا قرن پنجم هجري نام مازندران نداشته و به جز نام هاي پتشخوارگر و تميشه در آثار مورخان و جغرافي نگاران اسلامي با نام «طبرستان» معرفي شده است. براي تشخيص درست و دستيابي به واقعيت مطلب، مراجعه به آثار مولفان ضرور مي نمود. متاسفانه در کتابخانه محقر خويش همه آثار مولفان نخستين سده هاي اسلامي را به زبان اصلي در اختيار نداشتم.

 اغلب ترجمه هاي فارسي در دسترس بود. به عنوان نمونه به ترجمه کتاب آثارالباقيه ابوريحان بيروني که اواخر سده چهارم هجري نوشته شده بود، مراجعه کردم. ديدم در فصل سيزدهم کتاب نام مازندران آمده است. اين موضوع ترديدهايي را سبب شد. ناگزير به کتابخانه دايره المعارف بزرگ اسلامي توسل جستم تا به اصل عربي کتاب مراجعه کنم. ديدم مولف اصلاً نامي از مازندران نبرده و اين سرزمين را طبرستان ناميده است.

ضمن تحقيق لازم آمد از مروج الذهب علي بن حسين مسعودي مدد بجويم. مترجم محترمي که از اين کتاب بهره جسته بود با ذکر صفحه نوشت؛ «بحر خزر که همان درياي گرگان و مازندران و بلاد ديگر عجمان است.»

يکباره خلاف انتظار نام «درياي مازندران» را در نوشته مترجم ديدم، چون ترديد داشتم به اصل عربي کتاب مراجعه کردم. معلوم شد مسعودي نيز با صراحت کامل از «درياي طبرستان» نام برده و به مازندران اشاره يي نکرده است. ترديد ديگري نيز وجود داشت و آن مربوط به چگونگي پيدايش نام «درياي خزر» بود. در کتابي پيرامون مردم آذربايجان در هزاره نخست پيش از ميلاد، مترجم محترم هر جا که به قوم کاسبي برخورد کرده نام «خزر» را به جاي آن آورده است.

حال آنکه خزران در آن روزگار نه تنها به اراضي شمال قفقاز گام ننهاده بودند، بلکه به هيچ روي شناخته شده نبودند. ويراستار محترم که نام خود را بر اول کتاب منقش فرمود، هيچ به اين نکته بسيار روشن توجه نکرد و خطاي صريح مترجم را همچنان باقي گذاشت. هرگاه مترجم و ويراستار اندکي دقت مبذول مي فرمودند به رفع خطا مي پرداختند. چه در قرن دهم ميلادي يک هزار سال پس از پايان هزاره نخست پيش از ميلاد يوسف شاه خزران طي نامه يي به حصداي بن شفروت نماينده عبدالرحمن سوم خليفه فاطمي در اسپانيا به وضوح درياي شمال ايران را «درياي هيرکانيا» ناميد.

به اعتقاد نويسنده سطور براي احتراز از خطا، صواب آن است که مترجمان از اظهارنظر زائد و دخالت در متن خودداري فرمايند و صداقت در کار ترجمه را از ياد نبرند. هرگاه نمي دانند عين نامي را که مولف نوشته است بياورند و اگر آگاهي دارند باز هم عين نوشته مولف را بياورند و نظر خود را در حاشيه صفحه از نظر خوانندگان بگذرانند. در کتابي که پيرامون خزران نوشته و ترجمه شده است، مترجم بي آنکه توجه کند به اينکه در زبان روسي حرف (هـ) وجود ندارد، هيرکانيا را «گيرکانيا» نوشت. اين کار را مي توان اهمال در کار ترجمه ناميد. کاش مترجم اندکي دقت مي کرد تا براي خواننده سردرگمي پديد نيايد.

مترجم بايد از دخالت بي مورد در نوشته مولف پرهيز کند و در ضمن شايستگي کاري را که برعهده گرفته است، داشته باشد. چه ضرورت داشت مترجم، «طبرستان» در نوشته ابوريحان و مسعودي را به ميل خود تغيير دهد و به مازندران بدل کند، حال آنکه در آن روزگار نامي از مازندران در ميان نبوده است. بعدها نام مازندران به طبرستان گفته شد و رفته رفته جاي طبرستان را گرفت. خواننده يي که آثارالباقيه و مروج الذهب را مي خواند، مي داند طبرستان روزگار آنان، همان مازندران کنوني است.

بنابراين چه ضرورت دارد که طبرستان را در سده هاي سوم و چهارم هجري مازندران بناميم و خواننده يا محقق را گمراه کنيم. محققان به ويژه پژوهندگان جوان قادر و موظف به دانستن همه زبان ها نيستند. اينان به صورت طبيعي به متون فارسي روي مي آورند، ولي به سبب دخالت هاي نابجاي مترجمان و اهمال آنان گمراه مي شوند. جا دارد از مترجمان آثار در کشورهاي پيشرفته که داراي تجربه کافي هستند، بياموزيم. چندي پيش ترجمه فارسي کتاب جنگ هاي ايران و روم نوشته پروکوپيوس را از نظر گذراندم. به خلاف انتظار ديدم مترجم به نام «درياي خزر» اشاره فرموده است.

به متن انگليسي همراه با متن يوناني کتاب مراجعه کردم، ديدم مترجم انگليسي عين متن يوناني را ارائه کرده و آن را «درياي کاسپي» ناميده است. متاسفانه مترجم فارسي با دخالت نابجا سبب گمراهي شده است زيرا در آن زمان درياي شمال ايران «خزر» ناميده نمي شد. در جامعه ما از قديم اين روش غيردقيق مرسوم بوده است. چه بسا کاتبان که در آثار مولفان و اشعار شاعران دست مي بردند و چه بسا مترجمان که صداقت در کار ترجمه را به يک سو مي نهادند و نظر خود را بر خوانندگان تحميل مي کردند. نسخه هاي خطي ما سرشار از اين گونه خطاها است.

جا دارد از تحميل نظر بر خوانندگان پرهيز کنيم و با صداقت در کار ترجمه، محققان را از آشفتگي هايي که به گمراهي منتهي مي شود، مصون بداريم. هرگاه چنين نکنيم، هرگز کار تحقيق به ثمر نخواهد رسيد. بايد تجديدنظري صورت گيرد و ترجمه طريق علمي تازه يي را آغاز کند.در کار تاليف و ترجمه مشکل ويراستاري نيز اندک نيست. در محيط فرهنگي ما ويراستاري گونه يي دخالت در شيوه املا و انشا است. ويراستاران اغلب کارشان همين است و بس. البته آنها گناهي ندارند چون شيوه کار بر اين منوال است. ويراستاران ما هر نوع کتابي را ويرايش مي کنند بي آنکه تخصصي در رشته هاي علمي مربوط داشته باشند.

 آنها اغلب با مضمون و محتواي علمي کتاب آشنا نيستند بلکه تنها به ويرايش جمله ها مبادرت مي ورزند و در اين کار نيز راه افراط مي پيمايند و با اعمال سليقه، نظر خود را به متن تحميل مي کنند و گاه سبب گمراهي و آشفتگي بيشتري مي شوند. در محيط فرهنگي ما ويراستاران متخصص بسيار اندکند. نهادهاي فرهنگي نيز تنها در زمينه املا و انشا ويراستاران را به کار مي گيرند. حال آنکه در کشورهاي داراي فرهنگ پيشرفته وضع بر اين گونه نيست. ترجمه و تاليف براي ويرايش به متخصصان و اهل فن واگذار مي شود که چه بسا بر مولف يا مترجم برتري دارند. چون اطلاع نويسنده سطور بيشتر در زمينه تاريخ و جغرافياي تاريخي ايران در عهد باستان از طريق آثار مولفان و مورخان روسيه بوده است، لذا از شيوه ويراستاري آنها نمونه هايي را ارائه مي کنم. يکي از کتاب هاي ارزشمند پيرامون تاريخ کهن طوايف ايراني در آسياي مقدم نوشته دانشمند فقيد پروفسور گرانتوفسکي است که ويراستار مسوول آن پروفسور داندامايف مولف برجسته چند کتاب در زمينه تاريخ ايران باستان، از جمله تاريخ سياسي دولت هخامنشي بوده است.

کتاب ديگر «دولت وان- اورارتو» نوشته آکادميسين پيوتروفسکي بزرگ ترين اورارتوشناس جهان بوده که ويراستاري آن را آکادميسين اوربلي برعهده داشته است. کتاب ديگر هوريان و اورارتور نوشته استاد هاروتونيان با ويراستاري آکادميسين مليکشويلي بود. کتاب ديگر تاريخ ايران باستان تاليف دانشمند شناخته شده در ايران م.دياکونف بود که ويرايش آن را دو تن از دانشمندان به نام اي. دياکونف و بانو پروفسور پريخانيان برعهده داشتند. کتاب ديگر، ايران در زمان نخستين شاهان هخامنشي تاليف پروفسور داندامايف بود که ويراستاري آن را آکادميسين استروه عهده دار شد.

 از اين نمونه ها بسيارند که اگر برشمريم مثنوي هفتاد من کاغذ شود. آيا در موسسات فرهنگي ما چنين دقت نظري وجود دارد؟ آيا تاکنون در موسسات فرهنگي ما ويرايش آثار علمي به متخصصان، اهل فن و نامداران داراي اعتبار علمي احاله شده است؟ ضمن ابراز تاسف بايد افزود بهره گيري از اهل فن در ويرايش آثار علمي چندان چشمگير نيست. در اين گونه موارد اغلب از ويراستاراني استفاده مي شود که نه تنها در دانش هاي مربوط تخصصي ندارند، بلکه گاه نادانسته هاي خود را نيز بر نوشته هاي مولفان و مترجمان تحميل مي کنند. اميد است از اين پس مترجمان و ويراستاران مسووليت فرهنگي خويش را به درستي دريابند، خودسرانه در متن ها دست نبرند، مايه گمراهي اهل تحقيق نشوند و مشکلي بر مشکلات کار تحقيق نيفزايند.(etemaad)